معرفی، نقد و بررسی انیمیشن کوتاه "اگر هر اتفاقی بیفتد دوستتان خواهم داشت" If anything happens I love you
-
منتشر شده در 05 دی 1399
ماجرای انیمیشن کوتاه "اگر هر اتفاقی بیفتد دوستتان خواهم داشت" If anything happens I love you
یک زوج میانسال آمریکایی اگرچه زیر یک سقف در محلهای آرام و زیبا زندگی میکنند اما به طرز غمگینانهای از همدیگر دور هستند. آنها در فضای سرد خانه، زمان را با حزن و اندوه و در سکوت سپری میکنند درحالیکه سایههای آنان سخت مشغول گفتگوهای پرخاشگرانه هستند که چرا از یکدگر دوری میکنند. روزی درحالیکه زن مشغول شستن لباسها است یک تیشرت کودکانهی آبی رنگ را در میان لباسها مییابد که او را به یاد گذشتهای سوزناک می اندازد. در اینجا بیننده متوجه فقدان بچهای که حالا دیگر وجود ندارد میشود. بهطور اتفاقی توپ فوتبال به داخل اتاق فرزند ازدسترفته شده و موجب روشن شدن گرامافون و پخش ترانهای میشود که احتمالاً موردعلاقهی بچه بوده است. طنین انداز شدن این آهنگ موجب شکستن سکوت سنگین خانه و نزدیک شدن زوج به همدیگر شده و خاطرات آن کودکی که دیگر نیست شروع به زنده شدن میکند. زمانی که آنها صاحب دختری شده و به بزرگ کردن عاشقانهی او مشغول شدهاند. با او بازی میکنند، به سفر میروند و در کنار قد کشیدن او روزهای خوشی را سپری میکنند. حالا سایهی دختر هم به جمع سایهها اضافه شده و قصد دارد تنش میان سایههای مادر و پدرش را از میان بردارد. آنها در مرور خاطراتشان به آنجا میرسند که او را به مدرسه میفرستند، جائیکه بهزودی و بر اثر تیراندازی یک آدم به ظاهر نامتعادل، دخترشان به شکل ناباورانهای کشته میشود. به خاطر میآورند که این حادثه چگونه آسمان درخشان زندگیشان را تیرهوتار کرده است. با مرور آنچه گذشته بود و تلاش سایه ها، آن دو دوباره به یکدیگر نزدیک شده و متوجه میشوند که علیرغم تمام رنج و غصهها و روزهای خوبی که هیچگاه برنمیگردند باید با این فراغ کنار بیایند و به زندگی ادامه دهند. فیلم در فضای خالی اندوهگین شروع می شود و با خوشی مقدر شده ای به پایان میرسد.
نقد انیمیشن کوتاه "اگر هر اتفاقی بیفتد دوستتان خواهم داشت" If anything happens I love you
12 دقیقه فیلم کوتاه که بهصورت انیمیشن دوبعدی، بدون رنگ (با در نظر گرفتن استثناهایی) و بدون کلام (با در نظر گرفتن استثنا) در شرح بیمعنی بودن رخدادهای زندگی ساخته شده شما را متأثر میکند. نقاشیهای آبرنگ وار فیلم از حادثهی تیراندازی در دبیرستان Marjory Stoneman Douglas شهر parkland فلوریدا در سال 2018 که طی آن 17 نفر با یک اسلحهی نیمه اتوماتیک کشته شدند الهام گرفته است. اما نام فیلم که خیال شما را به سمت یک موضوع بسی متأثرکننده تر میبرد یعنی آخرین اس ام اس عاشقانهی دختربچهی پنهانشده در زیر میز برای والدینش که لحظاتی بعد با چند گلوله برای همیشه خاموش میشود تخیلی بوده و نویسندگان این اثر کوتاه، احتمالاً برای برآشفته کردن هرچه بیشتر حس همدردی شما آن را انتخاب کردهاند. موضوع دردناک داخل فیلم که پیام مهمی را به دنبال دارد تأثیر یک تیراندازی مرگبار نامشخص بر روان یک خانوادهی قبلاً شاد را با سادگی عمیقی نشان میدهد. اگرچه چهرهی