فیلمم کن - معرفی، نقد و بررسی فیلم کشف The Discovery

 

 

ماجرای فیلم کشف The Discovery

1تئوری جنجالی یک دانشمند کهن‌سال، توماس هاربر Thomas Harbor، درباره وجود زندگی پس از مرگ که آن را "کشف" Discovery نام‌گذاری کرده است موجب شده که یک‌میلیون نفر به امید زندگی بهتر در جایی دیگر دست به خودکشی بزنند. پس از 40 سال تحقیق و اثبات نوعی حیات پس از مرگ او ترجیح می‌دهد که به‌جای روح و یا بهشت آن را " سطحی از حیات" بخواند. (در علوم خفیه ، حکمت‌های کهن و آموزه‌های باطنی خصوصاً آیین تئوسوفی Theosophy، کیهان مشتمل بر هفت سطح از حیات بوده است. سطح فیزیکی Physical plane ، سطح عاطفی Astral Plane، سطح روانی Mental Plane، سطح بودهی یا یگانگی Buddhic plane، سطح روحانی Spiritual Plane، سطح الهی Divine Plane و سطح منطقی Logoic plane. در این آموزه‌ها برای کالبد بشری نیز هفت سطح نیز شمرده‌شده است). کاشف این تئوری پس از مدت‌ها تن به یک مصاحبه‌ی زنده‌ی تلویزیونی می‌دهد و در حین این مصاحبه اظهار می‌دارد که مردم حق دارند درباره‌ی واقعیت بدانند و مسئولیت این خودکشی‌ها را نمی‌پذیرد اما در همین لحظه در جلوی دوربین یکی از اعضای تیم مصاحبه خود را با شلیک گلوله به سرش از بین می‌برد و هاربر منقلب می‌شود.


4یک کشتی در حال حرکت به سمت یک جزیره‌ی غمناک و مه گرفته است. مردی به نام ویل Will تصور می‌کند که تنها مسافر کشتی است اما به‌زودی درمی‌یابد که زن جوانی به نام آیلا Isla که آشنا به نظر می‌رسد نیز در آن کشتی حضور دارد. آن‌ها کمی درباره‌ی حیات پس از مرگ و انبوه خودکشی‌ها با یکدیگر بحث کرده و در لنگرگاه جزیره از یکدیگر جدا می‌شوند. برادر ویل به نام توبی Toby به دنبالش آمده و از مکالمه‌ای که در راه رسیدن به یک عمارت بزرگ قدیمی در اتومبیل اتفاق می‌افتد متوجه می‌شویم که این دو برادر، پسران دانشمند معروف و صاحب ایده‌ی "کشف" ، توماس هاربر هستند که در حال حاضر زندگی تقریباً مخفیانه‌ای را برای دوری از مزاحمین و جاسوسان برای خود انتخاب کرده است. ویل در آن خانه متوجه می‌شود که پدرش به تعدادی از کسانی که در خودکشی موفق نبوده‌اند پناه داده است. همچنین درمی‌یابد که پدرش سخت در حال کار بر روی ساخت ماشینی است که قصدش نشان دادن چیزی است در پشت مرگ یعنی چیزهایی که مردم پس از مرگ می‌بینند. ویل از کارهای پدرش دلخور است اما در بحثی که در این مورد دارند نمی‌تواند وی را از ادامه دادن این راه منصرف کند. وی در ساحلی که دوران کودکی زیاد به آنجا می‌رفته است آیلا را دوباره می‌بیند اما سریعاً متوجه می شود که او قصد غرق کردن خود را دارد. او را نجات داده و با خود به عمارت پدرش می‌برد و از او می‌خواهد که به آیلا در آنجا پناه بدهد. آیلا در مصاحبه‌ی اقامت در آنجا موفق شده و نزد ویل در آنجا مآمن می‌گزیند. آیلا پی می‌برد که ویل پسر دانشمند معروف و صاحب تئوری "کشف" است و ویل هم متوجه می‌شود که آیلا پسر 5 ساله‌ی خود به نام الیور را به دلیل غرق شدن در دریا ازدست‌داده و ازاین‌رو بسیار دل‌شکسته است.


