معرفی, نقد و بررسی فیلم دیدار-The Visit
-
منتشر شده در 10 دی 1394
این فیلم مناسب برای افراد بالای 12 سالا است
ماجرای فیلم دیدار - The Visit
قصه این فیلم در مورد خواهر و برادر نوجوانی است که برای تعطیلات یک هفته ای به مزرعه پدر بزرگ و مادر بزرگ خود که آنها را تا به حال ندیده اند، می روند. برای سالهای زیادی مادر رابطه اش را با والدین خود قطع کرده است. او در دوران دبیرستان دل به یکی از معلمین خود که چند سالی از وی بزرگتر است می بندد و علی رغم مخالفت جدی پدر و مادر با معلم ازدواج کرده و طی یک مشاجره شدید با والدین، خانه پدری را برای همیشه ترک می کند. پس از بدنیا آمدن بچه ها و گذشت چند سال، معلم قبلی و شوهر فعلی آنها را رها کرده و از زندگی مادر و دو فرزند خارج می شود. مادر سالها به تنهایی فرزندان را بزرگ کرده و آنها را به سن نوجوانی می رساند. حالا او هم با یک نفر آشنا شده و قصد دارد برای یک سفر تفریحی بچه ها را به مدت یک هفته تنها بگذارد. از طرف دیگر مدتیست که والدین این مادر به دیدن نوه های خودشان از طریق مکاتبات اینترنتی علاقه نشان داده اند و این سفر فرصتی ایجاد می کند که بچه ها به نزد پدر بزرگ و مادر بزرگی که نمی شناسند رفته تا هم با آنها آشنا شده و هم در این یک هفته در خانه تنها نمانند.
خواهر و برادر قصه ما با قطار عازم شهری که پدربزگ و مادر بزرگ در آن زندگی می کنند می شوند. خواهر علاقه زیادی به دوربین فیلمبرداری و ساخت فیلم مستند دارد. از همین رو از تمام رویداد ها فیلمبرداری می کند. در حقیقت جریان این فیلم از دریچه دروبین خواهر هست که بازگو می شود. آنها وارد ایستگاه شده و مورد استقبال پدربزرگ و مادر بزرگ می گیرند. در اولین شب حضور خود در خانه متوجه رفتار عجیب مادر بزرگ می شوند که شبها در خواب راه می رود و استفراغ می کند. با گذشت زمان این رفتار های عجیب کم کم زیاد می شوند. پدربزرگ در مواردی خاص دچار فراموشی بوده و همواره قصد رفتن به یک مهمانی خیالی را دارد. او نمی تواند مدفوع خود را کنترل کند و وسواس گونه پوشک های خود را در یک انبار نزدیک ساختمان اصلی خانه جمع آوری می کند. مادر بزرگ شبها برهنه در خانه چهار دست و پا راه می رود و به در و دیوار پنجول می کشد و یا نوه دختری خود را مجبور می کند که برای تمیز کردن فر آشپزخانه به شکل ترسناکی داخل آن برود. از ظواهر امر چنین پیداست که پدربزرگ و مادربزرگ بصورت داوطلبانه به برنامه های بیمارستان شهر و برخی بیماران روانی آن کمک می کرده اند. غیبت چند روزه آنها در بیمارستان، پزشک مسئول را بر این وا می دارد که برای سرکشی به خانه آنها مراجعه کند که موفق به ملاقات پدربزرگ و مادربزرگ نشده و تنها با دختر نوجوان صحبت می کند.
خواهر و برادر که کمی ترسیده اند، ابتدا رفتار های عجیب میزبانان خود را متوجه مسن بودن آنها نموده و سعی در آرام کردن خود دارند اما کم کم و خصوصا برادر کوچکتر نگرانی خود را از این وضعیت نشان می دهد. این نگرانی با اجازه ندادن آنها برای بازدید از زیرزمین خانه و رفتار های تهاجمی پدربزرگ و مادربزگ بیشتر شده تا آنجا که تصمیم می گیرند خانه را ترک کنند. در حین آخرین چت ویدیویی با مادر خود که تازه از سفر تفریحی برگشته، این موضوع را بصورت جدی با وی در میان می گذارند و مادر توسط دوربین لپ تاپ دختر موفق به دیدن چهره پدربرگ و مادربزرگ که در حیاط خانه هستند می شود. اینجاست که پی می برد این زن و مرد مسن، پدر بزرگ و مادربزرگ واقعی بچه ها نیستد. به شدت نگران شده و تلاشش برای تماس با پلیس محلی بی فایده می ماند. به بچه ها اخطار می کند که هر چه زودتر خانه را ترک کنند و خود بسوی خانه پدری حرکت می کند. در همین هنگام پدر بزرگ و مادر بزرگ قلابی برای آخرین شب حضور بچه ها در خانه آماده می شوند. بچه ها را در درون خانه محبوس کرده و وادار به نوعی بازی با تاس می کنند. بچه ها تلاش می کنند که به هر بهانه ای خود را از دست آن دو خلاص کنند اما موفق نشده و خواهر به مادر بزرگ و برادر به پدربزرگ سپرده می شود تا آخرین پرده از این نمایش که کشتن بچه ها هست اجرا شود. در همین کش و قوس جنازه پدر بزرگ و مادر بزرگ واقعی توسط خواهر در زیرزمین خانه کشف می شود. بچه ها پس از درگیری فیزیکی شدید با این دو بیمار روانی موفق به فرار از داخل خانه شده و به مادر خود که با پلیس آمده هست ملحق می شوند.
