فیلمم کن - معرفی, نقد و بررسی فیلم بانویی در یک ون-The Lady in the Van

 

ماجرای فیلم بانویی در ون – The Lady in the Van

فیلم بدون تصویر و با صدای فریاد یک مرد و بلافاصله برخورد چیزی با یک ماشین آغاز می‌شود. پس از روشن شدن صفحه، یک اتومبیل ون به رانندگی یک پیرزن با شیشه‌ی جلوی خونینی را می‌بینیم که از دست پلیس می‌گریزد. فیلم به جلوتر یعنی سال 1970 می‌رود و به درون خانه‌ای وارد می‌شود که مرد میان‌سالی به نام آلن بنت Alan Bennett را در حال نوشتن متنی در مورد یک زن به نام خانم مری شپرد Miss Mary Shepherd می‌بینیم. در همین موقع همان زن پیر راننده ون که از دست پلیس می‌گریخت را می‌بینیم که از دستشویی خانه آقای نویسنده بیرون آمده و به درون یک ون مستعمل پارک شده در حیاط همین خانه می‌رود. با خطاب کردن این خانم به نام شپرد درمی‌یابیم که نویسنده در مورد همین پیرزن دارد می‌نویسد. آقای بنت در حقیقت یک نمایشنامه‌نویس هم‌جنس‌گرا است که در خانه مرتباً با خود حرف می‌زند. او زندگی خود را به دو قسمت و به عبارت بهتر به دو شخصیت کاملاً مجزا تقسیم کرده که یک قسمت فقط کار نویسندگی را انجام داده و نفر دیگر امورات جاری زندگی را بر عهده دارد. در اینجا فیلم به زمانی که آقای بنت این خانه را خریده و خانم شپرد را برای اولین بار ملاقات کرده برمی‌گردد. آشنایی آن‌ها با هل دادن ون خانم شپرد آغاز می‌شود. این پیرزن یک بی‌خانمان است که در ماشین ون خود زندگی می‌کند و بیشتر اوقات ماشین خود را در همین خیابانی که خانه‌ی جدید آقای بنت قرار دارد پارک می‌کند. او دارای رفتاری عجیب و تا حدی متکبرانه است. اهالی محل هم او را دوست دارند و هم به‌نوعی از نزدیک شدن به وی خودداری می‌کنند.

ساکنین این خیابان بااینکه مدت‌هاست او را می‌شناسند اما از گذشته‌ی او اطلاعات چندانی ندارند. با اضافه شدن آقای بنتِ نویسنده، اوضاع کمی تغییر می‌کند. خانم شپرد که با مشکل محل پارک ون خود از طرف شهرداری روبرو شده است موقتاً آن را در حیاط آقای بنت پارک می‌کند. این زمان موقت ابتدا قرار بوده است که 3 ماه باشد اما به 15 سال افزایش پیدا می‌کند. در این میان رابطه‌ی نمایشنامه‌نویس با این پیرزن بی‌خانمان عمیق‌تر می‌شود. خانم شپرد علی‌رغم کمک آقای بنت و سایر اهالی، ظاهراً میانه خوبی با هیچ‌کدام از آن‌ها ندارد و از نزدیک شدن احساسی به آدم‌های اطراف خود دوری می‌کند. او از شنیدن صدای موزیک برآشفته می‌شود و اجازه نمی‌دهد کسی در اطرافش ساز زده و یا گوش به موسیقی دهد. ضمناً او مدام از پلیس به خاطر تصادفی که سال‌ها از آن گذشته است فرار می‌کند. همچنان که آقای بنت روی نمایشنامه‌هایش کار می‌کند اما رفتار عجیب این پیرزن بی‌خانمان را رصد می‌کند. او به‌طور اتفاقی متوجه می‌شود که خانم شپرد مدتی در پاریس بوده و زبان فرانسه را به‌خوبی صحبت می‌کند. این کشف موجب می‌شود تا وی به زندگی و گذشته‌ی این پیرزن بیشتر علاقه‌مند شود. گاهی مرد مسن مرموزی به خانم شفرد سر میزند که البته در آخر فیلم متوجه می‌شویم که او یک پلیس بازنشسته است و احتمالاً هنوز درگیر همان تصادفی است که طی آن یک جوان در اثر برخورد با ماشین خانم شپرد جان خود را ازدست‌داده است. خانم شپرد عذاب وجدان زیادی از آن سانحه داشته و مرتباً برای گرفتن آمرزش نزد کشیش کلیسا می‌رود. مددکارهای اجتماعی نیز گاهی به او سرزده و برخی از مایحتاجش را فراهم می‌آورند.

