فیلمم کن - معرفی، بررسی و نقد فیلم جوجو خرگوشه Jojo Rabbit
جوجو خرگوشه

  

ماجرای فیلم جوجو خرگوشه Jojo Rabbit

jojo4در واپسین ماه‌های جنگ جهانی دوم در یک شهر کوچک واقع در آلمان یک پسربچه‌ی ده و نیم ساله به نام "جوجو" خود را آماده می‌کند تا به اردوگاه جوانان هیتلری اعزام شود. او شیفته‌ی شخصیت آدولف هیتلر است و برای غلبه بر اضطرابی که همیشه با اوست، وی را به‌عنوان یک دوست خیالی و همچنین یک مشاور و ترغیب‌کننده همیشه در کنار خود فرض می‌کند. "کاپیتان کلنزندورف Captain Klenzendorf" یا "کاپیتان کِی" ظاهراً به دلیل از دست دادن یک چشم اما واقعاً به دلیل عدم اثبات شایستگی‌اش به حزب نازی به‌جای سمت‌های بااهمیت اکنون ریاست این کمپ که کارش سروکله زدن با بچه‌هاست را بر عهده دارد. در اولین روز آموزش جوجو نمی‌تواند از پس نشان دادن قساوتش در کشتن یک خرگوش برآید و مورد تمسخر سایرین قرار می‌گیرد. آدولف هیتلر یا همان مشاور خیالی به کمکش آمده و او را تشویق به نشان دادن شجاعتش می‌کند. جوجو در یک اقدام ناباورانه نارنجک دستی را از دست کاپیتان کی قاپیده و آن را تصادفاً در جلوی پای خودش منفجر می‌کند. جوجو مجروح و سرافکنده به خانه بازمی‌گردد. او دل‌شکسته است و از بیم مسخره شدن علاقه‌ای به بیرون آمدن از خانه ندارد اما مادرش مجدداً او را نزد کاپیتان کی که اکنون به دلیل اهمالش در زخمی شدن یک پسربچه تنزل مقام گرفته، برده و جوجو مشغول به کارهای تبلیغاتی برای حزب نازی می‌شود.


jojo6جوجو و مادرش در خانه تنها زندگی می‌کنند. پدر او مدتی است که ناپدید شده و دراین‌باره شایعه بسیار است. خواهر بزرگ‌ترش نیز پیشترها مرده است. روزی از روزها و به‌صورت اتفاقی در پستوی یکی از اتاق‌های طبقه بالا جوجو دختر نوجوانی به نام "السا Elsa" را پیدا می‌کند. به‌زودی متوجه می‌شود که السا یک دختر یهودی یتیمی است که مادرش او را پنهانی به خانه آورده و از او مراقبت می‌کند. جوجو در میان یک دوراهی وحشتناک قرار می‌گیرد. ازیک‌طرف وظایف نازی بودنش به او حکم می‌کند که دخترک را لو داده تا به سزای یهودی بودنش برسد از طرف دیگر متوجه می‌شود با لو دادن او زندگی مادر و حتی خود او به خطر می‌افتد. پس تصمیم می‌گیرد فعلاً موضوع را از همگان و مادرش پنهان نگاه دارد. او از فرصت پیش‌آمده استفاده کرده و سعی می‌کند اطلاعاتی درباره یهودیان که باعث تنفر هیتلر از آنان شده است را از دخترک توی پستو به دست آورد. با بیشتر شدن دانسته‌هایش درباره یهودی‌ها و همچنین علاقه‌اش به السا دودلی‌اش در مورد رسالتش در قبال حزب نازی و شخص هیتلر بیشتر می‌شود. السا جوجو را یک نازی واقعی خطاب نمی‌کند و می‌گوید او فقط لباس آن‌ها را بر تن کرده است. اما جوجو باوجود آدولف خیالی که همواره مراقب اوست سعی می‌کند که رفتارش مطابق سابق باشد.


