نقد فشرده فیلم دستیار خرید Personal Shopper
-
منتشر شده در 14 خرداد 1396
نقد فیلم دستیار خرید Personal Shopper
فکر کنم برخی از کارگردانها خصوصاً از نوع اروپایی که در همان قاره ی سبز فیلم می سازند هنگام صرف صبحانه ناگهان یک ایدهی کوچک ظاهرا شاعرانه و یا عارفانه به ذهنشان میرسد، آن را رها نکرده و زود گوشی را برداشته و چند تا پیام برای چند تا آشنا میفرستند که تا آخر شب هر جور که شده وسایل فیلمبرداری و چند تا هنرپیشه را جمعوجور کرده و به چند تا لوکیشن تنگ و تاریک برده که تا آن ایده از ذهن او نپریده است کار را تمام کنند. این ایدهی حقیر در همان چند دقیقهی ابتدائی فیلم ته میکشد و انتظار زجرآور بیننده برای دیدن چیزی که او را تحت تأثیر قرار دهد شروع شده و تا آخر فیلم امتداد مییابد. تردیدی نداشته باشید که "دستیار خرید" هم یکی از این فیلمهاست. جای تعجب اینجاست که این قبیل کارگردانها که برخی از آنان باتجربه هم هستند اصلاً احساس مسئولیتی در قبال وقت و اعصاب چندنفری که به هر دلیلی پای دیدن فیلم آنها مینشینند، نمیکنند. یک خط داستانی که از لختوعور بودن عجیب مینماید با انتهایی پوچ و عصبیکننده از مشخصههای آشکار این قبیل فیلمهاست. هیجانزده شدن، خندیدن، اشک ریختن و همدردی کردن از خط قرمزهای آنها محسوب میشوند که نزدیک شدن به آنها نهایت بیکلاسی است. اصرار آنها بر برهنگی هنرپیشهی نقش اول، کم و آرام حرف زدن ولو اینکه بیربط باشد و ماورائی کردن ناداستانهای پیشپاافتاده فصل مشترک تمام این فیلمهاست. برخی از هنرپیشههای نامدار که شهرتشان را از آثار هالیوودی کسب کردهاند بهتدریج در دام این قبیل فیلمها افتاده و در باریکهی دیده شدن توسط اندکی افراد خاص در تعداد محدودی سینما یا کانالهای تلویزیونی که سلیقهی خیلی ویژهای دارند تا مرز فراموششدن پیش میروند. به عکس گرفتن در چند فستیوال سینمایی و بهبه و چه چه چهرههای هنری عمدتاً اروپایی خود را قانع میکنند و به خود میقبولانند که در حال سر کشیدن هنر ناب از سرچشمههای با اصالت آن هستند.
مائورین (کریستین استوارت Kristen Stewart) دختر جوانی است که در شهر پاریس برای تهیه لباس و جواهرات به یک شخصیت معروف (ستاره) به نام کیرا Kyra کمک میکند و در حقیقت دستیار شخصی او برای این قبیل کارهاست. بهتازگی برادر دوقلوی خود را براثر سکتهی قلبی ازدستداده و به خودش قول داده تا نشانهای از طرف روح برادرش دریافت نکند پاریس را ترک نکند. درگیر قتل صاحبکارش شده، از آن بهسلامت خلاص میشود و موفق میشود یکچند تا روح را ببیند اما مردد است که روح برادرش هست یا خیر. با افتادن و شکسته شدن چند لیوان، او را که اکنون پاریس را ترک گفته متقاعد میکند که روح برادرش اذیت کنان دست از سر او برنمیدارد و یا اینکه کسی به دنبالش نیست جز خودش. واقعاً نمیدانم که چه چیزی را و چگونه برای تشریح این فیلم، هدف و فلسفهی بکار رفته در آن بنویسم. فیلم هیچ انگیزهای را برای توصیفش در من ایجاد نمیکند فقط مایلم بگویم بههرحال هر نوع از فیلم باید موجود باشد که شما بتوانید با مقایسه ی آنها، بد و یا خوبش را از همدیگر شناسایی کنید. فیلمهایی که برای نگاشتن فیلمنامهاش سالها تمرکز شده و برای ساختنش مرارتهای بسیار دیدهشده مانند سنگهای درخشان و قیمتیای هستند که در کنار تلی از سنگهای ساده، بدون تلو لو اما واقعی ارزش پیداکردهاند و دیدنی شدهاند. ممکن است برخی تماشاگران تنها به حضور هنرپیشهی محبوبشان در یک فیلم راضی به نظر برسند و به اینکه فیلم چه چیزی را و به چه روشی قصد دارد تا بیان کند کاری نداشته باشند اما بههرحال این تعداد هم روزی از اینطرف و آنطرف رفتن بیهودهی هنرپیشهی محبوبشان در فیلمهایی تهی از نوع آوری خسته و دلزده خواهند شد و آنها را از فهرست محبوبهایشان خط خواهند زد. معمولا یک اثر سینمایی باید سرگرم کننده باشد و گاهی اوقات آگاهی دهندگی آن بدون اینکه خیلی ما را مشغول کند را شاید بتوانیم تاب بیاوریم اما اگر هیچ کدام از این دو نباشد، چه باید بکنیم!؟