نقد فشرده فیلم انگل Parasite
-
منتشر شده در 11 بهمن 1398
نقد فیلم انگل Parasite
تا چند صباحی پیش جدی گرفتن آثار سینمایی تمام کرهای (جنوبی) کار دشواری بود. اگرچه اقتصاد آنها دگرگون، جهانی و درآمدشان شدیداً زیاد شده بود ولی هنوز توسعه به محصولات فرهنگی آنها راهی پیدا نکرده بود. اما بالاخره پول کار خودش را کرد و آنها توانستند یک راه طولانی را نه زیرکانه بلکه معقولانه خیلی زود طی کنند. کرهایها این روزها به دلیل ساختن و فروختن اتومبیلهای قشنگ، تلویزیونهای مسطح باکیفیت و گوشیهای دستی هوشمند پولدار شدهاند و به مدد این قدرت اقتصادی، اهالی این قسمت کوچک از دنیا در حال حاضر بهاندازه درآمد کل یک کشور فقیر فقط خرج ترمیم چهره و مراقبت از پوست خود میکنند. پس تعجبی ندارد که آقای "بونگ جون هو Bong Joon-ho" کارگردان فیلم پارازیت که در پایتخت این کشور زندگی میکند ظاهر و چهرهی آدمهای فقیر را فراموش کرده باشد. ازآنجاییکه افزایش کیفیت محتوایی و بصری محصولات سینمایی و تلویزیونی بدون سرمایهی کافی میسر نیست و سینمای پرمخاطب بدون آن خیلی زود از رمق میافتد، فیلمسازان کرهای با مجال بهدستآمده بر آن شدهاند که آثار سینماییشان را پُر کیفیت و جهانی کنند که گویا بد هم شروع نکردهاند. یکی از جدیدترین ساختههای مطرح آنان فیلم "انگل Parasite" است که در سال 2019 بهصورت تمام کرهای ساخته و مورد استقبال تماشاچیان غیر کرهای نیز قرار گرفت. کارگردان و نویسندهی این اثر آقای بونگ فیلم را با رنگی از نابرابریهای اجتماعی روانهی پردهی سینماها کرده است. البته بیننده نباید چندان نگران محلههای فقیرنشین و بیکاران تحصیلکردهی کرهای باشد که آقای بونگ به آنها اشاره میکند و کنایههای وی به سیستم سرمایهداری و اجناس آمریکایی را مهم انگارد چراکه از پس تکرار بسیار این مضامین، آنها اثر خود را از دست دادهاند و به شعارهای بیخاصیتی بدل شدهاند که گاهی هنرمندان همواره ناراضی ،گاهی چریکهای افراطی تاریخ گذشته و گاهی حاکمان مادامالعمر برخی کشورهای نگونبخت آنها را سر میدهند. اتفاقاً در هنگام دیدن فیلم و حس شدن گوشه کنایه هایش این فکر به ذهن خطور میکند که اگر جنوبیها مانند برادر شمالیشان برحسبتصادف و یا تقدیر در آغوش اژدهای سرچکشی کمونیسم در غلطیده بودند آقای بونگ بهجای فیلمبرداری از آسیب های نظام سرمایهداری بیشتر نگران این میبایست میبود که چگونه با شکمی گرسنه مدام در برابر عکسهای متعدد کیم جونگ پدربزرگ و پدر و پسر که در سر هر کوچه و برزنی آویزاناند خم و راست شود. به زبان آدمهای کوچه و بازار گشنگی نکشیده تا فیلمسازی از یادش برود. اما بههرحال فیلم پارازیت خوشساخت و زیباست. نه به دلیل آنچه گفته شد بلکه به خاطر غافلگیریهای بامزهی پیاپی در نیمهی ابتدایی فیلم. بونگ که بیست سال تجربه خوب فیلم ساختن در سپهر سینما را دارد اجازه نمیدهد که افسار خوشساختی فیلم تا پایان از دستانش خارج شود. بااینکه همهی آنچه در فیلم است از یک کمدی تابهحال کمتر دیدهشده به یک درام نسبتاً مکرر ناگهان تغییر میکند اما نظر بیننده در مورد خوب بودن فیلم کماکان ثابت باقی میماند. فیلم به شکل فرحانگیز غیرمنتظرهای شروع و بهطور تأثرانگیز بازهم غیرمنتظرهای تمام میشود.
