نقد فشرده فیلم رُما Roma
-
منتشر شده در 21 دی 1397
نقد فیلم رُما Roma
سال 2013 هنگامیکه فیلم "زندگی خصوصی والتر میتی The Secret Life of Walter Mitty “ را دیدم عمیقاً لذت بردم و از اینکه کسی به آن توجهی نکرد و جایزهای هم نبرد ناراحت شدم همانگونه که از بردن ناحق جایزه اسکار "جاذبه Gravity" در همین سال تعجب کردم. اما این کمکم عادتی شده است که تأثیر دردناک این بیعدالتیها را کم کرده است و از همه مهمتر لذتی است که از دیدن فیلم میبریم نه بردن جایزه. ازاینرو جوایز سینمایی و حتی نام و سابقهی اشخاص خاصیت معیار بودنش برای انتخاب و تماشای فیلم را برایم از دست داده است. متوجه شدهام که احساسات شخصی، موضوعات اجتماعی- سیاسی روز و کینههای صنفی مسیرهایی برای تعیین بهترین فیلمها در جشنوارههای سینمایی شدهاند. آثاری که در هیچ رشتهای حتی نامزد هم نیستند و بهیکباره بهترین فیلم انتخاب میشوند تأیید این گفته است. اگر نیاز به مثال است " افشاگر Spotlight" مورد خوبی است که در حضور فیلمی چون "مکس دیوانه: جادهی خشم Mad Max: The Fury Road" به دلیل اینکه هنرمندان از احترام و قدرت کاذب کشیشان و فساد پنهان آنان کینه به دل داشتند توانست اسکار بهترین فیلم را در سال 2016 بگیرد. همین فیلم "رُما Roma" نیز بخش زیادی از تحسین خود را مدیون مکزیکی بودن کارگردان (بهجز کارگردان نام مهم دیگری دیده نمیشود) و منفور بودن دونالد ترامپِ دیوار ساز در نزد بخشی از هنرمندان و شرایط سیاسی زمانه است. البته فیلمهای دیگری هم هستند که هیچ دلیلی برای برنده شدن آنها نمیتوان آورد مانند "راپسودی سنتشکن Bohemian Rhapsody “ که عنوان بهترین فیلم درام 2018 را در گلدن گلوب نصیب خود کرد. در این وبسایت معمولاً خودِ خودِ اثر است که مورد تجزیهوتحلیل قرار میگیرد نه آدم هاییکه آن را ساختهاند. زیر سؤال بردن ذوق و استعداد یک هنرمند در نظر نیست اما میدانیم که آنها بالا و پایین بسیار دارند. دیدن فیلم "تلقین Inception" نولان چقدر به هیجان آورنده بود اما بزرگنمایی آمیخته با خودشیفتگیاش در "دانکرک Dunkirk" چیز قابلتوجهی مگر برای انگلیسیها نبود. تماشاگرانی که پول بلیت میدهند یا اشتراک شبکههای توزیع خانگی فیلم میخرند برایشان خاطرات کودکی کارگردان اهمیتی ندارد، مهم نیست که آنها به دنیا چگونه نگاه میکنند، مهم نیست که از کدام فیلسوف خوششان میآید مهم این است که ساخته ی آنها چیزی برایشان داشته باشد، چیزی که آنها را فیلم کند. چیزی که سینمای واقعی بهترین فُرمش را برای تعریف کردن همیشه در اختیار داشته است.