jojo5جوجو پی می‌برد که مادرش فعالیت‌های ضد نازی و جنگ دارد. در گفتگو با وی احساس ناخرسندی خود را نشان می‌دهد اما سرانجام آرام می‌گیرد. بازرسان آلمانی در غیاب مادرش به خانه‌ی آن‌ها آمده تا آنجا را تفتیش کنند. جوجو که فکر می‌کند آن‌ها برای یافتن دخترک یهودی آمده‌اند خود را می‌بازد. کاپیتان کی هم که از رفتار و گفته‌های اخیر جوجو درباره یهودی‌های به شک افتاده است هم‌زمان و به همراه دستیارش وارد خانه می‌شود. السا از پناهگاه خود خارج شده و خود را به‌عنوان خواهر بزرگ‌تر جوجو به آن‌ها معرفی می‌کند. همکاری کاپیتان کی که به حقیقت موضوع پی برده، تلاش السا و دفترچه‌ای از نقاشی‌های جوجو درباره یهودیان آن‌ها را از مهلکه نجات می‌دهد. فردای آن روز جوجو در میدان شهر با بدنِ بی‌جانِ بالای دار مادر خود روبرو می‌شود که توسط نازی‌ها شناسایی و اعدام شده بود. از شدت اندوه و فکر اینکه دخترک یهودی باعث این اتفاق هولناک شده به خانه رفته و با چاقو به السا حمله می‌کند. متوجه اشتباه خود شده و غمگین در حال پرسه زدن در خیابان‌های شهر درمی‌یابد که نیروهای متفقین بسیار نزدیک و آلمان در حال شکست خوردن است. آخرین تلاش‌های همگانی در برابر هجوم نیروهای متفقین در حال انجام است و کاپیتان کی با یونیفرم جدیدش که برای این‌چنین روزی طراحی کرده است آماده دفاع از شهرمی شود. شهر در حال بمباران شدید است و جوجو در زیرزمین یک ویرانه پناه می‌گیرد. با آرام شدن اوضاع جوجو بیرون آمده و نیروهای آمریکایی را می‌بیند که شهر را اشغال کرده‌اند. در میان اسرا کاپیتان کی نیز به چشم می‌خورد. جوجو با او همراه می‌شود اما کاپیتان برای نجات جان جوجو او را با الفاظ زشت ضد یهودی خطاب می‌کند تا سربازان متفقین تصور نکنند که وی یک نازی است. او را از محوطه‌ی اسرا در حالی خارج می‌کنند که صدای شلیک یک مسلسل خبر از تیرباران کاپیتان کی می‌دهد. جوجو که حالا نگران ترک خانه توسط السا و تنها شدن است سراسیمه خود را به خانه می‌رساند. در خانه در رویارویی با هیتلر ذهنی از های هیتلر گفتن امتناع کرده و او را با لگد از خانه و ذهنش بیرون می اندازد. با دروغ اینکه متفقین شکست‌خورده‌اند سعی در نگاه‌داشتن اوضاع به شکل سابق می‌کند اما نهایتاً السا را با خود به بیرون از خانه برده تا متوجه حقیقت شود. السا هم‌اکنون آزاد و رها است. آن دو در خیابان شروع به رقصیدن می‌کنند.

 

 نقد و بررسی فیلم جوجو خرگوشه Jojo Rabbit

jojo8غالب فیلم‌های سینماییِ تأثیرگذار و متفاوت درباره جنگ جهانی دوم به جبهه‌ی نفی‌کننده و ضد جنگ تعلق دارند. بااین‌حال جذابیت فیلم‌هایی که حماسه وارانه احساسات را به هیجان درآورده و آدمی را مشتاق به چکانیدن ماشه و به خاک و خون کشیدن همنوعان می‌کند فراموش نمی‌شود. اگرچه آن‌ها تاریخ‌مصرف معینی دارند. بااینکه بیش از هفتادسال از پایان این واقعه می‌گذرد اما آتش علاقه به ساختن فیلم در مورد جنگ جهانی دوم و تبعات آن هنوز خاموش نشده است. قریب به‌اتفاق آثاری که در سال‌های اخیر تولید شده‌اند با یک تغییر مسیر محسوس و با تکیه بر ابزارها و روش‌های نوین فیلم‌سازی بر ارائه‌ی تصویرهایی براق، زلال و پرشکوه از صحنه‌های جنگیدن متمرکز شده‌اند. حتی می‌توان آنان را آثار خیلی تصویری صدا کرد. به‌هرحال ساختن فیلم درباره این جنگ و بانیان آن در این زمانه غیرعادی نیست اما آفریدن اثری که به شکل خنده‌داری بگوید جنگ از کجا شروع می‌شود نادر است. منظورم فیلم سینمایی جوجو خرگوشه است. شوخی کردن با یکی از جدی‌ترین و زیان‌بارترین ایدئولوژی‌های ظاهرا منسوخ‌شده‌ی تاریخ شاید برای برخی خوشایند نباشد و استفاده از طنز برای توصیف ناگواری‌های وحشتناک ناشی از جنایات نازی‌ها غیرمسئولانه به نظر آید اما فرم بدیع و دلپذیر جوجو خرگوشه در آشکار کردن خاستگاه دیوانگی ِناشی از تصور "برتر بودن" برای ساخته‌شدنِ یک فیلم ضروری بوده است. این فیلم تا آنجا که ما می دانیم بدون نقص ساخته شده است و لاجرم این نوشته‌ در دوروبر همان چیزهایی پرسه خواهد زد که نویسنده، آن را در لابه‌لای جملات و پاراگراف‌ها پنهان و آشکار کرده است. بااین‌حال شاید بتوان ایرادی نیز بر این فیلم متصور بود و آن فقدان توانایی ذهن در به خاطر سپردن طولانی مدت محتویات زیبای آن است که طبیعتاً از ذات طنز بودنش ناشی می‌شود.