آقای بنت ترتیبی می‌دهد تا یک ون جدید و روبه‌راه‌تری برای خانم شپرد بیاورند. او که به رنگ زرد علاقه‌مند شده است ون و ماشین 3 چرخ خود را که بعداً آن را تهیه می‌کند همه را به آن رنگ درمی‌آورد. بعد از مدتی آقای بنت متوجه می‌شود که نام حقیقی او مارگارت است و با کنکاش در زندگی وی به حقایق دیگری دست پیدا می‌کند. مشخص می‌شود هنگامی‌که خان شپیرد زن جوانی بوده به یک دِیر برای راهبه شدن می‌رود ولی با توجه به علاقه‌اش به موسیقی و نواختن پیانو و ممنوعیت آن در دیر مجبور به ترک آنجا می‌شود. با خراب شدن حالش مددکار اجتماعی مسئولِ او، ترتیبی می‌دهد که برای مداوا و حمام و مراقبت به یک کلینیک منتقل شود. در غیاب او آقای بنت فرصت پیدا می‌کند تا به نزد تنها خویشاوند خانم شپرد برود. در آنجا درمی‌یابد که او یک نوازنده چیره‌دست پیانو بوده که مدتی هم شاگرد یکی از اساتید برجسته پیانو به نام آلفرد کُرتوت Alfred Cortot در پاریس بوده است. خانم شفرد مدت زیادی را نمی‌تواند در کلینیک تحمل کند و به ون خود بازمی‌گردد. شب‌هنگام با آقای بنت برای اولین و آخرین بار به گفتگویی صادقانه و البته مهربانانه‌ می نشیند. صبح روز بعد پیکر بدون جانش توسط مددکار در داخل ون پیدا می‌شود. در روز خاک‌سپاری پلیس بازنشسته ی مرموز در داخل کلیسا به آقای بنت اظهار می‌کند که خانم شپرد در آن تصادف به‌کلی بی‌تقصیر بوده و خود آن جوانک موتورسوار به ماشین او برخورد کرده است. آقای بنت در قبرستان، روح خانم شپرد را می‌بیند که از ماجرای تصادف و مقصر نبودنش بالاخره مطلع شده و بسیار خوشحال به نظر می‌رسد. درحالی‌که می‌خندد به آسمان‌ها عروج کرده و در آغوش خدا جای می‌گیرد. آقای بنت کتابی از زندگی او به نام "بانویی در یک ون" منتشر می‌کند و به حرف زدن با خود و زندگی دو گانه اش نیز پایان می‌دهد.