نقد و بررسی فیلم دیدار - The Visit
وقتی اولین اثر جدی یک هنرمند با موفقیتی عظیم و غیرمنتظره مواجه می شود، برای انجام کار های بعدی، این هنرمند با مشکل بزرگی روبرو خواهد بود. برای کارگردان فیلم "دیدار" یعنی آقای ام نایت شیامالان M. Night Shyamalan نیز این اتفاق افتاده است. فیلم معرکه و خوش ساخت "حس ششم" Six Scence با آن داستان غافلگیر کننده اش آنچنان سایه سنگینی بر روی کارهای بعدی این کارگردان هندی-آمریکایی انداخته است که مجال خارج شدن از زیر این سنگینی را تا کنون به او و آثارش را نداده است. اما چرا بیشتر این دسته از هنرمندان قادر به تکرار آن موفقیت بزرگ نیستند. به نظر من برای ساخت اولین و موفق ترین کار، زمان درازی سپری شده است و خالق این اثر فرصت بسیار زیادی داشته تا تمام زیر و بم ها کار را بدرستی و بر اساس یک ایده فوق العاده تدوین کند. اما بعد از این اقبال عمومی این هنرمند ما برای کار های بعدی خود چنین زمانی را به خود و ایده هایش اختصاص نداده و سعی می کند که آثار بعدی را سریعتر روانه بازار کند تا از دوز سرمستی وشعف ناشی از این دستاوردها در خون او کاسته نشود. بعبارت بهتر قسمت بزرگی از استعداد این قبیل هنرمندان خرج اولین اثرشان می شود و این استعداد تحلیل رفته فرصت بازیابی و خلاقیت مجدد پیدا نمی کند. اینجاست که دیگر نمی تواند آن قله موفقیت را دوباره فتح کند. فکر کنم فیلم "دیدار" هفتمین فیلم ساخته شده توسط ایشان پس از فیلم حس ششم باشد که اکران می شود. اما متاسفانه همانند شش فیلم قبل از این، بازهم از هیاهوی حس ششم خبری نیست. البته فیلم دیدار با تشابه موضوعی خصوصا در غافلگیری بیننده ابتدا با اقبال نسبتا خوبی از طرف تماشاچیان مواجه شد ولی گرد و غبار این اقبال دیری نپایید و سریعا بر زمین نشست.
