معرفی, نقد و بررسی سریال آن شب The Night of
-
منتشر شده در 21 شهریور 1395
ماجرای سریال آن شبِ The Night of
نصیر خان Nasir Khan با نام مخفف ناز Naz دانشجوی کالجی در نیویورک است که در یک خانوادهی مهاجر پاکستانی در ایالاتمتحده آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده است. او با توجه به پیشینهی پاکستانی-مسلمانی خود و بعد از حادثه تروریستی 11 سپتامبر برای ارتباط با سایر همکلاسیهای خود دچار مشکل است و معمولاً از طرف آنها پذیرفته نمیشود. روزی در کالج به شکل غیرمنتظرهای یکی از همکلاسیهایش او را به یک پارتی شبانه دعوت میکند. نصیر خان که خیلی مشتاق این مهمانی است شبهنگام برای رفتن به آنجا با مشکل وسیلهی نقلیه مواجه شده و مجبور میشود تاکسی پدر خود را بدون اجازه بردارد و راهی آنجا شود. در راه مجبور میشود دو مسافر مرد را که سوار تاکسی شدهاند را با کمک پلیس پیاده کند اما در مقابل یک مسافر دختر اغواگر به نام آندریا Andrea نتوانسته مقاومت کند و بیخیال مهمانی شده و با دختر جوان همراه میشود. دختر جوان او را به خانهی خود برده، به او مشروب و مواد مخدر داده و همبستر میشود. نیمههای شب نصیر خان در آشپزخانه بیدار شده به سراغ دختر در طبقه بالا میرود اما با جسد غرق به خون وی مواجه میشود. ترسیده، چاقویی که با آن در ابتدای شب با یکدیگر بازی میکردهاند و اثرانگشت وی بر آن است را برداشته و از خانه میگریزد. در راه برگشت به دلیل تخلف رانندگی دستگیر شده و سپس توسط بازرس پلیس دنیس باکس Dennis Box به اتهام قتل وحشیانه آندریا بازداشت میشود. در بازداشتگاه با یک وکیل که بیشتر کارهای خردهکاری و سرقت را رسیدگی میکند به نام جان استون John Stone آشنا میشود و او از نصیر خان میخواهد که در مقابل پلیس سکوت اختیار کند.
تمام شواهد حکایت از کشته شدن دختر جوان به دست نصیر خان دارد. بازرس پلیس که از دستگیری سریع قاتل خشنود است پرونده را سریعاً جمعوجور کرده و نصیر خان را بهعنوان متهم معرفی میکند. نماینده دادستان نیز از اینکه سیستم پلیس نیز توانسته قاتل را با این سرعت دستگیر کند خوشحال بوده و مقدمات محاکمهی وی را آماده میکند. نصیر خان به زندان منتقل شده و در آنجا از جانب برخی از زندانیان که او را بهعنوان یک متجاوز قاتل میشناسند مورد آزار و تهدید قرار میگیرد. شرایط او در زندان اصلاً خوب نیست و نمیداند که به چه کسی میتواند اعتماد کند. یک زندانی سیاهپوست به نام فردی Freddy که گویا در زندان بسیار بانفوذ و قدرتمند است به نصیر خان پیشنهاد محافظت از او را میدهد اما نصیر مخالفت میکند. استون وکیل مبلغ 50000 دلار را بهعنوان حقالوکاله به خانوادهی نصیر پیشنهاد میدهد اما آنها ترجیح میدهند که این کار را به یک وکیل خانم و دستیار جوانش که حاضرند رایگان این کار را انجام دهند بسپارند. در زندان به نصیر حمله شده و زخمی میشود. او بهشدت ترسیده و پیشنهاد فِردی را برای محافظت قبول میکند. فِردی نیز در اولین قدم فرد حملهکننده را در حضور نصیر خان ادب میکند. وکیل نصیر با نماینده دادستان بر سر 15 سال زندان بهشرط اینکه ناز اعتراف به قتل کند به توافق میرسد. او با نصیر در این مورد صحبت میکند و قرار میشود که نصیر در دادگاه اعتراف کند. در دادگاه نصیر دوباره اعلان بیگناهی میکند و وکیل و دادستان را حسابی عصبانی میکند. قاضی نیز برای نصیر محاکمه در حضور هیئتمنصفه را تصویب میکند. وکیل نصیر خان از ادامهی کار به دلیل تمرد نصیر منصرف میشود و آن را به دستیار جوان خود به نام چاندرا که تبار هندی دارد میسپارد.