شخصیتهای فیلم چندان آمریکایی به نظر نمیرسد خصوصاً دختربچهای که بیشتر شبیه کاراکترهای انیمه های ژاپنی است اما نشان دادن پرچم سرخ و سفید با ستاره های آبی آشکار میسازد که جریان فیلم در ایالاتمتحده آمریکا در حال گذر است. ماجرای دلخراش و وحشتناکی که برای دختربچه اتفاق میافتد سایهی سنگینی بر روی این فیلم کوتاه معنیدار میاندازد و تماشاچیانی را که حوصلهی درگیری فکری ندارند را فقط با تأسف و تألم و پایانی نیمه خوش به حال خود وامیگذارد. پدر و مادری که در سوگ تنها دلبندشان به بیدلیلی این وقایع آنقدر میاندیشند که یکدیگر را نیز فراموش میکنند و حاضر نیستند حضور همدیگر را در خانه احساس کنند. فیلمساز به زیبایی از سایههای تیره بهجای دیالوگها مدد میگیرد تا آنها را مجدداً به مدار زندگی روشن بیدلیل بازگرداند. حقیقتاً از گفتن اینکه فیلم خیلی ساده و راحت است و منظور دقیق خالقانش همان است که میبینید اکراه دارم، پس تلاش میکنم که رنگهای دوستداشتنی خودم را بر این بوم سیاهوسفید بپاشم اگرچه ممکن است خواننده را از مقصود نقاش به شکلی افراطی دور کرده باشم.
مطمئن نیستم سادگی فیلم از مزایای آن باشد ولی ابزاری است برای متمرکز کردن چشمان بیننده بر غم ناشی از بیمعنی بودن اتفاق داخل فیلم. این ترفند برای تماشاچیان کمحوصله و زود انگار بهدرستی کار کرده است ولی احتمال وجود لایههای بههرحال تصادفی پرمعنی نیز کم نیست. "اگر هر اتفاقی بیفتد بازهم دوستتان خواهم داشت" در ابتدا با سادهسازی محیط زندگی، رنگها و شکلها دلیل مزدوج ماندن، شاد بودن و زندگی کردن این دو آدم بالغ را بچهای میداند که حالا از دست رفته است. "نبودن" و یا "علت نبودن" فرزند در تبیین محتوای اثر بهخوبی قابللمس است و فرم بیتکلفش در عیان به "نبودن" و در نهان به "علت نبودن" اشاره میکند. کشته شدن انسانها در جامعهای که وسیله کشتنِ راحت و سریع در اختیار همگان است یک رخداد طبیعی به نظر میرسد مانند به دنیا آوردن فرزند. اگر تولیدمثل یک جریان کاملاً غریزی در نظام علیت باشد پس نمیتواند دلیل شایستهای برای بقای ازدواج دو آدم متمدن در نظر آورده شود. هیچ دلیل علمی و حکمت تجربی وجود ندارد که ثابت کند عشق میان دو طرف با زادوولد رو به تزاید می گذارد. بههرحال در پایان شاهد هستیم که این پدر و مادر بدون دلیل خاصی به زندگی معمولی خود بازمیگردند. آفرینندگان فیلم حق دارند که نتوانند دلیلی برای این بازگشت ارائه دهند چراکه خیلی از کشتار مردم به این شکل در اماکن عمومی هم کاملاً بیمعنی و بدون انگیزهی خاصی بوده است (فعلاً علیت ارسطویی را فراموش کنید). انتقال خودخواهانه ژن در دورهای از تاریخ تکامل زمین که این کره آبیرنگ و تمام موجودات زنده و غیرزندهی آن از انفجار غیرطبیعی تعداد انسانها دارند رنج عجیبی میبرند و بسیاری از آنها با پدیدهی "شلیک" برای همیشه ناپدید شدهاند دیگر خیلی معنیدار به نظر نمیرسد. تنها آنان که تلاشی برای درک علت خود زندگی نکردهاند، وجود طفلی را برای گرم کردن ازدواج سرد شده و یا بهپای کشیدن نوعی از زندگی به اشتراک گذاشتهشده که در حال انقضا است را دلیل محکمی برای زادوولد میدانند. بههرحال آنکه بر روی تنها فرزند این زوج اسلحه کشیده است خود یقیناً بچهی زوجی دیگر است که نمیتوانیم بفهمیم در ذهن او چه میگذشته است. اصولاً فضای دلداری دهندهی انیمیشن برای تسکین درد بدون دلیل و درک علت بدون علت، این پرسش را مطرح میکند که آیا برای تمام عوارض دنیوی باید به دنبال یک رابطه عِلی ساده و یا پیچیده گشت؟
