نقد فشرده فیلم دیوانه Unsane
-
منتشر شده در 16 خرداد 1397
نقد فیلم دیوانه Unsane
فیلم نسبتاً روانکاوانهی کمی ترسناک " دیوانه Unsane " ازآنجهت اعتباری نیافته است که با یک گوشی موبایل آیفون 7 تصویربرداری شده است بلکه از آن روی برجسته شده چون نام " استیون سودربرگ Steven Soderbergh " کارگردان نامشخص آمریکایی در پای آن حک شده است. هرچند قبل از وی نیز این ابتکار یعنی جایگزینی یک گوشی دستی بهجای دوربینهای غولپیکر گرانقیمت پیشرفته به وقوع پیوسته است. برخی سودربرگ را فیلمسازی تا حدودی مستقل مینامند و خلاقیتهای وی را نیز نشاءت گرفته از همین استقلالش از هالیوود میدانند اما با ورق زدن سریع کارنامهی وی اینچنین چیزی حس نمیشود و اگر بدعتی در برخی از آثارش دیده میشود بیشتر ناشی شده از شخصیت خود وی است نه روش فکری که نفی کننده استانداردهای رایج سینمای تجاری آمریکا باشد. او به کمک آیفون 7 اش و احتمالاً یکی دوتا لنزی که بتوان بر روی آن سوارش کرد سراغ فیلمنامهی همیشه جذاب رازآلود وسوسه کنندهای رفته است که به لحاظ تکنیکی با سختافزار فیلم برداریش سازگاری داشته باشد. انسان همزمان سالمِ پریشان ذهنی که اشتباهاً در یک کلینیک روانی مرموز بستری میشود و همان قصهی همیشگی که همگان از آن باخبرند. اما این بار داستاننویسانش یکی از نگرانیهای سودربرگ یعنی مشکلات سیستم درمانی کشورش که قبلاً نیز اشاراتی از آن را در آثار گذشتهاش دیدهایم را به دیگ فیلمنامه اضافه میکنند. فیلمنامه، ساده اما صیقل خورده به نظر میآید و مطابق تمام این قبیل قصهها در درون خود ذاتاً جذابیتی را حمل میکند. اگرچه بینندهی حتی مبتدی در ابتدای داستان از کیفیت رنگ ها و اعوجاج تصاویر کمی گلایه میکند اما با گیر افتادن شخصیت اول فیلم در تارعنکبوت چسبناک کلینیک خلافکار و مابقی ماجراها این نقایص را فراموش میکند. واردکردن یک عنصر نفوذی در شکل یک بیمار مبتلا به اعتیاد برای برملا ساختن سوداگریهای این مرکز درمانی به قصه مزهی شیرین پلیسی داده بود و بهپیش بردن آن با خط داستانی اصلی (و شاید هم فرعی) یعنی تعقیب مداوم عاشق روانپریش معشوق آزار بیننده را حسابی درگیر میکرد. بااینوجود نقص فیلمنامه یعنی اینکه چگونه این عاشق سمجِ به جنون رسیده توانسته به این سرعت در این مرکز درمانی استخدام شود و چطور توانسته حدس بزند که دختر متواری از آزارهای او به این مرکز مراجعه میکند و در آن بستری میشود مانند پاندولی است که تا آخر فیلم مرتباً به پیشانی بینندهی حساس (فضول) ضربههای کمی دردناکی وارد می کند.
