نقد فشرده فیلم زندگی Life
-
منتشر شده در 19 خرداد 1396
نقد فیلم زندگی Life
مریخ و موجودات احتمالاً ذیحیات آن دوباره موضوع فیلمی شده است که عنوان و پوستر رسمی آن بیشتر به یک مستند علمی ساختهی شبکهی بیبیسی شبیه است تا یک فیلم سینمایی هالیوودی. مشخص نیست در سر دانیل اسپینوزا Daniel Espinosa ، کارگردان سوئدی و یا مدیران کمپانی کلمبیا چه میگذشته که فیلمی با موضوعی اینقدر تکراری را بدون نوع آوری دوباره جلوی دوربین بردهاند و یا چگونه بر سر متفاوت نشان دادن آن به توافق رسیدهاند. شش فضانورد زمینی کنجکاو در یک ایستگاه فضایی بینالمللی که خارج از جو به دور زمین میچرخد در نمونهی خاکی که از سطح کرهی مریخ آمده است یک موجود تکیاختهای عجیب پیدا میکنند که گویا در یک زندگی نهفته به سر میبرد. در آزمایشگاه همین ایستگاه فضایی آنها موفق به بیدار کردن این تکسلولی میشوند اما بهزودی این کوچولوی چسبناک به آنها ثابت میکند که از مجموع آنها باهوشتر و قوی تر بوده و نهایتاً پس از کشتاری که در ایستگاه به راه میاندازد با گذشتن از موانع حفاظتی موفق میشود تا خود را به زمین برساند. باوجوداینکه از همان ابتدا که تکسلولی مریخی خود را در جلوی دوربین آشکار میکند همهی بینندهها از عاقبت کار مطلع میشوند اما فیلم شما را دلزده نمیکند و کیفیت تعریف ماجراها در حدی است که شما را علاقهمند نگاه میدارد.
با دیدن فیلم متوجه خواهید شد که کارگردان سعی کرده است که ایستگاه فضایی، تجهیزات و تأسیسات آن و همچنین ظاهر فضانوردها و رفتارهای آنها کاملاً مبتنی بر واقعیت باشد. شکل کلی ایستگاه شبیه نوع واقعی آن است (ایستگاه فضایی بینالمللی آلفا) که هماکنون در حال چرخیدن به دور زمین است. برخلاف مریخی ریدلی اسکات که فضاهای درون ایستگاه و فضاپیماها، لوکس و جادار بود، در این اثر راهروها و فضاها تنگ در نظر گرفته شده بود تا جائیکه فیلمبرداری را کمی مشکل کرده بود. تنها وجه افتراق آن با حالت واقعی، سرعت انجام امور توسط سرنشینان ایستگاه بوده که چندین بار سریعتر از حد نرمال است که خب به دلیل زمان محدود یک فیلم سینمایی منطقی به نظر میرسد. شخصیت هیولای تکسلولی به لحاظ فیزیک ظاهر و عملکردهای رفتاری، خوب ازکاردرآمده بود و جلوههای ویژهی بکار رفته برای خلق آن پیشرفته به نظر میآمد فقط در برخی مواقع خصوصاً در صحنههایی که این وحشی ژلاتینی بهسرعت حرکت می کند کمی فیلم انیمیشنی میشود. بههرحال بیگانهای که تیم فیلمسازی آن را به وجود آورده بود قادر بود که حس موردنظر نویسندگان و کارگردان، مشتمل بر ترس و هوشیاری را در بیننده ایجاد کند. بااینکه کارگردان از دو هنرپیشه ستاره استفاده کرده اما تمام مساعی خود را به کار گرفته که از هنرپیشه محور شدن فیلم جلوگیری کند. اگرچه فیلمنامه هم ذاتاً جای کافی برای خودنمایی بازیگرها باقی نگذاشته است. جیک جیلنهال Jake Gyllenhaal هنرپیشهی توانائی است که برای این نقش و دیالوگها زیاد بوده و مقداری از او هدر رفته است. من معتقدم که این هنرمند در یکی دو سال اخیر انتخابهای خوبی نداشته