معرفی, نقد و بررسی فیلم روزگاران آدلاین-The Age of Adaline
-
منتشر شده در 17 دی 1394
ماجرای فیلم روزگاران آدلاین - The Age of Adaline
فیلم با ورود یک زن جوان به نام آدلاین به آپارتمان یک جاعل آماتور اوراق شناسایی شروع میشود تا مدارک جعلی هویتی که سفارش داده بود را دریافت کند. پس از بازگشت به محل کار، کتابخانه عمومی شهر، همکارش تعدادی فیلم قدیمی مورد علاقه اش را به اومی دهد. شروع به دیدن یکی از فیلمها میکند و با رسیدن فیلم به ساخت پل سانفرانسیسکو خاطرات نهچندان خوشایند قدیمی برایش زنده میشود. در خاطراتش میآید که آدلاین در ابتذای قرن بیستم به دنیا آمده است و با یک آرشیتکت جوان ازدواج کرده و صاحب دختری میشود. مهندس جوان هنگام ساخت پل دچار حادثه شده و جان خود را از دست میدهد. چند سال بعد در کالیفرنیا در سن 29 سالگی، هنگام بارش غیرعادی برف (در این منطقه برف نمیبارد) و در هنگام رانندگی دچار سانحه شده و به درون آب سقوط کرده و قلب او از حرکت بازمیایستد. ناگهان براثر اصابت صاعقه، جریان الکتریسیته با ولتاژ بسیار بالا وارد بدن او میشود. جریان برق به او شوک وارد کرده و او را به زندگی بازمیگرداند. این حادثه منجر بهاتفاق خارق العادی در بدن و زندگی وی میشود. ژن های موجود در بدن او دچار تغییر می شوند. باگذشت سالها آدلاین متوجه میشود که او در همان سن 29 سالگی متوقفشده و پیر نمیشود.
همیشه جوان ماندن آدلاین کمکم برای او دردسر درست میکند.از جواب دادن به کنجکاوی اطرافیان تا فرار کردن از دست سازمانهای دولتی که میخواهند بر روی او تحقیق کنند. او مجبور میشود پس از هرچند سال هویت خود و شهر محل زندگیاش را تغییر دهد. اکنون او 107 ساله است اما ظاهرش 29 ساله میخورد. باهوش و پر است از اطلاعات عمومی که طی اینهمه سال جمعآوری کرده است. حالا دخترش پیر شده و گویا جای مادربزرگ آدلاین است. در یک مهمانی به جوان سمجی برخورد میکند که تقاضای دیدار با او را میکند. او که میداند عاشق شدن به دلیل ناپدید شدن و تغییر هویت دورهای برایش امکانپذیر نیست ابتدا به این درخواست توجهی نمیکند. او با دیدن شور این جوان به یاد خاطرهای قدیمی میافتد. سالها قبل پسری که عاشقش بود را به همین دلیل ترک کرده بود. ولی سماجتهای جوان جواب داده و رابطه آنها وارد مراحل جدی میشود. فرزند آدلاین از موضوع مطلع شده و مادر را ترغیب به ادامه این رابطه میکند. بااینکه هنوز مردد است دعوت پسرا برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد ازدواج پدر و مادر او را قبول میکند. بهاتفاق جوان که آدلاین را با یک نام دیگر (جنیفر) میشناسد و با اتومبیل راهی منزل پدر و مادر وی میشوند. در راه خواهر پسر به آنها ملحق شده و با او نیز آشنا میشود.