3موعد آزمایش ماشین فرامی‌رسد. برای این مهم آن‌ها نیاز به یک جسد دارند، دو برادر به‌اتفاق آیلا به سردخانه‌ی جزیره رفته و جسد مردی به نام پت فیلیپس Pat Phillips را سرقت می‌کنند. اولین آزمایش ماشین شکست می‌خورد و ماشین چیزی را نشان نمی‌دهد. پس‌ازاینکه همه اتاق را ترک می‌کنند ویل به داخل اتاق بازگشته تا قطعه‌ای از ماشین را که به‌عمد و برای خراب کردن آزمایش برداشته بود را به سر جایش برگرداند اما با وصل شدن قطعه، در کمال حیرت ماشین به کارافتاده و صحنه‌هایی از رفتن پت فیلیپس (جنازه) به داخل یک بیمارستان و صحبتش با یک زن را نشان می‌دهد. هاربر پدر متوجه می‌شود که یکی از دستیاران نزدیکش، دختری به نام لیسی، قانون رازداری آنجا را نقض کرده و موضوع شکست آزمایش را به دیگران گفته است. در یک جلسه‌ی همگانی او را از آنجا اخراج می‌کند. ویل و آیلا کم‌کم به هم علاقه‌مند می‌شوند و ویل موضوع کار کردن ماشین و صحنه‌های ضبط‌شده را به آیلا نشان می‌دهد. آن دو شروع به تحقیق کرده و با دنبال کردن سرنخ‌هایی از فیلم درمی‌یابند آنچه ماشین ضبط کرده است خاطرات پت نبوده بلکه چیز جدیدی است که دارد در ذهن یک مرده اتفاق می‌افتد. پدر که حاضر به قبول شکست نیست خود را به دست ماشین می‌سپارد. توبی، ویل را از ماجرا آگاه کرده و آن‌ها قصد منصرف کردن پدر را دارند که البته کمی دیر شده است. پدر به مرگ مصنوعی رفته اما ماشین صحنه‌ی قبل از خودکشی همسرش را نشان می‌دهد. پدر به زندگی برگشته و با اعتراف ویل و تماشای صحنه‌هایی قبل از خودکشی مادرشان و پت فیلیپس متوجه می‌شوند که ذهن یک مرده تلاش دارد تا کارهای اشتباهی که قبلاً انجام داده است را جبران کند. هاربر با این کشف تازه درمی‌یابد که همه‌چیز آن‌گونه که او فکر می‌کرده نیست و اگر این کشف همگانی شود تعداد خودکشی‌ها به‌مراتب بیشتر خواهد شد، پس دستور نابود کردن ماشین را صادر کرده و به میان جمع دوستانش رفته تا به آن‌ها بگوید که اشتباه می‌کرده است. در همین زمان لیسی از کار اخراج شده به دلیل حسادت به آیلا و مقصر دانستن او در اخراجش به آیلا شلیک کرده و او را می‌کشد. ویل درهم‌شکسته می‌شود و ناامیدانه قبل از امحاء ماشین خود را به آن وصل می‌کند. ماشین نشان می‌دهد که او دوباره به کشتی برگشته و آیلا را می‌بیند. آیلا آنجا برای ویل آشکار می‌سازد که این ملاقات در کشتی بارها اتفاق افتاده است و ویل هر بار برای نجات او به تکرار این خاطره برگشته است. تلاش هاربر پدر و توبی برادر برای برگرداندن ویل به زندگی به‌جایی نمی‌رسد و ویل می‌میرد. سپس ویل را می‌بینیم که در ساحل آفتابی قدم می‌زند و یک پسر کوچک به نام الیور را از غرق شدن نجات می‌دهد، آیلا از پشت تپه ظاهرشده و از ویل که او را نمی‌شناسد تشکر می‌کند. ویل از او خداحافظی کرده اما با چهره‌ای مردد به پشت سر می‌نگرد و آشنا بودن آیلا را به خاطر می‌آورد.