نقد و بررسی فیلم بانویی در ون – The Lady in the Van

"بانویی در یک ون" از آن دسته فیلم‌های آرام و بدون اوج و فرودی است که ممکن است خیلی‌ها حوصله‌ی دیدنش را نداشته باشند و برخی هم دوست داشته باشند آن را فقط در زمان خاصی ببینند. اما جزء آن گروه از فیلم‌های انگلیسی خالصی است که با گذاردن شرح موقرانه و دیالوگ‌های سنجیده بر روی تصاویر نه‌چندان روشن و شخصیت‌های کمی پوشیده، تماشاچی را معتادوار به دنبال خود می‌کشد. فیلمی که به‌سادگی شروع می‌شود و با پیچیدگی به انتها می‌رسد. ظاهراً فیلم در خدمت نشان دادن احوال یک پیرزن بی‌خانمان است که قرار است هیچ سخنی از فرآیند کشیده شدن زندگی او به این فلاکت (از نظر ما آدم‌های معمولی) در درون کابین کوچک یک ماشین به میان نیاید اما پس از خاتمه یافتن فیلم، تماشاچی به‌شرط داشتن کمی بیشتر از سرسوزن هوشی می‌تواند علت رانده شدن این زن از یک سرپناهی که همگان دارند (زندگی معمولی) را به این سرگشتگی بیابد. او یک بی‌خانمان بدون فرهنگ و بی‌سواد نیست و احتمالاً از سر بیکاری و بی‌پولی این‌گونه آواره نشده است. او دارای عزت‌نفس، غرور و شخصیت منحصربه‌فرد است که آن را در فضای تنگ کابین یک ون فقط برای خودش نگاه داشته و تکرار می‌کند. او اندیشمند است و گاهی سخنان پرمعنایی را بر زبان می آورد.  از این بابت او یک زن پرمشغله به‌حساب می‌آید. پیرزن آن‌چنان از زندگی خود زیر سقف این ون راضی به نظر می‌رسد که حاضر نیست آن را با هیچ‌کس قسمت کند. ظاهراً در این دنیای بزرگ تنها چیزی که او را می‌آزارد احساس گناه از برخورد سر یک موتورسوار جوان با شیشه جلوی ماشینش است که منجر به مرگ جوان شده و تصویر آن شیشه خون‌آلود که گاهی به سراغش می‌آید. او یک بی‌خانمان غیرعادی است که دست بر قضا مورد کنجکاوی یک نویسنده غیرعادی قرار می‌گیرد. نویسنده‌ای که نوشتن را بسی متعالی‌تر از زندگی روزمره دانسته و بر این اساس دست به تقسیم خود می‌زند. به گفته پیرزن او از زندگی دیگران می‌دزدد تا به نویسندگی‌اش اضافه کند. پیرزن می‌داند که پس از مرگش، قسمتی از زندگی او نیز به بهای کمک‌ها و مهربانی که نویسنده در حق او روا داشته، تبدیل به کلمات و جمله‌ها خواهند شد. بنت نمایشنامه‌نویس از اینکه نمی‌تواند از علت واقعی خیابان نشینی خانم شپرد بنویسد عصبانی است اما خود بانو از این وضعیت خرسند.

بازی خانم مگی اسمیت Maggie Smith در نقش مارگارت شپرد بی‌خانمان و آلکس جنیکس Alex Jennings در نقش آقای بنت نویسنده شیرین و دل‌چسب است. بازی‌ها، شسته‌رفته، ملیح و بدون حاشیه هستند. ته‌مایه طنز کم‌وبیش در همه‌ی نقش‌ها دیده می‌شود. مگی اسمیت در نقش یک بی‌خانمان مغرور با اعتمادبه‌نفس، خیلی خوب ظاهرشده است تا جائیکه می‌توانست تا نامزدی اسکار نیز پیش برود. کارگردان فیلم، نیکولاس هایتنر Nicholas Hytner با تجربه‌ی طولانی تئاتری و اپرایی خود توانسته است به‌دوراز واردکردن هیاهوهای هالیوودی (برای تقویت جنبه‌ی سرگرمی فیلم) اثری تأثیرگذار برای بیننده‌ای که به دنبال واقعیت سرگشتگی بی‌خانمانه و حقیقت شیدایی غیر متصل به خالق است بیافریند. شیفتگی او به تئاتر را می‌توان در بازی آقای جنیکس و نحوه دکوراسیون خانه او پیدا کرد. این دومین همکاری میان نویسنده آلن بنت (هم در فیلم هم در واقعیت) و کارگردان است. هردو همجنسگرا بوده و از داخل کردن این موضوع در فیلم که شاید چندان هم لازم نبود ابایی ندارند. بنت، نویسنده‌ی توانایی است که البته خیلی انگلیسی می‌نویسد و برقراری ارتباط با نوشته‌هایش کمی برای خواننده غیر انگلیسی دشوار است. اما کارگردان، این اثرش را با هنرمندی برای همه جور ملیتی تماشایی و قابل‌لمس می‌کند. موسیقی متن فیلم هم از نقاط مثبت فیلم است. آن‌هم مانند خود فیلم پر شروشور نیست اما متناسب و گوش‌نواز ازکاردرآمده است که خب صدالبته حاصل ذهن یک موسیقیدان باتجربه است.