آنها به ویلای پدر جوان میرسند و در آستانه درب ورودی، پدر و مادر به استقبال آنها میآیند. بهمحض اینکه چشم پدر به آدلاین (جنیفر فعلی) میافتد بر سر جای خود خشکش زده و نام آدلاین را بر زبان میآورد. آدلاین که متوجه موضوع میشود خودش را سریعاً جمعوجور کرده و اظهار میکند که آدلاین نام مادرش است که شباهت عجیبی به خودش داشته و سالها پیش مرده است. در حقیقت پدر خانواده همان جوانی است که آدلاین علیرغم عاشق بودنش او را بدون اطلاع و در آستانه خواستگاری ترک کرده بود. لحظاتی بعد پدر که هنوز در شوک به سر میبرد ماجرای آشنایی خود را در لندن هنگامیکه به تحصیل پزشکی مشغول بوده با مادر جنیفر (آدلاین اصلی) تعریف میکند. صبح روز بعد مادر خانواده از تکرار داستان قصه عشقی نافرجام همسرش آزرده می شود اما شوهرش با دلجویی از وی اوضاع را به حالت سابق برمی گرداند. خانواده دورهم جمع شده به بازی مشغول میشوند و دامنه اطلاعات عمومی آدلاین در حین بازی همه را متعجب میکند. جوان نیز در خلوت به میزان علاقه خود به آدلاین اشاره میکند و به او میگوید که بدجوری عاشق او شده است. فردای آن روز در حیاط منزل پدر خانواده بهطور تصادفی چشمش بهجای زخم کهنهای بر روی دست آدلاین میافتد و با توجه به اینکه سالها پیش خودش این زخم را بخیه زده بود به آدلاین میگوید که حقیقت را در مورد او میداند اما اصلاً سر درنمیآورد که چگونه همچنین چیزی ممکن است. آدلاین برآشفته شده و پی میبرد که ادامه این وضعیت ممکن نیست. باعجله و علیرغم مخالفتهای پدر خانواده، خانه را با اتومبیل و در غیاب سایر افراد خانه ترک میکند. پسر به خانه برگشته و با نامه خداحافظی آدلاین مواجه میشود و گمان میبرد که او به خاطر اظهار عشقش، آنجا را ترک کرده است. آدلاین در بین راه تغییر عقیده داده و تصمیم میگیرد که دیگر پنهان نشده و رابطهاش را با جوان حفظ کند. درحالیکه برای برگشت در جاده دور میزند ناگهان با یک ماشین دیگر بهشدت برخورد کرده و از جاده به بیرون منحرف میشود. جوان به صحنه تصادف رسیده و آدلاین را در حال احتضار پیدا میکند. قلب او برای بار دوم و بعد از سالها مجدداً از حرکت ایستاده و توسط شوک برقی امدادگران (وارد شدن مجدد جریان الکتریسیته) دوباره احیا میشود. در بیمارستان راز خودش را پیش جوان فاش میکند. یک سال بعد درحالیکه با جوان آماده رفتن به یک مهمانی میشود، در آینه تار موی سفیدرنگی را لابهلای موهای خود میبیند. پی میبرد که بدن و زندگی او به حالت طبیعی برگشته است و از اینکه میتواند از زندگی طبیعی خود لذت ببرد عمیقا خرسند میشود.
نقد و بررسی فیلم روزگاران آدلاین - The Age of Adaline
اولین چیزی که به ذهنم برای شروع میرسد این است که بگویم برای لمس قصه این فیلم خصوصاً بخش تخیلی آن (همیشه جوان ماندن در اثر برخورد صاعقه) نبایستی مقاومت کرد. نکوهش کردن آن بیفایده است چراکه اگر نیک بنگرید تخیل موجود در این اثر بهمراتب کمرنگتر از بسیاری فیلمها و سریالهای تلویزیونی موجود است. فقط چون این تخیلِ از نظرِ زمانی کوچک و از نظرِ اهمیت بزرگ در بستر یک فیلم رمانتیک عاشقانه جای گرفته است که مابقی قصه کاملاً طبیعی و قابللمس است، تماشاچی آن قسمت را زیادی نورانی و دروغین میبیند. اگر با این توصیف جلو بروید تماشای آن برای شما لذتی نخواهد داشت و در عوض اگر آن را داوطلبانه بپذیرید، همانطوریکه بیشمار دروغ شاخدار و وقیحانه را در زندگی واقعی خود قبول کردهاید، فیلم برایتان دقایقی پر از آرامش آمیخته به سرخوشی به همراه میآورد. همین باعث شده است که مردهایِ نهچندان احساساتی پس از دیدن صحنه صاعقه جوانکننده، ادامه فیلم را زیرچشمی و با کمی غر زدن دنبال کنند درحالیکه زنها با چشمانی کاملا باز و با ذرهای حسادت به تماشای بقیه فیلم بنشینند. بعد از فیلم هم خانمها شاید برای سفارش این کالای استثنایی یعنی صاعقه جوانکننده دست بکار شوند (این شوخی بود). در ضمن پیام تلویحی فیلم در بزرگداشت مرگ واقعاً معرکه است و مرا به یاد این جمله میاندازد که "آخرین کورسوی امید یک ناامید مرگ است".