 

نقد و بررسی فیلم کشف The Discovery

5پس از دیدن فیلم "کشف" احساس دوگانه‌ای درشما منتشر می‌شود. از یک‌سو شاید از دادن پولی که به نت فلیکس Netflix داده‌اید برای تماشای این فیلم پشیمان شده‌اید ولی از طرف دیگر به دلیل پرداختن ساده و بدون پیرایه به موضوعی که همیشه جذاب بوده یعنی رخدادهای پس از مردن، آن را برای یک‌بار دیدن ارزشمند یافته باشید. حدس می‌زنم کسانی که بین 35 تا 45 سال سن داشته باشند باحوصله فیلم را دیده و از آن لذت ببرند. ممکن است حدس من اشتباه باشد و اگر پا به سن گذاشته‌ها، آنهاییکه در سراشیبی مرگ افتاده‌اند، هم آن را ببینند از اینکه فیلم به آن‌ها امیدواری جبران کارها و تصمیم‌های اشتباهشان را می‌دهد آن را با ذوق و شوق تماشا کرده و ترس از مرگ را در درونشان کم کند. اثر در فضای نسبتاً غم‌انگیز خود، به‌دوراز وارد شدن به مباحث تئوری‌های علمی و فلسفی ثابت نشده‌ی پس از مردن و همچنین عدم طرح اعتقادات موجود در مذاهب مختلف، آرام راه خود را در یک مسیر خالی از تکنیک‌های مدرن سینمایی طی می‌کند تا ثابت کند که موهومات، ولو اینکه شما به آن باور جدی داشته باشید بهتر است که فراموش شوند. اگرچه وارد نشدن به عرصه‌هایی که در جمله‌ی قبل گفته شد، این درام علمی تخیلی را بدون پشتوانه و کمی توخالی نشان می‌دهد اما در عوض از صحه گذاشتن بیهوده بر باورها و خرافه‌های رنگارنگ نیز پرهیز می‌کند. آغاز فیلم با موضوع دل‌چسب وجود حیات پس از مرگ و نمایشی از یک مصاحبه‌ی تأثیرگذار و جواب‌های قانع‌کننده‌ی مکتشف آن جهانِ دگر، جذب‌کننده و اندکی دلهره‌آور بود (دل‌شوره شاید به لحاظ معنایی مناسب‌تر باشد). پایان تراژیک و مبهم فیلم نیز موجب غمگین شدن دوست‌داشتنی و خلسه‌ی ترش و شیرین ناشی از نفهمیدن شد که تا حدودی بر نقصان‌های اثر سرپوش می‌گذاشت.