فیلم سرگذشت خدمتکار جوانی است که در محلهی "رُما" ی مکزیکوسیتی و در خانوادهای پرجمعیت مشغول به کار است. پدری که از بودن در کنار زن و بچههایش خسته شده و مادری که از اوضاع آگاه است. فیلم بدون رنگ است و "آلفونسو کوارون Alfonso Cuarón" فیلمساز مکزیکی، کارگردان، تهیهکننده، نویسنده، فیلمبردار و تدوینگر آن بوده است. اگر نقش دخترک خدمتکار را نیز به عهده میگرفت میتوانست نامش را در کتاب گینس ثبت کند. او سعی کرده تا دنیای خدمتکاران مکزیک دهه ی هفتاد میلادی را با جزییات کامل و با دیالوگهای فوق روزمره، بدون هدفی معین نشان دهد. قسمت بیشتر فیلم رفتوآمدهای عادی این خدمتکار است با اتفاقات سادهای که در یک خانواده میافتد. مطابق این قبیل فیلمها دوربین مدت مدیدی بر روی اشیاء و حوادث ساده قفل میکند و از بیننده میخواهد که مفاهیم انتزاعی داخل سر نویسنده و یا کارگردان را بدون اشتباه حدس بزند. فشار روانی زیادی را تحمل کردم اما سرانجام نتوانستم از سکانس های متعدد "کوران" از پی پی سگ رمزگشایی کنم. فیلم با سرعت ثابت کمی در جریان است و مدتها از وقت خود را بر سر رخدادهای معمولی جوری میگذارد که گویی برای اولین بار "کوران" به اهمیت آن پی برده است. در غیاب پیچهای تیز و شیبهای تند در قصه و همچنین داستانهای فرعی پرشور، وضع حمل خدمتکار و به دنیا آوردن یک نوزاد مرده و خطر غرق شدن بچهها به اوج فیلم تبدیل میشود و کارگردان، بیشتر هموغم خود را به وضعیت تصویربرداری و چگونگی حرکات مثلاً فکورانهی دوربین اختصاص میدهد. بااینکه دوربین در عرض و طول زیاد حرکت میکند اما فیلم به جمود و خمود تصویری دچار است که از داستان بی داستان فیلم سرچشمه می گیرد. این نشئگیِ معمولِ خودبهخودیِ تمام اینگونه آثار است. حقیقتاً به فیلم خیره شدم اما چیز چشمگیر تازهای نیافتم تا دربارهاش بنویسم جز اینکه این کارگردان مکزیکی بیشتر با دوربین عکس گرفته تا فیلم و اینکه دوران کودکی "کوران" افتضاح بوده است. بااینوجود "کوران" فیلمساز بااستعدادی بوده و گرفتن کره از آب را خوب بلد است خصوصاً با همین فیلم تاجاییکه بسیاری از منتقدین شاکی از سیاستهای کمپانیهای بزرگ فیلمسازی را مجبور کرده که سراسیمه و گریبان دریده از جامهی وجود نداشتهی پادشاه حسابی تعریف کنند. او از عوام (سوء) استفاده کرده تا نزد خواص محبوب بماند. بههرحال خوبی سینما هنوز در این است که فیلمهای جورواجور زیادی در دنیا ساخته میشود که حق انتخاب را برای ما محفوظ نگاه میدارد و الا اگر قرار میبود که فقط به داستانهای یکنواخت برخاسته از حقایق کف کوچه و خیابان گوش فرا میدادیم امروز قطعاً سینما به مانند ببر تاسمانی مدت ها پیش منقرض شده بود. وقتی به داخل سالن سینما پناه میبریم دوست داریم کسی یا چیزی بی پروا ما را با انعکاس نورهای عجیبوغریب بفریبد. کوران و رُما فقط ظاهر شعبده بازی را داشتند که به جای چشم بندی های دلفریب بر روی صحنه فقط فهرست کارهای یومیهی یک خانواده که میتوانست اصلاً مکزیکی هم نباشد را از درون کلاهشان بیرون می کشیدند و بلند بلند آن را می خواندند. بههرحال خوب تعریف کردن از چیزی که حاضر به تماشای دوبارهی آن نیستم اخلاقی به نظر نمیرسد کاری که خیلیها در حق این فیلم روا داشتهاند.
مهدی از کرمانشاه 18/11/1397
سلام
انصافاً نقد صادقانه و ظریفی بود ، خیلــــی دوس داشتمش ، سعی نکرد بود ادای بقیه، نقدهای تریپ روشن فکری دیگه ای رو در بیاره ، و از اصطلاحات فوق هنری و عمیق فلسفی روان شناختی علوم فانتزی استفاده کنه ، خیلی با شجاعت و شهامت نظرشو صادقانه به عنوان مخاطب و برداشتش تصویر میکنه ، یعنی کاملاً خودشه ، و تلاشی برای تظاهر یا تشابه به چیز دیگه ای رو نداره ، عمیقاً به خاطرش ممنونم و خواهش میکنم همینجور با قدرت و موشکافانه ادامه بدی . . .
فیلمم کن: مهدی جان ممنون از پیام دلگرم کننده ی شما. حقیقت مطلب این است که از تنوع فرم در سینما نگران نیستیم. دلواپسی ما از این است که استعدادهای جوان در این مسیر تصور کنند سینمای واقعی این است و ذهن خود را برای ساختن چیزهایی شبیه به این فرمت و پیکربندی کنند. تمام هنرمندان و دست اندرکاران سینما که برای رای گیری جشنواره های سینمایی حایز شرایط هستند و به این فیلم رای های عجیب غریب داده اند تا جاییکه ناهنرپیشه ی نقش خدمتکار را نامزد بهترین بازیگر زن دانسته اند همه از فیلم های به اصطلاح تجاری سر بر آورده و مشهور شده اند. این تناقض برای من غیرفابل درک است و آن را یک پُز احمقانه یِ فرصت طلبانه بیشتر نمی دانم.