کارگردان جوان فیلم Lee Toland Krieger انتخابهای خوبی برای نقشهای محدود فیلم کرده است. بلیک لایولی Blake Lively در نقش آدلاین بومن خوب جاافتاده بود. چهره و قد و قامت او برای کسی که جوانی خود را در اوایل قرن بیستم گذرانده کاملاً مناسب است. بااینکه در ارائه خندههای طبیعی مشکل دارد و کمی ژست در بازیاش دیده میشود اما سادگی ظاهرش نقشش را مورد پذیرش خیلیها میکند. راستی پالتوی او هم بهاندازه خودش در فیلم سن دارد. حضور هریسون فورد در نقش محوری پدر جوانِ عاشقپیشه، اعتباری به فیلم داده است. در مورد بازی او اینقدر باید بگویم که چه فیلم وسترن باشد چه ماجراجویی، چه علمی تخیلی و چه عاشقانه همیشه با یک چهره متعجب منجمد شده روبرو هستیم. اما بااینحال بازی او دوستداشتنی و به دل مینشیند. نقش جوان عاشقپیشه را هم میشل هویسمن Michiel Huisman به عهده دارد که بازی متوسطی از خود ارائه میدهد. البته کارهای قبلی او بیشتر در نقشهای خیلی فرعی بوده است. اگر اشتباه نکنم این طولانیترین کار سینمایی اوست. آدلاین نقش اصلی داستان است و فیلم نامه نویس هر چه داشته تنها برای پردازش این نقش گذاشته درحالیکه از توجه به شخصیت دیگر قصه یعنی جوان عاشقپیشه (الیس جونز) غافل مانده است. اگر این شخصیت کمی مردانهتر، مرموزتر، شکاکتر و هیجانانگیزتر میشد مطمئناً فیلم در نزد بینندگان حرفهای جایگاه بالاتری پیدا میکرد. پیرو همین موضوع کارگردان هم میتوانست به نوبه خود در ارائه یک بازی نزدیک به آنچه در مورد این شخصیت گفتم، هنرپیشه را بهتر راهنمایی میکرد. رُل جوان عاشقپیشه از آن نقشهایی بود که هر چهبهتر اجرا میشد بر اهمیت کاراکتر آدلاین نیز میافزود. باوجوداینکه فیلم در نوع عاشقانه طبقهبندی میشود اما من عشقی رمانتیک را حس نکردم و فکر میکنم صحنههای احساسی-عاشقی فیلم یا ضعیف بود و یا اصلاً وجود نداشت. اجازه دهید نظر شما را به سکانس اولین برخورد جوان عاشقپیشه با آدلاین جلب کنم. این صحنه خالی از احساس و باعجله طراحی شده بود. توگویی آخر وقت است و عوامل برای ناهار باید کار را تعطیل کنند و کارگردان را تحت فشار قرار می دهند که به گونه ای سروته قضیه را هم بیاورد. از این رو از الیس دستوروار می خواهد در بدو ورود به سالن، آدلاین را با یک نگاه پیدا کرده و با همان یک نگاه نیز عاشق او شود. خلاصه قضیه را خیلی لفت ندهد.