2چارلی مک داول Charlie McDowell ، کارگردان و نویسنده آمریکایی برای بار دوم (آنکه دوستش دارم The One I love) به سراغ یک موضوع علمی-تخیلی رمانتیک رفته است و باز مانند دفعه اول این جشنواره ساندنس است که اقدام به پذیرش و معرفی فیلم او می‌کند. برای یکی از نقش‌های اصلی یعنی آیلا، دوست‌دختر سابق خود رونی مارا Rooney Mara را برگزیده است. اگرچه نقش مارا در این فیلم خیلی پررنگ نبود اما بااین‌حال او بسیار سست و بی‌رمق ظاهر شده بود. اساساً رونی مارا یک هنرپیشه‌ی خیره‌کننده‌ی احساس‌برانگیز نیست و بازی وی با توجه به نوع نقش، مانند آنچه در فیلم " دختری با خال‌کوبی اژدها" دیدیم ممکن است خواستنی به نظر برسد. کارگردان نتوانسته بود که چهره‌ی همیشه دلخور او را با صورت یک مادر سرخورده‌ی ویران‌شده عوض کند. البته از نوع گریم و رنگ موی بدون تناسب او در این فیلم هم سر درنیاوردم. اجرای جیسون سگال Jason Segel در نقش ویل، پسر بزرگ‌تر هاربرِ دانشمند اگرچه از رونی مارا بهتر بود ولی بازهم به دلیل ضعف در انتقال تنش ناشی از درگیری‌های درونی و بیرونی با خود و پدرش، به بیننده چنگی به دل نمی‌زد. ممکن است که کارگردان معتقد باشد که چون آن‌ها مکرراً به زندگی برمی‌گردند و اتفاقات تکراری را تجربه می‌کنند این‌قدر بی‌حس و حال هستند. به‌هرحال قرار بود در ابتدا نقش ویل را نیکلاس هولت Nicholas Hoult انگلیسی بازی کند که به لحاظ فیزیکی بیشتر به رونی مارا نزدیکی داشت که به علت تداخل در برنامه‌هایش، سگال که از او فنی‌تر بازی می‌کند جای او را گرفت. بازی معصومانه‌ی رابرت ردفورد هنوزهم خوشتیپ و همچنین جسی پلمنس Jesse Plemons در این اثر پذیرفتنی جلوه می‌کرد گویی که آن دو واقعاً به آنچه می‌کنند باور دارند. نوه الویس پریسلی یعنی رایلی کیئو Riley Keough هم در نقش لیسی حضوری کم اما کلیدی را دارد. هنگام رانندگی در جاده‌ی این فیلم در برخی قسمت‌ها خطوط سفید راهنمای کنار و وسط جاده کمرنگ و گاهی کاملاً ناپدید می‌شود و راننده (بیننده) بایستی با تجربه‌ی و حس خودش به راندن ادامه دهد. . قصه به شرح حتی مختصری از این تئوری مشغول نمی‌شود، نه یک شکل فلسفی نه یک توضیح علمی و تماشاگران بایستی فقط به یک توصیف دو سه کلمه‌ای که از زبان هاربر بیرون می‌آید - سطحی از حیات Plane of Existence- قناعت کنند. در حقیقت بیننده نمی‌تواند درک کند که این‌همه انسانی که گلوی خود را فشرده‌اند، به مغزشان گلوله زده‌اند، یک شیشه قرص بالا انداخته‌اند و یا خود را از بلندی پرت کرده‌اند چگونه به این سطح از قانع شدن رسیده‌اند که دست به خودکشی می‌زنند. این قناعت کردن به همین‌جا ختم نمی‌شود و تماشاگر مجبور است درباره ماشین و نحوه کارکرد آن، نتیجه‌ای که نشان می‌دهد، علت حسادت لیسی باآنکه چندان به دنیا دل‌بسته نیست، دلیل خودکشی ویل با ماشین و ماجراجویانه کردن فیلم با سرقت جنازه از سردخانه آن را تکرار کند. با همه‌ی این‌ها "کشف" به دلیل استفاده از موضوع همیشه داغ، دست‌نخورده باقی ماندن عقبه‌ی شخصیت‌ها، فقدان پیچیدگی‌های بی‌مورد و عدم نفوذ احمقانه به روان کاراکترها که این روزه خیلی مد شده است، لطیف و شایسته‌ی تماشا از کار درآمده است.