نصیر تحت حمایت فِردی و با امکانات او در زندان از یک زندانی ترسوی آسیبپذیر تبدیل به یک قلدر بانفوذ میشود. خالکوبی کرده و منش او به سمت خلافکارهای باسابقه گرایش پیدا میکند. در بیرون از زندان چاندرای بیتجربه به سراغ استون وکیل میرود و او را بهعنوان وکیل دوم با خود همراه میکند. استون خود دارای مشکلات خانوادگی و سلامتی است اما میداند که نصیر خان بیگناه است و با تجربهای که دارد به چاندرا در جمعآوری مدارک بیگناهی نصیر کمک میکند. او موفق میشود حداقل 3 نفر را پیدا کند که همگی میتوانستهاند در آن شب قاتل احتمالی باشند. همچنین قصور پلیس در جمعآوری و ثبت مدارک را به پرونده اضافه کند. نصیر خان مجبور میشود که در قاچاق مواد مخدر به درون زندان با سایر نوچههای فردی همکار کند. او در آنجا به همراه فردی مواد مصرف کرده و به آن تقریباً معتاد میشود. روز دادگاه فرا میرسد و نماینده دادستان و چاندرای وکیل مدافع در حضور 12 نفر هیئتمنصفه کار خود را آغاز میکنند. نمایندهی دادستان که زنی باهوش و حیلهگر است تا حدودی موفق عمل میکند اما چاندرا نیز با کمک استون به هیئتمنصفه نشان میدهد که مظنونهای دیگری هم در این ماجرا وجود دارند که پلیس با سهلانگاری آنها را نادیده گرفته است. در یک دیدار خصوصی چاندرا با نصیر خان وارد رابطهی عاطفی شده و همدیگر را میبوسند غافل از اینکه دوربین این صحنه را ضبط میکند. همچنین نصیر خان در زندان با مشکل کمبود مادهی مخدر روبرو شده و از چاندرا درخواست میکند تا آن را برایش فراهم کند. در روزهای پایانی دادگاه چاندرا میخواهد که نصیر را بهعنوان شاهد احضار کند اما با مخالفت شدید استون به دلیل ریسک بالا روبرو میشود. چاندرا این کار را کرده اما نماینده دادستان با سؤالات خود نصیر را به تله انداخته و تا حدودی اوضاع را به ضرر نصیر تغییر میدهد. فیلم رابطهی وکیل و موکل لو میرود و قاضی دستور میدهد که استون بهعنوان وکیل اول، آخرین جلسه دادگاه را بر عهده گیرد. در همین حین دنیس بازرس متوجه میشود که در متهم کردن نصیر خان عجله کرده است. او با دیدن دوبارهی فیلمها متوجه میشود مرد جوان دیگری این قتل را انجام داده است. مراتب را با نمایندهی دادستان در میان میگذارد اما او همچنان نصیر خان را متهم بهتری از نظر دادگاه دانسته و پیشنهاد توقف دادرسی را رد میکند. در آخرین جلسه دادگاه استون نطق جالبی کرده و شرایط را کمی بهبود میدهد. هیئتمنصفه پس از 2 روز مشورت به رأی قاطع نمیرسند و علیرغم فشار قاضی همچنان بر رأی شش بر شش خود اصرار میورزند. قاضی از نمایندهی دادستان درخواست میکند که یا باید محاکمهی دیگری در حضور هیئتمنصفه جدید را درخواست کند و یا نصیر خان را بیگناه اعلان کند. نمایندهی دادستان نیز که متوجه بیگناهی نصیر شده از ادامه کار منصرف شده و نصیر آزاد میشود. چاندرا به دلیل اشتباه احمقانهاش از کار اخراج میشود، استون وکیل به همان شغل دفاع از خلافکاران خردهپا برمیگردد با این تفاوت که اکنون دلیل بیماری اعصاب خردکنندهاش را یافته و نصیر خان به دامان خانواده بازگشته اما اکنون او از یک جوان سادهی بیسروزبان سربهزیر تبدیل به یک خلافکار معتاد مغرور شده است.