فیلم "روزگاران آدلاین" زیبا، چشمنواز، لطیف اما غیرمنطقی است. منظورم از غیرمنطقی تخیل قصه نیست.درست است که ظاهر آدلاین در همان سن 29 سالگی متوقف شده و پوست او شاداب و صاف مانده است اما آیا دل او، اخلاق و رفتار او، علایق و سایر خصوصیات او هم شامل حال این سکون شدهاند. ما میدانیم که خصایص انسانی با توجه به گذشت زمان و تغییر محیط عوض میشوند و همچنین میدانیم که رفتار و کردار و عادات و علایق یک دختر 29 ساله با یک خانم مسن 60 ساله کاملاً متفاوت است تا چه رسد 107 ساله. اما در فیلم این موضوع اهمیتی پیدا نمیکند. بر اساس تخیل قصه که ما آن را با جان و دل پذیرفتهایم، قرار است صاعقه روند پیر شدن سلولهای بدن آدلاین را متوقف کند نه روند کامل شدن شخصیت وی را. آیا او که اکنون 107 سال عمر دارد بدون هیچ مشکلی میتواند با یک جوان 30 ساله رابطه عاشقانه ایجاد کند. مقصود ما پیشنهاد یک زوج مناسب احتمالاً 110 ساله برای آدلاین نیست. منظور ما این است که سازندگان فیلم باید قسمتی از 112 دقیقه زمان فیلم را به ماستمالی کردن این قضیه اختصاص میدادند. از طرف دیگر این دخترخانم 107 ساله زمانی معشوقه پدر بوده و اکنون معشوقه پسر اوست. به لحاظ اخلاقی که تفاوت نمیکند در کجای دنیا باشیم این یک وضعیت نکوهیده است که پذیرش آن بهصورت رسمی و علنی غیرممکن مینماید. اگرچه فاش شدن این موضوع نقطه اوج فیلم است که بهحق هم اینچنین است اما بازهم سازندگان فیلم، مانند وضعیت غیر قابل انکار قبل از کنار آن عبور کرده و راهحل آن را به بزرگواری تماشاگر محول می کنند. در فیلم می بینیم اگر آدلاین از عاشق شدن گریزان است دلیلش این دو مشکلی که شرح آن رفت، نیست. بلکه از عاقبت نافرجام آن به دلیل جوان ماندن خودش و پیر شدن طرف مقابل و همچنین فاش شدن راز او برای همسر و یا معشوقش و البته دروهمسایه است که میترسد. در بهترین حالت از دست دادن کسانی که دوستشان دارد دلیل این مقاومت خواهد بود. برای نکته آخر هم بد نیست اضافه کنم که سناریو بین باهوش بودن آدلاین (تقلیدی از شرلوک هلمز) و بالا بودن سطح معلومات عمومی وی مرز مشخصی قابل نیست. برای عالم بودن او دلیل قانعکنندهای موجود است و آن سن زیاد و ثابت ماندن قدرت حافظه اوست که ارائه آن در فیلم، جالب و بجاست اما برای باهوش بودن آدلاین سابقه و یا مقدمه ای آورده نشده و یا دلیل این وضعیت هم تا آخر فیلم روشن نمی شود. ایکاش بجای باهوش بودن، کمی او را احساساتیتر نشان میدادند.
ترس از مردن برای ما آشناست..... ولی باید از نمردن هم ترسید؟؟ روزگاران آدلاین به ما پاسخ میدهد: بلی.... مسئله بموقع مردن و هرگز نمردن چون بودن و نبودن نیست!! نمردن خودِ من ترسناک تر است یا نمردن دیگران؟؟ روزگاران آدلاین سکوت می کند.
نارسیس از دزفول 20/02/1396
سلام
من اخرای فیلم رسیدم خونه ولی از دیدنش فوق العاده لذت بودم.دوس نداشتم تموم بشه.اینجوری که تاریخ رو با دقت میگفتن حس میکردم واقعیه.تغییر واقعا خوبه.مرگ عزیزات سخت تر از مرگ خودته ادلاین گناه داره که مرگ عزیزاشو تا الان دید.