و آنگونه که لایقش بوده ندرخشیده است. البته فضای فعلی در صنعت سینمای آمریکا بر اساس ذائقهی تماشاچی عام کم سن و سال و همچنین شاید پیشنهادهایی که مطرح شده مجال دیگری برای او باقی نگذاشته است. او در بخشهای زیادی از فیلم در پشت سایر بازیگرها پنهان شده و درجائیکه از نفرتش در مورد آدمهای روی زمین صحبت میکند به دلیل فقدان شخصیتپردازی کلی در این فیلم باورپذیر نمینماید. ضرورت استفاده از رایان رینولدز Ryan Reynolds هم چندان بر ما معلوم نیست به جز اینکه اسپینوزا شخصاً علاقهی زیادی به وی دارد تا جائیکه او را لایق جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد میداند. خارج شدن زودهنگام رینولدز از مدار جاذبهی فیلم، بیننده را شوکه میکند و توهم تفاوت این اثر با سایر فیلمهای مشابه را در سر تماشاگر میاندازد درحالیکه اصلاً اینچنین نبود. بههرحال چپانیدن دو بازیگر سرشناس از یک جنس(مذکر) در فضاهای تنگ و باریک یک ایستگاه فضایی آنهم با دیالوگها و حالاتی که نیاز چندانی به حرفهای بودن را نمیطلبد به مقبولیت فیلم کمکی نکرده است.
پایان فیلم چیزی بوده که اسپینوزا برای آن با کمپانی جنگیده است. شاید تصور میکرده که این پایان، غیرقابلپیشبینی و متفکرانه خواهد بود و ارزش این را دارد که ناکامی در فداکاری یکی از فضانوردان برای به اعماق فضا فرستادن این دشمن ترسناک بشریت، بیننده را ناراحت کند. اشتباه نکنید او علاقهای ندارد که دنبالهای بر این فیلم بسازد و از رهگذر این پایان، تنها غرض او برای یکبار وهمانگیز نشان دادن اعماق تاریک فضائی است که موجودات ناشناختهی خیلی باهوشتری از انسان در کمین تمدن بشر نشستهاند تا با اشتباه و یا جاهطلبیهای او خود را به محیط گرمونرم زمین برساند. بهزعم او جریان وابستهی این اثر با فیلمهایی چون بیگانه و حتی جاذبه تنها با این پایان بوده که میتوانسته از آنها فاصله بگیرد و فیلم را از زیر بار سنگین داشتن ایدهی تکراری رهایی بخشد. اما از نظر بینندهای که پیشینهی دیدن فیلمهای علمی تخیلی فضایی را دارد این پایان بههیچوجه جدید و مبتکرانه نبود و ازاینرو فیلم تأثیر مورد انتظار را بر کسی نگذاشت. در ضمن اینکه عصبانیت بیننده از عملکرد احساسی و احمقانهی فضانوردهای بهشدت آموزشدیده و باتجربه درصحنهی فرار بیگانه از محفظه و آزمایشگاه که حتی از هنرپیشههای هندی هم بعید بود تا پایان فیلم دست از سر تماشاگران برنمیدارد. فیلم "زندگی" بااینکه این نام چندان برازندهی برای آن نیست دوباره تلاش آدمی را نشان میدهد که در خلاءی سیاه و نامحدود بالای اتمسفر زمین، حرکت و پویایی را با کنجکاوی ریسک پذیرش زنده نگاه می دارد تا در بیکرانگی 3 بعدی آن، مکانهایی را بیابد تا شاید رقیب زندهای در آن به مسابقه با احساس و هوش آدمی برخیزد.
نیما از تهران 17/04/1396
عذرخواهی به دلیل انتشار دیرهنگام پیام شما. دچار مشکل بودیم.
آقا اسم فیلم زندگی نبود
حیات بود
آخه چه ربطی به زندگی داره
انگار که یه فیلم درامه
Life تو این فیلم به معنی حیات هستش
که کاملن منطبق بر محتوای فیلمه.