نقد و بررسی سریال شبِ ..... The Night of
این روزها بازار سریالهای تلویزیونی داغ است و انواع سریالهای کوتاه و بلند در سبکهای مختلف و برای سلیقههای متفاوت فراوان و در انبوه این آثار گاهی اوقات یکی پیدا میشود که دل شما را میبرد. سریال شبِ..... یکی از همینهاست فقط باید حوصله به خرج دهید و تا قسمت دوم آن را همراهی کنید. پسازآن تعلیق و هیجانی که در زیر پوست شما تزریق میشود ناخودآگاه شما را در سر ساعت پخش، پشت صفحهی تلویزیون مینشاند. موضوع سریال اصلاً تازه نیست و به لحاظ بصری و جلوههای ویژه نیز چیزی در آن وجود ندارد اما همانند رودخانهی آرامی است که با پیمودن آن کمکم موجهای خروشانش شما را در برمیگیرد و با خود میبرد. شیب ملایم تعلیق و هیجان آنچنان هنرمندانه در این اثر جاسازی شده است که خود شما هم تعجب میکنید که چگونه یک اثر بازسازیشده که مشتمل بر چند بازیگر که بهآرامی هر چه تمامتر کار خود را انجام میدهند اینگونه جنب و خروشی در دل شما برپا میکند. از اینکه بگذریم مشکل مهاجرت کنندگان به کشورهای مهاجرپذیر که عمدتاً غربی هستند و همچنین سیستمهای پلیسی و قضایی کشوری مانند آمریکا در زیر موضوع سادهی جنایی آن پنهان شده است. نصیر خان جوان پاکستانیای که در آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده اما حسرت حل شدن در میان هم سن و سالهایش او را تبدیل به کسی کرده است که گویا شخصیتش همواره جیزی را کم دارد. چیزی که باعث میشود تمام استعدادهایش نادیده گرفته شود و مسیرش منحرف شود. قسمتی از مشکل عدم پذیرشش توسط دیگران از خانواده و پیشینهاش در پاکستان میآید و بخش دیگری به دلیل رفتار و عقاید افراطگرایانهی همکیشان اش و جالب اینکه او در انتخاب هیچکدام دخلی نداشته اما پتانسیل آن را نیز همیشه در وجودش حس کرده است. او در جامعه با مشکل کنار آمدن با دیگران روبرو است اما در زندان بهراحتی و بهسرعت همرنگ جماعت میشود. داستاننویس پاکستان را انتخاب کرده است، کشور عجیبی که مهاجرین بسیاری به گوشه و کنار دنیا صادر کرده و میکند (نگارنده در کمال حیرت و در اعماق جنگلهای بارانی جنوب شرق آسیا جائیکه هیچ اثری از مردمان خاورمیانه نمییابید حتی بهصورت گذری، اتباع این کشور را دیده است که سالها مشغول کاروکاسبی هستند). آنها از چیزی میگریزند ولی نکتهی جالب اینجاست که تکهای از آنچه آنها را فراری داده است را در کولهی خود همواره اینطرف و آنطرف میبرند و بسیاری از مشکلاتشان در سرزمینهای جدید از همین تکه متصاعد میشود. سناریست از این بابت یعنی مردمان پاکستانی بهترین انتخاب را کرده است. همچنین در این سریال نگاه مفصلی به دستگاه پلیسی و قضایی ایالاتمتحده و زندانهای آن انداخته میشود. اگرچه سیستمهای قضایی اکثر کشورها دارای نقصانهای اجتنابناپذیری هستند اما گستردگی و پرهزینه بودن آن در کشور آمریکا و بده بستانها درون آن تقریباً منحصربهفرد است. در تمام طول سریال صحبت از سختگیری بیمورد، سهلانگاری غیرقابلبخشش، حق کشی، نابرابری و وضعیت نابهنجار زندانها در این کشور است اما در آخرین دقایق ورق برگشته و بالاخره این سیستم مکافات دهی سربلند بیرون میآید، اگرچه در این چرخه یک جوان خجالتی معصوم تبدیل به یک بزهکار پر رو میشود.