12حرف‌های زیادی در مورد مرگ و پس از آن زده شده است. اگر از تئوری‌های پزشکی در این خصوص صرف‌نظر کنیم، تمام آنچه درباره عاقبت آدمی و روح و روانش گفته‌شده است افسانه‌هایی بیش نیست که برخی آثار نوشتنی و دیدنی آن را به سرزمین‌های مرموز عجیب‌وغریب و دست‌نیافتنی برده‌اند. خوش‌باوری انسان‌های اغلب سیه‌کار برای فرار کردن از مکافات و یاس انسان‌های به‌ندرت درستکار برای گرفتن پاداش دستمایه‌ای برای این فعالیت‌های فقط سرگرم‌کننده بوده است. "کشف" هم یکی از آن‌هاست که نظریه‌ای کمی تازه را بدون گشودن رمز و رازهایش را به نمایش می‌گذارد. مقصود فیلم متقاعد کردن موجود زنده‌ای نیست که به شکلی موقت و تصادفی و برای مدت کوتاهی به پیچیده‌ترین شکل ممکن زنده بوده و در برابر پایان گرفتن این مدت از جانب سیستمی که به او حرکت و شعور اعطا کرده است مقاومت می‌کند بلکه تسلیم شدن در برابر تصمیم قطعی و معقولانه‌ی یک مجموعه‌ی هوشمند بزرگ‌تر مبنی بر انهدام عادی و طبیعی در شکل تجزیه و پراکندگی یکی از عضوهای آن است. اگرچه این تصمیم به شکلی زورمندانه و اجباری به اجرا گذاشته می‌شود ولی لذت ماندن در این مجموعه بزرگ یعنی زندگی موجب پیدایش و تقویت افکار تدافعی و یا جایگشتی در نزد سیستم کوچک‌تر می‌شود. چنانچه نام تعادل بر آن بنهیم، باید تصمیم آخر هاربر را درک ستایش‌شده از جریان ماده و انرژی در یک محیط پر از رفتن و آمدن دانست که از یک دانشمند علوم تجربی پس از 40 سال تحقیق هم همین را انتظار می‌رفت. تجربه ناپذیر بودن دوران پس از مرگ، آن قسمت از درون هاربر را به تلاطم و تفکر وا‌می‌دارد تا در قلمرو این معمای بزرگ دست به نظریه‌پردازی زند. در فیلم مانند همه‌ی آثار تخیلی، این برآمده از فعالیت آزمایشگاهی و تجربی وی است اما ما نیک می‌دانیم که نویسنده‌ی داستان این بخش را از نظریه‌پردازان علوم انسانی به عاریه گرفته است تا به مرگ هویتی تازه دهد و قهرمان سرسخت قصه را مجبور کند تا با ساخت یک ماشین به بیننده‌ها ثابت کند که مرگ پایان روان انسان‌ها نیست. نویسنده وجود حیات پس از مرگ را با معیار توانائی‌های مغز انسان که تکامل‌یافته‌ترین نوعش را در بین صاحبان حیات دارد به رشته تحریر درآورده است و ایده‌ی او کلیتش را برای موجودات زنده‌ی غیرانسانی از دست می‌دهد. به‌هرحال ذهن او توانائی فراتر رفتن از آنچه در زندگی عادی اتفاق افتاده است را ندارد و ماشینی که اختراع کرده بازهم نمایش‌دهنده‌ی پرداختن به قواعد اخلاقی خود تعریف‌شده و دست‌کاری در آن‌ها است. ما نمی‌دانیم که هاربر، ویل، توبی، آیلا و لیسی چقدر از زنده‌بودن لذت برده‌اند اما این ممکن است که میسر باشد تا مرگ هم به اندازه‌ی همان مقدار ناشناخته از زندگی‌شان لذت آفرین بوده باشد. بااین‌وجود عقیده و تلاش انبوه کثیری از آدمیان، هنوز مرگ را ناخوشایندترین واقعه‌ در انتهای زندگی معرفی می‌کند و به شدت از بیم درد به انکار رقت انگیز آن دست هم می زند. اما از پس این همه بیهوده سرائی ها آن سوال بزرگ هنوز پا برجاست!

 

آدمی چون زندگی را خیلی دوست دارد تلاش می‌کند تا مرده‌ها را زنده نگاه دارد.

       

7

 

 

آرمان از بابل               27/01/1396                           

 

نقد بسیار حرفه ای رو انجام دادید. من فقط میخوام یه چیزو اضافه کنم اونم اینکه این فیلم به نوعی پدیده دژاوو یا آشنا پنداری رو توجیه میکنه که این خودش یکی از نقاط قوت فیلمنامه و فیلمنامه نویس است

فیلمم کن: آرمان جان ممنون. اشاره شما به این پدیده به جا بود.

فرزاد از مشهد               27/02/1396                           

 

اگه در طول فیلم از وجود خداوند و اعتقاد داشتن به خداوند اشاره میشد و اینکه اشاره میشد خود خداوند دست انسان رو باز گذاشته و اجازه داده تا بتونیم به این درجه برسیم بیشتر به دلم مینشست و بیشتر قابل قبول میشد، جایی که داریم درباره ی زندگی پس از مرگ بحث میکنیم یک طرف ترازو فقط خداوند است، هر چقدر که انسان به کمال و فهم و عقل برسه، وقتی یه همچین موضوعی رو که سالهای متمالی دانشمندان و متفکران و خیلی ها، با تلاش های فراوان به هیچ نتیجه قابل قبولی نرسیدن ، نمایش دادن همچین افکاری، با در نظر نگرفتن و با اشاره نکردن به وجود خداوند و حتی نبردن اسم خداوند در موضوع به این مهمی، این یه نقضه و برای من قابل قبول نیست، البته این نظر شخصی بنده بوده و نظرات شما دوستان عزیز دیگر هم عزیز و قابل احترامه
ممنون از سایت خوبتون
یا علی