jojo7"تایکا وایتیتی Taika Waititi" کارگردان 44 ساله‌ی اهل نیوزیلند با راهنمایی مادرش به داستان "Caging Skies" اثر هم‌وطن نویسنده‌اش "کریستین لئوننز Christine Leunens" علاقه‌مند شده و در سال 2011 اقدام به نوشتن سناریویی بر اساس آن می‌کند. موقتا آن را رها کرده و پس از ساختن سه فیلم و به ظن خودش رسیدن به بلوغی در فیلم‌سازی به سراغ سناریوی دوست‌داشتنی‌اش بازگشته و در سال 2017 آماده ساختن و کارگردانی‌اش می‌شود. او که در دنیای سینما با فیلم "پسر Boy" شناخته و تحسین شده و با " تور: رگنارک Thor: Ragnarok" به قدرت رسیده برای فیلم کمدیِ کمی تاریک خود سراغ هنرپیشه‌های بااستعدادی چون "اسکارلت جوهانسون Scarlett Johansson" ، "سم راکول Sam Rockwell" ، "ریبل ویلسون Rebel Wilson" و هنرپیشه‌ی خردسال "رومن دیویس Roman Griffin Davis" می‌رود. ظاهراً برای پیدا کردن کسی که لباس آدولف هیتلر را بپوشد مشکل دارد و بااینکه پوست تیره‌رنگ پولینزی اش چندان به آریایی‌ها شباهت ندارد اما خود نقش آدولف هیتلر را سرانجام ایفا می‌کند که البته به‌اتفاق آراء راضی‌کننده از کار درآمده است. اجرای جوهانسون بااینکه اولین بار است که در شکل یک مادر ظاهر می‌شود مطبوع بود و دیویس 13 ساله به زیبایی از پس نقش یک پسربچه‌ی ده‌ساله‌ی متزلزل عاشقِ آدولف هیتلر برآمده است. اگرچه قصه‌ی فیلم همه برمدار ماجراهای کودکانه می‌چرخد اما فیلم برای این رده‌ی سنی جذابیتی نداشته و چندان قابل‌جذب و هضم نیست. انتظار هم ذات پنداری در این فیلم دور از ذهن است و فقط برای کسانی که نوجوانی خود را در یک چنین اتمسفر مسموم و پر از دروغی گذرانده باشند میسر است. اولین برداشت بیننده همان داستان سوءاستفاده از بچه‌های بی‌گناه و مکدر کردن ذهن ساده‌ی آن‌ها توسط حکومت‌های ایدئولوژیک فریبکار است ولی در دیالوگ‌های مادر، پسر و دختر نوجوان به‌تدریج مفاهیمی عمیق‌تر از این را درمی‌یابیم. کارگردان و سناریست به مسئولیتشان در به لذت رسانیدن ما از دیدن این فیلم درست عمل کرده‌اند و حال هرچه بیشتر از این نصیب ما شود مفت چنگمان خواهد بود. وایتیتی معتقد است که جوجو خرگوشه مهم ترین فیلم اوست، همان تصوری که بیننده ی واقع بین نیز دارد.