استیون زیلیان Steven Zaillian ، فیلمنامهنویس آثاری چون فهرست شیندلر Schindler's List ، گنگسترهای نیویورک Gangs of New York و دختری با خالکوبی اژدها The Girl with the Dragon Tattoo، به همراه نویسندهی آمریکایی ریچارد پرایس Richard Price فیلمنامهای برای بازسازی سریال موفق انگلیسی شبکهی BBC ، عدالت جنایتکارانه (2008) Criminal Justice و برای شبکه معروف HBO نوشتهاند که قرار بود یکی از نقشهای اصلی آن (وکیل مدافع) را جیمز گاندولفینی James Gandolfini بازی کند. پس از مرگ نابهنگام گاندولفینی در سال 2013 ، نام رابرت دونیرو برای ایفای این نقش به گوش میرسید که نهایتاً این نقش به بازیگر آمریکایی ایتالیایی تبار، جان تورتورو John Turturro سپرده شد. وی نیز با هدایت خوب کارگردان و دیالوگهای بسیار سنجیدهای که برای این سریال نوشته شده است یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهای خود در قالب یک وکیل مدافع نیمه باوجدان (که البته خود این موضوع را نمیدانسته) را خلق کرده است تا آنجا که ممکن است شخصیت وی در این سریال در تاریخچهی فیلمسازی ماندگار شود. استیون زیلیان علاوه بر نویسندگی روی صندلی کارگردانی هفت قسمت این مینی سریال هشتقسمتی نیز نشسته است و این باعث شده سریال در طول خود همگن و یکدست از کار بیرون آید. این سناریست 63 ساله که بیشتر بهعنوان یک فیلمنامهنویس مطرح است تا یک کارگردان آنچنان پخته و مسلط این سریال را کارگردانی و بازیگران را هدایت کرده است که بیننده را به تحسین خود واداشته است. فیلمنامه اصلاً خود را مشغول پرداختن کاراکترها نمیکند اما در عوض تمرکزش را بر جملات موجز بهشدت متناسب با فضای اثر و نوع شخصیتها کرده است. انتخاب شایستهی هنرپیشگان، کارگردانی خردمندانه به همراه فیلمنامهی قدرتمند موجب شده که رویدادهای بیمورد و داستانهای فرعی نامفهوم یا به چشم بیننده نیاید یا آنها را سریعاً فراموش کند. بهانه ارتقاء جان استون در آخرین جلسهی دادگاه به جایگاه وکیل اول یعنی معاشقهی چاندرا با نصیر در داخل سلول ملاقات به استواری باقی سریال نیست. بیننده انتظار این اشتباه احمقانه را از شخصیت چاندرا (و همچنین فیلمنامهنویس) ندارد و آن را قبول نمیکند. نصیر خان با مشخصاتی که در طول سریال به آن پرداخته شده است اصولاً فاقد آن کاریزمایی است که بتواند یک وکیل مدافع را در این مدت کوتاه و دیدارهای رسمی وادار به این کار کند. شاید بیننده بتواند موضوع مجبور شدن چاندرا را برای تهیه مواد مخدر و قاچاق آن به درون زندان و برای موکل خودش را یکجوری قورت بدهد اما قضیهی عشق و عاشقی میان آن دو در گلوی او گیر خواهد کرد. تنها احتمالی که بتوان این عمل سناریست را موجه نشان داد همان کمبود شخصیتی است که در مهاجرین و یا فرزندان آنها شکل میگیرد که چاندرای هندی تبار نیز از آن نتوانسته بود که فرار کند. در حقیقت اشتباهی که نصیر مهاجر زاده در مواجهه با دختر جوان اغواگر ابتدای سریال مرتکب شد دوباره توسط یک مهاجر زادهی مشابه تکرار شد. داستانهای فرعی این سریال نیز عمدتاً ناقص، نامفهوم و بهجای متصل بودن به ستون فقرات اثر در موازات آن حرکت میکردند. قصهی گربهی دخترک به قتل رسیده، بازی انگشت رولت، مشکل خانوادگی استون وکیل و عدم پذیرشش توسط پسر سیاهپوستش، همجنسبازی نوچههای فِردی در زندان، قضیهی تاکسی و شرکای پدر متهم و از همه مهمتر بیماری پوستی استون اگرچه همگی شیرین بودند اما از محور اصلی قصه فاصله داشتند. اصرار نویسنده و کارگردان بر مشکل پوستی پای استون (اگزما) و اختصاص آزاردهندهی زمان زیادی به آن این تصور را ایجاد میکند که شاید آن دربرگیرندهی مضمونی کلیدی بوده است اما نهایتاً، بیننده در یافتن و فهم آن و پیوند دادنش به ماجرا ناکام میماند.