برخلاف روند فیلم که تقریباً بر اساس یک سرگذشت واقعی شکل‌گرفته است و دارای جزر و مد خاصی نیست، زندگی نقش اول آن یعنی خانم مری شپرد دارای اوج و حضیض شدیدی است که بخش اوج آن کمتر و چگونگی سقوط این خانم اصلاً به تصویر درنمی‌آید. وی در زمان جوانی و زیبایی توانسته با هنرمندان بزرگی نشست و برخاست داشته، تبدیل به نوازنده‌ی چیره‌دستی شده، در کنسرت‌ها درخشیده و مورد تشویق و تحسین مردم قرار بگیرد. از آدم‌های بافرهنگ و هنردوست هدایای گران‌قیمت و دسته‌گل‌های بزرگ دریافت کند اما اکنون گمنام و آواره در گوشه‌ی اتاقک یک ماشین پوسیده از مردم عادی، بچه‌ها و همسایه‌های نه‌چندان بافرهنگ اعانه و لباس‌های دست‌دوم می‌گیرد. او اگرچه در دِیر بدنش بو نمی‌داد و سرپناه گرم و غذای مناسب داشت اما تنها و غیرقابل‌قبول بود ولی اکنون باوجوداینکه در کابین این ماشین، غذای درست حسابی نمی‌خورد، کثیف است و سردش می‌شود اما تنها نیست. تمام اهالی محله بااینکه از او دوری می‌کنند ولی دوستش دارند. اگرچه نمی‌خواهند جلوی خانه‌ی شان پارک کند اما دوست هم ندارند که از آن خیابان برود. او که زمانی می‌خواست راهبه ای بیش نباشد به‌ناچار از میان دیر و موسیقی که آن را در رگ و خون حس می‌کرد، دومی را انتخاب کرده و با آن صعود و سقوط می‌کند. او تعالیم داخل صومعه را با غریزه‌ی کشش به نت‌ها و صداها در تقابل می‌بیند و از عبودیت بی‌چون‌وچرا می‌گریزد. کنج گرم و مستدام عافیت‌طلبی دیر (اگرچه بی‌شکوه) را رها کرده و به دنبال علاقه‌ی شیطانی‌اش به پیانو و نواختن آن، سر از مجالس بزرگ با صحنه‌های باعظمت، داغ ولی زودگذر درمی‌آورد. خانم شپرد آگاهانه و فروتنانه از میان ون و صومعه، ون را انتخاب می‌کند. او ون را به‌منزله حرکت دائمی و فرار از سکون می‌داند اگرچه عاقبتش از دید انسان‌های معمولی به سکونت دائمی در یک حیاط و خیابان کوچک منجر می‌شود. وی تنها این ون را ارابه‌ای می‌بیند که در مسیر رستگاری‌اش حرکت می‌کند. او مکرراً جهت کم شدن از سنگینی بار گناهانش به‌ کلیسا می‌رود تا آنجا که کشیش مجبور می‌شود برای رفع بوی بد پیرزن دست به دامن اسپری‌های خوشبوکننده شود. بیننده با تماشای ولو با دقت فیلم نمی‌تواند دریابد که بار گناه گریختن از دیر و هم‌آغوش شدن با شیطان در اثر لمس کلاویه های پیانو سنگین‌تر بوده یا کشتن جوان موتورسیکلت‌ران. اما به گفته کشیش تفاوتی نمی‌کند چون آمرزش خدای آسمان‌ها به دست متولیان زمینی نتوانسته است از اندوه درونی وی چیزی کم کند. بااین‌حال او خدا را مقصر قلمداد می‌کند و از او طلب عذرخواهی هم دارد. فیلم آرام است اما آرامش درونی بیننده را به هم می‌زند. دیدن آن ابتدا کمی سخت است ولی با تماشایش به‌سختی از ذهنتان بیرون می‌آید. فیلم پر جنب و خروش نیست اما دل انسان را به تلاطم درمی‌آورد. فیلم اصلاً آسمانی نیست اما خیلی آبی متمایل به زرد است.

 

به نقل از بانوی ون نشین که هیچگاه آن را بر زبان نیاورد:

 

آنچه من دارم را به تو نداده است

و آنچه تو داری را من نخواسته‌ام

       

{fastsocialshare}

 

نوشتن دیدگاه

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Purple Cyan Golden Green Yellow

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family
Direction