 

jojo10وقتی توپ‌ها خاموش می‌شوند دوربین‌ها شروع می‌کنند. این برای "دیکتاتور بزرگِ" چارلی چاپلین صدق نمی‌کرد چراکه او آن را پیش از جنگ دوم ساخته بود اما برای جوجو خرگوشه حتماً هست حتی با گذشت این‌همه سال. تعداد پیام‌های اساسی در این فیلم بااینکه از زبان آدم‌های صغیر گفته می‌شود متحیرکننده است. این‌ها نیازی به ارائه سند ندارد چراکه هنگامی‌که دستگاه‌های مخوف تبلیغاتیِ یک دیکتاتور روانی برای جایگزین کردن اشتیاق بچه‌گانه با توهمات جنایت‌کارانه، ذهن این فرشتگان معصوم را از مزخرفاتی بهت‌آور اشباع می‌کردند آن‌ها نیز مدارکی ارائه نمی دادند. ویروس "نژاد برتر" هم به‌اندازه‌ی "قوم برگزیده" مسری و کشنده است و صداقت این فیلم در بازگو کردن هر دو به‌عنوان دست‌آویزی برای جنگ و خون‌ریزی درخور تأمل است (با صرف دانستن اینکه خالق اثر ریشه‌ی یهودی دارد). دستگاه‌های احمق سازی همیشه در حال کارند تا جوجوهای ده‌ساله را مجبور کنند به‌جای جست‌وخیزهای کودکانه جنگ را ستایش کنند و خیال کنند با خونی که قرمز تر از گل سرخ در رگ‌هایشان جریان دارد و وفاداری بدون پرسش به رهبرشان بتوانند به پیروزی ابدی و یا مرگ باشکوه برسند. اصرار بر برگزیده بودن آن‌هم از جانب خدا نه از طرف یک مرد کوتوله با سبیلی نصفه‌نیمه، دیو نفرت را آن‌چنان هشیار می‌کند که فقط با نوشیدن خون میلیون‌ها نفر و خَلقِ رنج و دردی بی‌حساب حاضر به خفتن دوباره می‌شود. چنانچه باد موافق موهومات بر بادبان تکامل یک دیوانه بوزد و جنگی را بر فروزد عاقلان چاره‌ای جز ادامه‌ی آن نخواهند داشت. جوجو خرگوشه یک طنز ضد نفرت نبود تا بخواهد با زبان شیرین بچه‌گانه‌اش بار گناهان کسی یا توده ای را کم کند. جوجو خرگوشه عیان کننده‌ی عواقب بی‌دانشی ما از روند ساخته‌شدن قصه‌های مسخره ایست که عده ای قدرت طلبِ خودبزرگ بینِ جامعه گریز ِدیگرآزار برای کوچک‌ترهای معمولیِ معقول می‌گویند تا خودآگاهی آن‌ها را عمیقاً رام کنند و سپس آن ها را به ارابه های خریت ببندند تا سوار بر آنها قله های فضاحت و جنایت را فتح کنند. اگر این خردسالان تسخیر شده فرصتی نیابند تا افسارهای مسموم این دیوانگان وحشتناک را پاره کنند خود به ابزارهای انتقال هذیان و خشونت بدل می شوند تا جامعه منجلابی شود که فقط مستعد شکوفا شدن گل های بد رنگ و بوی استبداد باشد. جوجو خرگوشه حکایت خوش‌شانسی پسربچه ایست که از مادرش ترسیدن و لرزیدن را هرگز فرانگرفت. مادری که حتی پیکر یخ کرده اش بر چوبه‌ی دار در میدان وحشت شهر با باد می‌رقصید تا سپاس گوی زنده‌بودن پسرها و دخترهای آزاد و رهایش باشد.

 

 

 نون و آبی که تو نفرت داشتنه مث اینکه خیلی بیشتر از اون چیزیه که تو رقصیدنه

 

     

 jojo

 

 

 

میلاد  از  کرمانشاه               26/03/1399

                           

سلام
این فیلم یه حس دوگانه به ادم میده
نیمه اول فیلم یه طنزه بچگانه است که البته خوب از آب درآمده
ولی نیمه دوم فیلم تبدیل به یه درام با پیامهای خیلی عمیق و تلنگر های شدید میشه
در کل باید فیلم رو تا آخر ببینید تازه متوجه مهارت کارگردان و فیلم نامه نویس بشید

 

نوشتن دیدگاه

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Purple Cyan Golden Green Yellow

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family
Direction