نقد سریال پسرانThe Boys
-
منتشر شده در 14 دی 1399
نقد فشردهی سریال پسرانThe Boys
به تازگی پخش فصل دوم سریال ابرقهرمانی یا ضدابرقهرمانی "پسران The Boys" محصول آمازون و بر اساس کتاب مصوری از "گرت انیس Garth Ennis" به پایان رسیده است. اثری که با تعدادِ ابرقهرمانان موجود در آن گویا به رقابت با "انتقام جویان The Avenger" مارول برخواسته است. در این سری تلویزیونی، ساختار همیشگی آثار ابرقهرمانانه که مورد انتظار مردم نیویورک (همه ی علاقه مندان از سراسر جهان) هست درهم شکسته می شود و جنبه ی تاریک این موجودات ظاهرا فرا انسانی فاش می شود. با اینکه بداعتی در نوع توانایی و استعداد این مخلوقات عجیب دیده نمی شود اما با مردمی و خودمانی تر کردن آنها، بکارگیری جلوه های ویژه ی ساده اما موثر و به خرج دادن هوشمندی در نوشتن داستان، این مجموعه از بسیاری آثار مشابه یک سر و گردن بالاتر می ایستد. صحنه ی هولناک آغازین سریال جایی که A-Train با سرعت سرسام آوری اشتباها از بدن دوست دختر “هیوگی کمپبل” با بازی "جک کواید Jack Quaid" فرزند زوج هالیوودی دنیس کواید و مگ رایان عبور کرده و او را تبدیل به ذرات ریزی از خون و گوشت می کند کافی است تا بیننده را متقاعد به پیگیری اثر کند. این حادثه ی دردناک باعث می شود تا "هیوگی" با "بیلی بوچر" با نقش آفرینی "کارل اوربان Karl Urban" که او هم از دست ابرقهرمان ها خصوصا سردسته ی آنها "Homelander" دل پرخونی دارد همراه شده و بانی دسته ای به نام "پسران" شوند تا به انتقام و مبارزه بر علیه ابرقهرمانان "گروه هفت" برخیزند. سریال در بهترین فصل تورنتو (انتاریوی کانادا) فیلمبرداری شده و با آنکه از هنرپیشه های رده ی دوم و کارگردان های متعددی بهره گرفته است اما بازی های یکدست و خوب هنرپیشه ها کل اثر را به درجه ای بالاتر برکشیده است; خصوصا دو نقش اصلی یعنی اوربان نیوزلندی، رهبر تیم پسران با آن ریش پرپشت، تیپ تهاجمیِ زخم خورده و صادقانه اش و هموطن او "آنتونی استار Antony Starr" در نقش "هوم لندر" رئیس قدرتمند گروه هفت با آن لُپ کج، شخصیت ترسناکِ خودشیفته و دائم نگرانش. محتملا قسمت عمده ی گناه خوب بودن سریال را می توان بر گردن "اریک کریپکی Eric Kripke" سازنده و توسعه دهنده ی آن انداخت. هوشیاری او باعث شده تا ابرقهرمانان وی از نوع مارولی فاصله گرفته تا اثر به طور واضحی مورد استقبال چشم های خسته شده و ذهن های تنوع طلب قرار بگیرد. بینش او برای ایجاد یک تفاوت معنی دار، قابل توجه بوده چراکه توانسته است کنار تمام شخصیت های حاضر یک سایه ی ناملموس اضافه کند تا بار تیرگی درونی آنها را بر دوش این سایه ها بیندازد. این سایه ها برای ابرقهرمانان محبوب گروه هفت نسبت به پسران تحت تعقیب پررنگ تر و تاریک تر است به دلیل شخصیت های پیچیده تری که برای آنها در نظر گرفته شده است. شیرینی دیدن این مجموعه که سعی کرده از بزرگنمایی های بی ثمر به دور باشد، با نمایش جدال نابرابر چند انسان عادی زیرزمینی با تعدادی ابرقهرمان غیرمعمولی آسمانخراشی که نمی توانند بر شهوت و شهرت خود کنترلی داشته باشند دلچسب تر می شود. این سریال همزمان با سرگرم کردن، شما را سوار بر ارابه ی طلایی تخیل به دل سیاه دنیایی می برد که با خاموش شدن تلویزیون، مزه ی همزمان استقلال بیشتر و تلخی واقعیتی تلخ تر بر روی زبان شما کاملا حس می شود. به هر روی "پسران" اگر یک سریال ابرقهرمانی باشد آن را می توان یک اثر مطرح دانست و اگر آن را در قفسه ضدابرقهرمانی بگذاریم یک کار عادی محسوب می شود.