مضمون پر از اندوه فیلم به مشکل بزرگی در سرزمین آمریکا یعنی دسترسی آسان به انواع اسلحه اشاره میکند. معضلی که اگرچه ظاهری ساده و راهحلی سادهتر دارد اما وقتی عمیقتر به آن چشم میاندازیم از پذیرفتن این پاسخ ساده سر باز میزنیم. فیلم پس از گذشت قسمت اعظم دقایقش درنهایت سادگی این موضوع مشخص را پیش میکشد اما شاید مقصود سازندگان این انیمیشن کوتاه فقط مشکل آزاد بودن استفاده از یک وسیله کشنده به نام اسلحه گرم نباشد. این دختر همانگونه که توسط یک تیرانداز عصبی ناشناس به این شکل بیمعنی کشته میشود میتوانست توسط یک راننده الکلی مست نیز به همین اندازه از بیدلیلی کشته شود و درد ناشی از فقدانش برای پدر و مادر در هر دو شیوه احتمالاً یکسان خواهد بود. حال این زخم کهنه سر باز میکند که رابطهی ابزار کشتن با نفس عمل این فعل در نزد بینندهای خارج از حلقهی قاتلان و مقتولین چگونه است. یا با این پرسش که اگر قرار بود کشته شویم کدام را ترجیح میدادیم "سرب داغِ سریع یا آهن سردِ کُند" ذهن ما و شما به هم پیچانده می شود. آمار کسانیکه اینگونه بیمعنی توسط اسلحه کشته شدهاند کاملاً مشخص است درحالیکه اعداد و ارقام کسانیکه توسط تفنگ محافظت شده و جان خود را مدیون آن هستند اصلاً مشخص نیست. آیا اسلحه یک وسیلهی تهاجمی مرگبار است یا یک ماشین دفاعی مطمئن. فیلمِ احساسی "اگر هر اتفاقی بیفتد دوستتان خواهم داشت" پدر و مادر داغداری را نشان میدهد که در برابر این سؤالات سکوت اختیار کردهاند و به پوچ بودن تمام پاسخهایی که از زمان وقوع این فاجعهی تصادفی، ذهن و قلب آنان را درهمشکسته است پی بردهاند. آنها در آخر، ضمن توجه به اهمیت گفتگوهای تمام ناشدنی کاملاً عادی در فضای خانه همچنین درمییابند که قدرت سکوتِ بیدلیل در تخریب زندگی به مراتب بیشتر از باروت داخل فشنگ است. درمییابند که زشتی زندگی با آوردن و یا از دست دادن فرزند کم و زياد نمیشود، در می یابند که نیت شرورانه ی آدمی با دشنه و تفنگ بی رابطه است، در می یابند سرگرم شدن با بچه تنها بهانه ای است برای فراموشی غم های مادرزادی و نهایتاً درمییابند که:
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست باده پیش آر که اسباب جـــهان این همه نیست
بر لب بحـــر فنــــا منتظریـــم ای ساقـــی فرصتی دان که ز لب تا به دهـان اینهمه نیست
(حافظ)
شبی خدای به خوابم آمد
برافروخته
از من بپرسید
این اندازه که به تو ابزار اندازه گیری دادیم
این اندازه که به تو انگشت شست دادیم
شگفت انگیزترین چیز برای تشخیص خوب و بد به تو دادیم
صد سال هم که به تو وقت دادیم
سرانجام، نتیجه تو اینچنین بود؟
...
...
سرم به زیر افتاده بود و زبان در دهانم قفل
سکوت بدی حاکم شده بود
...
...
بدون اینکه کسی هُلم دهد به دنبال تابلوی " به طرف جهنم " راه افتادم
بهار از کرج 28/02/1400
خیلی عالی بود و غم انگیز ممنون