فیلمم کن: ضمن سپاس از بیان دیدگاهتان نسبت به این فیلم. به تصور ما داستان نویس قصد نداشته که دامنه ی خبالپردازی را خصوصا درباره موضوعاتی که در حال حاضر قابل آزمون نیستند را در داخل اثر گسترده کند. همانگونه که می بینیم هاربر یک دانشمند تجربی است که با ابزار فیزیکی سعی در فهم سطحی از زندگی داشته که به عقیده او وجود دارد اما از چشم ما هنوز ناپیدا است. با نام بردن از خدا ناخواسته پای اعتقادات مختلف هم به میان کشیده می شود و ما نیک می دانیم که تفاوت زیاد میان اعتقادات مانع از این می شود تا فیلمساز بتواند انتهای فیلم خود را بر اساس خواسته اش ببندد.   

آیدا از تهران               01/03/1396                

           

فقط یه سوالی خیلی مغزمو درگیر کرده هنوز کسی نفهمیده بهشت و جهنم دقیقا کجاست؟

سهیل از قم               10/04/1396                

           

از نظر من که خیلی ضعیف بود .
موضوع جالبی داشت و از نطر ساخت هم تقریبا خوش ساخت بود اما دچار ضعف های فراوانی بود .
ضعف های اساسی فیلمنامه , نهایتا کار رو به یه اثر ضعیب تبدیل کرده بود
و اینکه نمیدونم چرا همه هم میگن آخرش ابهام داره !!! از نظر من که واضح بود

 

مهدی از کرمانشاه               24/04/1396                

           

عذرخواهی به دلیل انتشار دیرهنگام پیام شما. دچار مشکل بودیم.

خیلی ممنونم از تحلیـل و نقـد ، از اونجایی که نام فیلم اکتشافه نباید به منطق حاکم برش زیاد خورده گرفت ، کتابها ، فیلمها و مستندات زیادی درباره سرنوشت روح و مقصدش تولید شده و تمامی اونا در حد یه ایده و تئوری هستن، لذا هیچ دلیل یا دلایلی در اثبات حقیقت بودنش تا به حال با این سطح از پیشرفت علم ( یاد جمله ابتدای فیلم تغییر چهره افتادم ، این عمل تا به امروز امکان پذیر نیست ، یعنی علم و پیشرفتش افق و مرز نداره) منتشر و منعکس نشده ، تم و اتمفسر این فیلم هم مشابهه همنوعاش راز امیز، سرد و تاریک و سرشار از سکوته ، به شخصه این جو رو خیلی دوس دارم ، فیلم آروم داره داستان و حرفش رو روایت میکنه و پیش میبره، صحبت از پدیده های شنیده شده ای مثل دژاوو یا تناسخ هم در خودش داره ، تقریباً مانند باقی محصولات هالیوود ،مخاطب با بی خدایی در فیلم مواجهه و طرفه ، که اون هم به خاطر نگاه آکادمیک و علم محور و بدور از هرگونه اعتقاد و باور مذهبی که شاید برای اینکه فیلم تحت الشاع نقدها و تحلیل های ناروا و جانب دارنه نشه (که شده ، چطور میشه از عالم ماوراء (به ویژه روح) رشته به تحلیل درآوردو نامی از خالق و آفریینده ش نباشه) بوده، خود این معقوله تا به امروز در زمره ناشناخته هاست پس داشتن پایان مجهول هم برش زیاد دور از عقل نیست هرچند که ناتمام گذاشتنش هم بگونه ای ترفنده سینماس تا لااقل مخاطب رو تا دقایقی پس از اتمام به اندیشه فرو ببره ، من فیلم رو دوس داشتم هر چند فیلمنامه خلاء داشت ولی بازیا خوب بود و پرداخت و فضا سازیها گیرا بودن . . .
با تشکر از فیلمم کن

نوشتن دیدگاه

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Purple Cyan Golden Green Yellow

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family
Direction