در یک ابر شهر خاکستری، سالیان زیادی است که اهالی آن به دیدن مردان و زنانی که شبها بالباسهای عجیبوغریب و با قدرتهای فرا انسانی مشغول مبارزه با تبهکاران شرورِ شیطانصفت و نجات شهر و مردمانش هستند، عادت کردهاند. اهالی نیویورک آنها را "ابرقهرمان Superhero" مینامند. آرامآرام این ابرقهرمانها از صفحات کتابهای مصور و پردههای سینما پا فراتر گذاشته و وارد دنیای ذهن ستایشگران خود شده اند. از این زمان به بعد آنها اسطورهی فرهنگهای مدرن و واژهی لغتنامههای جدید شده اند. آفرینش گرهای آنان تمایل داشتند که این موجودات تخیلی در نور آفتاب، انسان کاملاً معمولی بوده درحالیکه در زیر مهتاب در هیبت شکستناپذیران اَبَر زورمند حسابی بدرخشند. در هر دو صورت، آنها میبایست اصول اخلاقی و شهروندی را تا حدودی که به ایمان و دلبستگی هواداران لطمهای نزند رعایت کنند. قرار نیست دربارهی این منجیان فرضی و فلسفهی وجودی و جذابیت آنها مقالهی علمی بنویسیم و آنها را اغراق آمیز بهعنوان زیرگونهای از اساطیر ادبیات کهن تجزیهوتحلیل کنیم ولی همین مقدار باید بدانیم که ابرقهرمانهای امروزی (سدهی اخیر) با تسخیر ضمیر ناخودآگاه آدمهای خصوصاً عشق فیلم چه خردسال چه گنده تبدیل به پدیدههایی شدهاند که موضوع نوشتههای کوتاه و دراز خردمندانهی زیادی بودهاند. بههرحال "پسران" با هشیاری از فرمول بالا تبعیت نمیکند و به همین دلیل است که تفاوت ایجادشده موجب جذابیتش شده است. افشاگری او بینندگان شیفتهی ابرقهرمانان را غافلگیر میکند وقتی متوجه میشوند که آنها با یک ترکیب شیمیایی به نام "وی V “ توسط یک شرکت اهریمنی اینچنین قدرتمند شدهاند. شرکتی که این ابرقهرمانان سُرمی را تولید و پروار میکند تلاش دارد با آنها تجارت پرسود و غیرقابل رقابتی داشته باشد. این ابرقهرمانان شیمیایی که خود اسیر انسانهای باهوش اما پلیدی هستند، مردم را به گروگان گرفته و ظالمانه این ایده را به آنها تحمیل میکنند که در نبود گروه هفت امنیت و آرامشی نیز در میان نخواهد بود. از طرف دیگر "پسران" چند شهروند عادی ناابرقهرمان هستند که عاقبت ثابت میکنند قدرت حقیقی در کف همین مردم بیاهمیت اما آگاه شده است تا انسانهایی که بهزور پولِ بازهم همین مردم در آزمایشگاه به قدرتهای مخرب جهنمی مسلح شدهاند. ابرقهرمان متظاهر این سریال که بیشتر به یک برند تجاری شبیه است تحت هدایت یک تفکر آشنای ویرانگر به یک موجود واقعیت گریز تبدیل میشود که علیرغم تمام تواناییاش در دویدن و پریدن و تابانیدن لیزر نهایتاً مغلوب انسان دستوپا چلفتیای چون هیوگی یا نظیر او میشود. این مجموعه با کماهمیت کردن بخش فانتزی (اگرچه حضور دارد) بیشتر از هر اثر ابرقهرمانانه ای که تاکنون تولید شده به مسائل اجتماعی به شکل جدیتری وارد میشود. بههرحال اطمینان داریم که "پسران" در دو فصل خود، ستایشی از ابرقهرمانان بیاختیار بیاخلاق نبود همچنان که مطمئنیم لااقل به تعدادی از انسانهای معمولی نیز بیاحترامی نکرده است. ولی در یک مورد مُرددیم و اینکه آیا ابرقهرمانها برای انسانهای ضعیف واقعاً وجود دارند و یا قضیه سر لحاف ملا است و قدرت اینان فراتر از دست بردن در جیب همین مردم مستأصل نبوده و نیست. "بیلی بوچر رهبر واحد ضد ابرقهرمانی پسران معتقد است آن چند خط کُدی که فراموش شد در دیانای ها گذاشته شود مردم عادی را مجبور به قبول چه چیزهایی که نمی کند.چیزهایی که برای مدفون کردن آنها، عده ی قلیلی مجبور می شوند چیزهایی گرانبهایی را بهمراه آنها خاک کنند. مپندارید که شکوه و خجالت حضور این ناجیان شگفت انگیز فقط مختص نیویورک است، تعداد زیادی از این دست مخلوقات پیشرفته در عقب افتاده ترین سرزمین های بی نام و نشان نیز پرسه می زنند و سخت مشغول مالاندن شیره بر سر اهالی آنجایند.