نقد فشرده فیلم فانوس دریایی The Lighthouse
-
منتشر شده در 06 دی 1398
نقد فیلم فانوس دریایی The Lighthouse
"رابرت ایگرز Robert Eggers" کارگردان جوانی که او را با فیلم زیبای "ساحره The Witch" به یاد میآوریم با دومین فیلم بلند خود، "فانوس دریایی The Lighthouse"، راهش را از تماشاچی عادی جدا میکند. ظاهراً به رنگها علاقهی چندانی ندارد و بیشتر دلباختهی مضامینی برآمده از توانایی ذهن خودش هست که خط اصلی آنها به قرون گذشته کشیده میشود. او که از فیلم اولش اعتمادبهنفس فراوانی نصیبش شده بدون علاقه به انسان امروزی و با نادیده گرفتن نیاز بینندهی عام برای فتح قلب منتقدین اتفاقا امروزی سینما اسب خود را حسابی زین کرده است. با گذشت تنها چند دقیقه از این فیلم اسماّ ترسناک، ناامیدی و بدبینی به سراغم میآید و پس از دقایقی دیگر یقین پیدا میکنم که ایگرز با خوار انگاشتن عناصر ربط و بنمایهی سرگرمکنندگی، یک پیچ را اشتباه پیچیده است. از یک داستان کهنهی واقعی دربارهی گرفتار شدن دو مرد در یک جزیرهی کوچک فانوس دریایی ایدهی کوچکتری را برمیدارد و جدال میان زئوس Zeus و پرومتئوس Prometheus از اساطیر یونانی را بر آن منطبق میکند. فیلم، اقامت چندهفتهای دو نگهبان مسن و جوان فانوس دریایی به نامهای "توماس ویک Thomas Wake و افرایم وینزلو Ephraim Winslow" در یک جزیرهی سنگی کوچک دورافتاده واقع در اقیانوس اطلس را به تصویر میکشد که در این مدت دچار جنون کشندهای میشوند. نگهبان کهنسال از راز مرگباری که هیچگاه بر هیچکس (نه بازیگران، نه کارگردان و نه سایر عوامل آن دوروبر) آشکار نمیشود آگاه است و آن را یا فداکارانه یا آزمندانه از دستیار جوانش دریغ میکند. کارگردان و برادرش "مکس Max" پاراگرافهای سناریو را از پیوستگی محتوایی تهی میکنند و با درهم شکستن قاعدهی سادهی قصهگویی و تأکید بر جزئیات تصویری جملاتی را مینویسند و در دهان شخصیتهای فیلم میگذارند که مقدار کمی را از دریانوردان قرن 19 به عاریه گرفته و مابقی را خود سرودهاند. در یک نمایش سمبلیسمی از قصهای با سروته مشخص خبری نیست و ایگرز و برادرش سرسختانه به طرح بدون جواب سؤال و چیستان ادامه میدهند. برخلاف اولین تصوری که به ذهن میرسد تأثیر مخرب داشتن تنهایی بر رفتار دو کاراکتری که خود این شغل مشخص و واضح (نگهبان فانوس دریایی در یک جزیره) را انتخاب کردهاند اندیشهی گزافی است چراکه کارگردان، عجولتر از آنی است که اجازه دهد تنش ناشی از تنهایی شخصیت هابش را درهم شکند و از همان دقایق ابتدایی آنها را نامتعادل معرفی میکند. زحمات و توجه تیم سازنده برای پیدا کردن لنزهای قدیمی، تنظیم جملات بهصورت موردی جذاب، بنا کردن ساختمان فانوس دریایی، بازیهای درخشان، موسیقی متن، نورپردازی و فیلمبرداری بدون نقص درخور قدردانی است اما بااینهمه چیزی نصیب تماشاچی در هنگام دیدن آن نمیشود و کارگردانی که در سودای نوعی هیچکاکِ مدرن شدن است ماشینِ فیلم را به جادهی هرچه شخصی شدن با سرعت میراند. فیلم برای هنرجویان بازیگری تئاتر عالی است درحالیکه برای عموم، نامشخص، حوصله سَر بَر و بدون فایده است. بیشترین سود را از این فیلم غیرعادی فکر میکنم "رابرت پتیسون Robert Pattinson" بازیگر انگلیسی فیلم برده است. چراکه حالا میتواند به جامعهی هنری هالیوود ثابت کند که او فقط مورد مناسبی برای فیلمهای سوسولی بهمانند "گرگومیش" نیست. همانگونه که دو بازیگر داخل فیلم متوجه نشدند که بر سر چه چیز در نبردند بیننده نیز از همزمانی زئوس و پرومته و آدم بودن، دستگاه تناسلی یک پری دریایی، مرد سفیدموی نیزه به دست، خودارضایی زمینی و آسمانی (وقتیکه وینزلو درون چراغ را لمس میکند)، و اعضای لغزندهی هشتپا سر درنمیآورد. ازاینرو یکی از همین بینندهها در داخل سالن سینما از ایگرز کارگردان سؤال میکند "چرا آن چیزی که در داخل چراغ فانوس دریایی بود را به تصویر نکشیدهاید که پاسخ او مرا به حیرت جیغ آوری (از نوع همان جیغی که وینزلو در هنگام دیدن داخل چراغ کشید) واداشت. و پاسخ او اینچنین بود" اگر نشان میدادم که در داخل آن چه چیزی بود شمای بیننده هم به سرنوشت وینزلوی بدبخت (رابرت پتیسون) دچار میشدید". یعنی به عذاب دردناک مستدامی چون پرومتئوس.