فیلمم کن - نقد فیلم‌ خانه‌به‌دوش Nomadland

 

 

نقد فیلم‌ خانه‌به‌دوش Nomadland


علاقه‌ی فرانسیس مک دورمند Frances McDormand به کتابی در مورد نسل جدیدی از خانه‌به‌دوشان آمریکایی موجب ساخت فیلم سینمایی Nomadland بوده است. کسانی که اغلبشان به دلیل فراز و نشیب غیرمنصفانه‌ی اقتصادی اکنون چیزی بیشتر از یک ماشین "ون" برایشان باقی نمانده است. وَنی پریشان در جاده‌های کشوری پهناور که به همراه راننده‌اش ما را با یاد فرهنگ عشایر کوچنده می‌اندازد. ولی در مغایرت با آن، نوعی زندگی ساده‌ی گسسته و بدون مرغ و گوسفند که هنوز به اجتماعات گسترده‌ی انسانی که از آن گریخته یا به در افتاده‌اند، کاملاً وابسته هستند. آن‌ها موجودات متحرک مشروط به سکون گذشته‌شان هستند که سعی می‌کنند با مدد طبیعت از یک احساس به یک احساس تجربه نشده‌ی دیگر مهاجرت کنند. "نرسیدن" مرکز ثقل این شیوه‌ی زندگی است که این کولی‌های مدرن را در چشم‌اندازهای آن سرزمین آواره کرده است. فضای داخل ون به دلیل ترس از خباثت‌های ذاتی همنوع کاملاً اختصاصی شده اما در به اشتراک گذاشتن طبیعت خارج از ماشین راه سخاوتمندانه‌ای در پیش‌گرفته‌اند. در یک اکوسیستم نا آشنا، وَن و جاده از عناصر غیرزنده فاصله گرفته و مواد مغذی و انرژی را در چرخه‌ای تکرارشونده میان ذهن و چشم، با فعال ترین موجود این اکوسیستم سهیم می شوند. راننده‌گان  در محیطی با فراوانی اندک از ارگانیسم‌های زنده‌ی کلیشه ای، فشردن به پدال گاز و خزیدن بر روی جاده‌های بی‌انتها را بر هر چیز دیگر ترجیح داده‌اند.


انتخاب یک زن چینی جوان برای نگارش یک فیلم‌نامه‌ی اقتباسی از یک کتاب که شرحی بر نوعی از زندگی کاملاً آمریکایی دارد و نشانیدنش بر صندلی کارگردانی این فیلم عجیب بود. احتمالاً "کلوئی ژائو Chloé Zhao" به خاطر نحوه روایت و قاب‌بندی کلی او در آثار پیشینش که تعداد آن چندان هم زیاد نیست و لحن تازه یِ غیرمنتظره ای در قصه گویی از نوع آمریکایی انتخاب شده است. او به انتخاب یک‌طرفه باور ندارد و خودش معتقد است که تنها پیشنهادهایی را قبول می‌کند که عاشق موضوع آن شده باشد. او دوست دارد که کنجکاوانه کشف کند و از آن هیجان‌زده شود. بااین‌حال فیلم‌های کم جنبش او قرار نیست که شما را چندان هیجان‌زده کنند. این دو، مدت زیادی را به گوش دادن صحبت‌های ون سواران واقعی خانه‌به‌دوش سپری کرده‌اند و برای سینمایی کردن آن و بخشیدن روح و احساس به این حکایت‌های مبتنی بر واقعیت، شخصیت "فرن Fern" را ساخته و به داستان و فیلم اضافه می‌کنند. زنی که در شصت‌سالگی همه‌چیزش را از دست می‌دهد و مجبور است که تک‌وتنها در جاده هایی که برایش تازگی دارند زندگی را رانندگی کند. ژائو شوهر و تمام دارائی "فرن" را می‌گیرد و وی را مستندوار در مناظر باز و جاده‌های دراز رها می‌کند و از سرگشتگی‌هایش در یک بی‌تفاوتی بدون وزن فیلم‌برداری می‌کند. ژائو دوست دارد که در چشمان واقعیت آفتابی خیره شود تا کورمال‌کورمال به جهان گذشته و حال دست بکشد. او با یک تیم بیست‌وپنج نفره، در هفت ایالت و به مدت پنج ماه رو به خورشید عکس‌برداری می‌کند.


وقتی تمدن جامعه‌ای کوچک در یک برهوت، با از میان رفتن دلیلِ به وجود آمدنش که کارخانه‌ی گچی بوده است به انتها می‌رسد، بیوه زنی تنها و غمگین با حس بی‌ریشگی، خود را در حال غرق شدن می‌بیند. در زیر آب وقتی چشم باز می‌کند متوجه می‌شود که دنیای دیگری نیز وجود دارد که او می‌تواند حتی بدون آب‌شش در آن نفس بکشد. در آنجا با کسانی چون خودش آشنا می‌شود که درک آنان از پیرامونشان به‌واسطه‌ی گردش بدون مسئولیت در مدار این نوع از زندگی الزاماً نه بهتر بلکه وسیع‌تر و متفاوت‌تر شده است. اگرچه ندانسته سرپناه به معنای متداول (House) خود را از دست داده‌است ولی به ازای آن و همچون انسان‌های اعصار گذشته چاردیواری جدیدی (Home) را جسته‌ که برای سیاحتش راهی جز آواره شدن وجود ندارد. "فِرن" هنوز هم برداشت دقیقی از تحولاتی که موجب آوارگی‌اش شد را ندارد اما از پیدا کردن دنیایی که در آن خداحافظی نهایی (سایونارا به زبان ژاپنی) وجود نداشته و راندن در جاده هاییکه نهایت ندارند راضی و خرسند است. در این دربِدری دگرگون‌کننده یک خرده‌فروشی آنلاین عظیم (آمازون) که موجب بیکاری خیلی‌ها شده به شکل پاره‌وقت فرن را از بی شغلی نجات داده و شاید با دادن مقداری دستمزد وی را به ادامه دادن حتی ترغیب هم كرده است. درحالی‌که شبکه‌های حقیقی انسانی در حال انهدام هستند و جغرافیای شبکه‌های مجازی از وسیع و شلوغ‌ترین کشورها بزرگ‌تر شده‌اند، این زن گیج شده گروه کوچک مطمئنی را می‌یابد که در امتداد ناتمام جاده‌ها به يك گمان رسیده‌اند. گمان اینکه "من می‌رانم،، پس هستم". فرن که از دل یک واقعیت قدیمیِ به بن بست رسیده با جان سختی به سلامت بیرون آمده واقعیت جدید خود را بیشتر می پسندد. او به همراه  ژائو، مک‌دورمند و همچنین تعداد زیادی از خانه‌به دوشان که نقش‌های واقعی خود را در فیلم بازی می‌کنند سوار ون قراضه‌ای شده و به سوی آینده‌ای نامشخص می‌راند و این فعالیت نامطمئنِ آنها بیننده را آگاه می کند که در اين زندگی لعنتیِ کم جاده اگر چند عوضی جلوی شما پيچيدند، نيازی به هراسيدن نيست، نیازی به دور زدن و برگشتن نیست، بالاخره جاده ای خواهد بود که به اتوموبیل فكستنی شما اجازه ی عبور دهد.        

 

 

nomad1

 

نوشتن دیدگاه

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Purple Cyan Golden Green Yellow

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family
Direction