پارازیت نقل خانوادهی 4 نفره ی فقیر اما باهوشی است که در یک خانهی زیرزمینی در محلهی فقیرنشین در شهر سئول روزگار سپری میکنند. کاروبار درست حسابی ندارند و پسر خانواده پیشنهاد دوستش برای معلم سرخانهای دختر نوجوان پولداری را قبول میکند. پسر پس از ورود به خانهی دانشآموز و دیدن شرایط مناسب، سعی میکند برای باقی اعضای خانواده کاری در آنجا دستوپا کند. اگرچه در روزهای ابتدایی همهچیز بهخوبی پیش میرود اما دیری نمیگذرد که اقامت در آن خانه لوکس تبدیل به یک کابوس برای کل خانواده میشود. فیلم موردبحث تخیلیترین فیلم بونگ حساب میشود حتی از "اُکجا Okja" و "برفشکن Snowpiercer" تخیلیتر. احوالات خانواده فقیر و پولدار بر اساس خواستههای نویسنده/کارگردان شکل داده شده است و آن را نمیتوان با شکل نرمالش در هر جامعهای ولو کرهی جنوبی منطبق دانست. حتی خانهی زیرزمینی و عمارت مجلل نیز بر اساس جزئیات داستان بونگ به این شکل درآمدهاند وگرنه از دید یک معمار ممکن است ایرادهای فراوانی داشته باشد. عنوان "انگل" با محتوای فیلم خیلی همخوانی ندارد چراکه افراد خانواده فقیر بر اساس اجرتی که میگیرند کاری انجام میدهند. تنها مصداق انگل بودن استفادهی بدون اجازه از اینترنت فای وای همسایه هست. شاید باید گفتهی خود کارگردان را دراینباره بپذیریم که ایدهی این فیلم سالها مانند انگل وارد ذهنش شده و به همین علت آن را اینچنین نامگذاری کرده است. در کنار گرفتن بازی خوب از هنرپیشهها، سناریوی محکم و پیوسته که مملو از رخدادهای غافلگیرکننده هست از امتیازات فیلم محسوب میشود. اگرچه در صحبتهای کارگردان به جزئیات زیادی اشاره میشود اما آنها برای تماشاچی غیر کرهای قابلدرک نیست. هرچند که به جریان فهم فیلم لطمهای هرگز وارد نمیشود. موسیقی متن فیلم همگن و اصالتاً کرهای نیست با حال و هوای اعیاننشینهای باکلاس جور شده و بااینکه تافتهی جدا بافته به گوش نمیرسد اما شاید انتخاب سبک دیگری نتیجهی بهتری میداشت.
رویارویی اعضای طبقات مختلف اجتماعی وارد مرحله ریشهیابی نمیشود و به نظر نمیرسد قصد بونگ هم پردهبرداری از یک کابوس آباد یا یک ویرانه شهر باشد چراکه سئول هرگز اینگونه نیست. از عمیق کردن داستان اجتناب میکند هرچند که اگر این کار صورت گرفته بود از خوشمزگی فیلم کم شده و شاید نتیجه اصلاً چیز دیگری میشد. موضوع "سنگ" باعث سوءتفاهم شده و کارگردان (به گفتهی خودش) برای ایجاد یک لایه آن را به اثر وارد کرده است که به میان انداختن آن بدون پشتوانه اشتباهی بیش نبوده است. در نیمهی اول فیلم شیرینکاری و زرنگبازیهای خانوادهی فقیر به بیننده اجازه نمیدهد که آنها را عمیقاً مورد آنالیز قرار دهد و تسلسل اتفاقات غیرقابلپیشبینی در نیمهی دوم وقت تماشاچی را کاملاً پر میکند. اثر به مراحل ارزشگذاری و علل وجودی طبقات اجتماعی در جوامع پیشرفته وارد نمیشود ولی بونگ در عین سرگرم کردن و بدون اشاره به مشروعیت سرمایه و چگونگی کسب سود آن از پس رسانیدن مقصودش به ما برمیآید. اینکه آدمهای فقیر (ضعیف) زورشان فقط به آدمهای فقیر میرسد، اینکه آدمهای فقیر معمولاً و نهایتاً بازنده هستند، اینکه فاصلهی فقیر تا غنی فقط چند خیابان است، اینکه بیپولی معمولاً منجر به بیاخلاقی میشود، اینکه ناکامی مصادف با نداشتن پول کافی است، اینکه باهوش بودن ضامن خوشبختی نیست، اینکه در فقیر بودنِ خودناخواسته هیچگونه اصالتی نیست، اینکه برخلاف گذشتههای دور فقر موجب رهایی روح از ذلت تن نمی شود و اینکه زندگی در زیرزمین یک آدم پولدار و بدون نابرابری بهتر است تا در روی زمین، میان فقرا و یک عالمه نابرابری. پارازیت آدمها را تا اینجا فقط بر اساس مقدار پولی که دارند طبقهبندی میکند و عنصر پول را بالذاته بد نمیداند (در سریالی که قرار است بر اساس آن ساخته شود نمیدانیم) . واضح میکند که پولِ تمیز نیاز آدم را به دوزوکلک کم کرده و فراغتی فراهم میکند تا آدمها سادهتر شوند اگرچه فقر خودخواسته که این روزها نایاب است نوعی آزادی سرخوشانه را نیز به همراه دارد. پول فراتر از یک قرارداد اقتصادی به دارندهاش کمک میکند که به خواستههای تن سریع و بهتر پاسخ دهد و دسترسیهای پرشماری را در اختیار میگذارد تا پس از رهایی از بند جسم بتوان تجربیات تازهای جهت نزهت جان داشته باشد. پیدایش طبقات مختلف اجتماعی و نابرابریهای ناشی از آن (تا حدودی بر اساس لیاقت) در سیستم سرمایهداری کاملاً طبیعی است اما مگر در افراطیترین سیستم سوسیالیستی، افراد همه با هم برابرند آنهم بدون اینکه لایقش باشند. بونگ با زیرکی معیار جدیدی به نام "بو" که تابعی از بیپولی یا پولداری ایست را جهت تمایز آدمها به میان میآورد ولی این و نظایر آن در فیلم نمیتوانند به عمیق شدن آن کمکی کنند. بامزه بودن وقایع فیلم طبیعتاً موجب کاهش ترس از فقیر بودن میشود و اساساً متوجه میشویم منظورِ فیلم افشای دلایل پایمال شدن عدالت اجتماعی نیست بلکه غرض ساختن یک فیلم خوب است برای یادآوری. یادآوری اینکه فقرا در حلقه ثروتمندان میتوانند لذت ببرند بهشرط آنکه قانونِ طبیعتِ انسان را فراموش کنند.
محمد جواد از ارومیه 12/11/1398
دیدگاه ضعیفی بود