اولین و آشکارترین پایانی که بر این سریال متصور است، عاقبت خوشی است که برای سیستم قضائی کشوری مانند آمریکا است که اینچنین جرم و جنایاتی در آن بهوفور دیده میشود. سریال علیرغم تمام اشارات مستقیمی که به نقصانهای این سازمان میکند اما نهایتاً آن را از همهی اتهامها تبرئه میکند و شواهدی ارائه میدهد که هنوز وجدانهای بیدار و عدالتجویی در این سیستم یافت میشوند. نتیجهگیری دیگری که از این سریال میتوان کرد پایان نیمه خوشی است که برای نصیر خان اتفاق میافتد. او از قاتل بودن تبرئه میشود اما در این کشوقوس بهسادگی فضیلتهایی از وجودش را از دست میدهد و بهجایش رذالتهایی را به آن می چسباند. او که والدینش برای یک زندگی بهتر جلای وطن کردهاند، در جامعهی جدید و تنها جامعهای که او میشناسد احساس تنهایی میکند. نهتنها کسی او را بهحساب نمیآورد بلکه باید از طرف مردمان اصلی و غیر اصلی همان جامعه که ممکن است از او بهمراتب سیاهکار تر نیز باشند مورد طعنه و آزار قرار میگیرد. اما در عوض در جامعهی درون زندان راه کسب احترام و مهم بودن را بهآسانی فراگرفته و از بودن در آنجا لذت میبرد تا جائیکه نتیجه رأی هیئتمنصفه چندان برایش اهمیت ندارد. او که اکنون پس از طی این پروسهی شوم در یک محیط آزاد رها شده است حامل یک ویروس خطرناک مسری است که آمادهترین اعضایی که قرار است به آن مبتلا شوند همنوعانی شبیه به خود او هستند. اما آخرین پایانی که بر این سریال متصور است شکل گرفتن سیستمها بر اساس تفاوت میان انسانهاست. این اثر تلویزیونی نشان داد که آدمها دیگر اعضای یک پیکر نیستند. پیکرههایی انسانی این روزها بر اساس جغرافیایی که در آن میزیند یا زیستهاند، رنگی که بر پوستشان هست، زبانی که حرف میزنند، فرهنگی که در آن بزرگ شدهاند و خدایی که به آن ایمان آوردهاند متفاوت شدهاند. سیستمها هم نیز بر این اساس به مکافات و تشویق آنها مشغولاند. این روزها اساس ارزیابی کیفیت آدمیان به اعتقاداتی است که از پدر و مادر و یا جامعه به ارث بردهاند و این شکاف عمیقی به وجود آورده است که کسی را توان پر کردنش نیست و وقتی کسی مانند نصیر خان خواسته یا ناخواسته از اینطرف شکاف به آنطرف شکاف میپرد، گرهای بر کلاف زندگیاش میافتد که حتی عمیقترین اعتقاداتش نیز نمیتواند آن را بگشاید.
درون من کوزه ایست لبریز از حسرت که از پیشینیان به یادگارم مانده است.
محاکمه می کنید
مرا
کوزه را
یا حسرت درونش را
محمد از تهران 31/06/1395
درمورد چگونگی پیوستن پیمان معادی به سریال و نقش او هم بپردازید
فیلمم کن:منتظریم تا پیمان معادی نقشی حساس و جدی در یک فیلم بین المللی بازی کند تا دربارۀ وی بنویسیم.
عرفان از شیراز 18/05/1399
سریاله عالیه ایه و مرسی از نقد زیباتون
فیلمم کن: ممنون از توجه شما