هنرپیشه های این فیلم مشهور نیستند. با توجه به بودجه اندک ساخت این فیلم بعید می دانم که دستمزدی هم به آنها پرداخت شده باشد. نمی دانم این انتخاب کارگردان بوده و یا فشار کمپانی برای پایین نگاه داشتن مخارج. تا جاییکه خاطرم هست علاقه شیامالان به استفاده از هنرپیشه های نامدار و حرفه ای کم نبوده است. اما کار هنرپیشه ها بد نیست و از پس کار بر آمده اند. ظاهر پدر بزرگ و مادربزرگ قلابی نیز با توجه به نقش آنها خوب انتخاب شده است. چون فیلم های این کارگردان بیشتر بر داستان فیلم تکیه دارد، شهرت بازیگر ها از درجه اهمیت کمتری برخوردار است (حس ششم یک استثنا بود). سعی بر آن بوده از برخی کلیشه های رایج در فیلم های ترسناک همانند دیگر فیلم های این کارگردان پرهیز شود. صحنه های دلهره آور این فیلم بر روی کاغذ زیبا و تازه است و اجرای آنها در خود فیلم نیز مشکلی ندارد اما وارد شدن به این سکانس ها که مهمترین بخش هر فیلمی در مایه ترسناک است، معمولا بدون آماده سازی بیننده و بدون مقدمه انجام شده بود. صحنه های وارد کردن دختر به درون فر آشپزخانه گویی از بدنه فیلم جدا هستند. این صحنه می توانست با نگاه های گاه به گاه و مشکوک پیرزن به فر آشپزخانه بدون حضور دختر قابل درک شود. همچنین در رویارویی با رفتار های روانی وار و ترسناک پدربزرگ و مادربزرگ، بچه ها عکس العمل های متناسب و هیجانی نشان نمی دهند. در برخی مواقع به آسانی آنها را هضم کرده و از کنار آن می گذشتند. در نظر بگیرید صحنه دویدن چهار دست و پای مادربزرگ قلابی را در زیر کف ساختمان که از جانب بچه ها نهایتا بعنوان یک شوخی محسوب شد. تاثیر پذیری شیامالان از هیچکاک در این فیلم چندان به اوکمک نکرده و تماشاگر را بر سر دو راهی ترسیدن از خود مضمون داستان و یا صحنه هایی که به شکل بصری باید بیننده را بترساند، مردد نگاه داشته است. البته باید اعتراف کنم که کارگردان در نیم ساعت ابتدایی فیلم موفق شد که کمی ترس را در زیر پوست لااقل این حقیر نفوذ دهد اما متاسفانه در ادامه بر مقدار آن افزوده نشد.
در فیلم "دیدار" کارگردان، همانند فیلم "حس ششم" برگ برنده خود را برای صحنه پایانی فیلم، آنجا که بچه ها می فهمند آن دو نفر پدربزرگ و مادربزرگ واقعی نیستند، نگاه داشته بود. روند فیلم چندان در معلق نگاه داشتن و آماده کردن تماشاچی برای این لحظه موفق نیست. فیلم با حرکت های آزاد دهنده دوربین دختربچه (که اینروز های اینگونه فیلم ها زیاد شده اند و البته حال بهم زن) بدون اینکه چیز خاصی ارایه داده باشد به مدت زیادی بیننده را دنبال خود کشیده بود و در پایان با عکس العمل خونسردانه بچه ها در مقابل این شگفتی بزرگ، مهمترین قسمت فیلم به یک صحنه عادی تبدیل شده بود. شاید بچه ها باید برای این صحنه تمرین بیشتری می کردند و یا فضاسازی برای نشان دادن لحظه ای که مادر به قلابی بودن والدین خود اشاره می کند مناسب و شایسته نبود. از این سکانس به بعد است که حس صبورانه توام با شوق تماشاگر تبدیل به کمی عصبانیت آمیخته به یاس می شود و باقی فیلم را بدون اشتیاق دنبال می کند. صحنه درگیری بچه ها با والدین قلابی هم که خیلی آبکی به نظر می رسید. کلا این آقای شیامالان استعداد طراحی صحنه های اکشن را ندارد. فیلم The Last Arbeneder که یک فیلم اکشن ماجراجویانه محسوب می شد یک افتضاح واقعی بود تا جاییکه بعد از چند دقیقه دیدن فیلم مجبور شدم تلویزیون را خاموش کنم و برم دنبال یک کار بهتر برای انجام دادن. تصور می کنم که آخر فیلم را خیلی بهتر می توانست طراحی کند یا به کلی باید داستان در اینجا تغییر می کرد. شکست این دو روانی در پایان فیلم به آن آرامش بیمارگونه فضای فیلم نمی خورد. تماشاچی انتظار پایانی رمزآلود، مبهم و بیطرفانه را می کشید نه اینکه با صحنه های کتک کاری میان چند تا پیرمرد و پیرزن و بچه روبرو شود. اگرچه سوژه و برخی صحنه های دلهره آور فیلم تازگی داشت اما نقطه مایوس کننده اوج فیلم و پایان وارفته آن نتواست بینندگان را راضی کند. تصور می کنم که تبلیغات فیلم بیشتر بر روی آندسته از دلباختگان فیلم حس ششم تاثیر گذاشته بود که فکر می کردند با اثری شبیه به آن مواجه هستند و به این خاطر تعدادی از آنها به سینما ها آمده بودند اما عاقبت، فیلم نتوانست که آن خاطره خوش را بازسازی کند.
ضمنا اصلا ما نفهمیدم این صحنه پوشک گذاشتن و برداشتن پدربزرگ قلابی و مالیدن آن روی صورت پسربچه (در این سکانس اصلا سعی نکنید با پسربچه همذات پنداری کنید) را کارگردان به چه دلیل در داخل فیلم گذاشته بود. احتمالا باید از خودش بپرسم.
{fastsocialshare}