فیلم حکایت دختر جوانی است که مجبور میشود به دلیل مزاحمتهایی که یک عشق یکطرفه از جانب یک مرد جا افتاده ی مبتلا به اختلال روانی برای او به وجود آورده مادر و زادگاهش را ترک کرده و در شهر دیگری برای به دور ماندن از دست عاشق روانپریش سکنی گزیند. اگر چه کارش را بهخوبی در یک موسسه مالی انجام میدهد ولی احساس میکند که سابقهی دردناکش او را دچار بیماری روحی کرده است. با مراجعه به یک کلینیک تخصصی و درد دل با یک مشاور، نادانسته تعدادی فرم را امضا میکند که به مسئولین کلینیک اجازه میدهد تا او را علیرغم میلش در میان تعدادی آدم واقعاً بیمار بستری کنند. در حقیقت کلینیک برای کسب درآمد بیشتر و گرفتن حق بیمه بیمار، دست به این سوء رفتار با مراجعهکنندگان خود میزند. حرکتی که به نظر مردم بسیاری از کشورها ازجمله کشور خودمان آشنا به نظر میرسد. حساسیت سودربرگ نسبت به این معضل و همدردی با بیمارانی که از سر ناچاری خود را به دست سیستمی میسپارند که قرار است قاتل جیبشان باشد نه حافظ جانشان قابلستایش است. چنانچه با دقت بیشتری به فیلم چشم بدوزیم در چسبانیدن واژه " دیوانه Unsane " به کاراکترهای معرفیشده در داخل فیلم دچار تردید میشویم. آیا " سویر Sawyer " با بازی " کلیر فوی Claire Foy " دیوانهای است با توهم مرد گریزی. زنی که سودربرگ معرفی میکند حامل نشانههایی از گسیختگی روان با چاشنی رفتارهای نامتعادل اجتماعی است. در نیمهی دوم فیلم درمییابیم تفکر آشفتهی این زن جوان متأثر از آزارهای یک دیوانهی خطرناک دیگر به نام " دیوید David " با بازی " جاشوا لنوارد Joshua Leonard " است که "سویر" را همچنان در توهم زدگی نگاه میدارد. کارگردان مطابق با یک کلیشه ی متداول بازهم در آخرین صحنه ما را دچار تردید میکند که دیوانه واقعی واقعاً چه کسی بوده است. ترفندی تقریباً آشنا که ارزش فکر کردن بر روی آن یا اثر غافلگیر کنندگی اش به سبب تکراری بودنش کم شده است. یا اینکه دیوانه ی واقعی آنی است که مردم گرفتار را برای سرکیسه کردن به درون چاه آشفتگی ذهن و روان هُل می دهند.
هنرپیشهها قضیه ی گوشی آیفون را جدی گرفته و باآنکه میدانند دارند در جلوی دوربینی با لنزی به قطر کمتر از نیم سانتیمتر بازی میکنند بازی ای حرفه ای ارائه می دهند البته نه به خاطر استیو جابز بلکه بیشتر به خاطر استیون سودربرگ. به عقیده ی ما استفاده از یک گوشی که کاربرد اصلی اش چیز دیگریست برای ساخت یک فیلم سینمایی بلند چندان خلاقانه به نظر نمیرسد حتی ممکن است ترویج آن به هنر سینما آسیب نیز وارد کند. یادم میآید وقتی تراشه های الکترونیکی موفق به تقلید صدا از تار و تنبک شدند موسیقی مشوش شد و هر که اندک استعدادی و یا بهتر بگوییم علاقهای داشت با کمک اینترنت، نتیجهی خلاقیتش را با حداقل زحمتی منتشر کرده و در اختیار همگان گذاشت. سرعت و تعداد این هنرنماییها آنقدر شدید شد که پیدا کردن یک قطغه ی ارزنده در میان انبوهی صدا و نت آنقدر مشکل شد که برخی از شیفتگان موسیقی از خیر آن گذشتند و فقط به گذشته گوش فرا دادند. حال ممکن است سادهسازی هنر/صنعت فیلم منجر به افزایش ناگهانی تعداد کارگردانها و هنرپیشه ها و ..... شود که به شکل کم زحمتی میخواهند معروف شده و یا آنچه فکر میکنند درست است را با تصویر متحرک و شهرت سینما به دیگران ثابت کنند. در این صورت تعداد زیادی اثر به چشمان بینندگان خصوصاً بیتجربهترها هجوم میآورد تا آنجا که قدرت تشخیص خوب و بد از آنها گرفته شود و فیلمسازی در مسیری غیرمنطقی افتاده و معنای آن در ژولیدگی تعریف هنر منحرف گردد. بااینوجود سودربرگ قصد دارد فیلم دیگری را نیز با همین شیوه تولید کند و شبه خلاقیتش را امتداد بخشد. اینکه این یک مد زودگذر باشد بیشتر متصور است تا یک ایده ی خلاقانه ی قابل تقدیر. بههرحال او مجبور بوده و خواهد شد تا فیلمنامه یا روح فیلم را بر اساس قابلیتهای این ابزار 180 گرمی تغییر دهد به شکلی که ایده پرداز ناگزیر است تا ایدهاش را از تَنگ راههایی با ضربوزور عبور دهد که خیلی از برجستگیهای گرانبهایش لاجرم از آن بریده و جدا شود و یا به مانند گوشت چرخ کرده ای تغییر فرم و حالت دهد. باید یادمان باشد سینما در مغایرت با نویسندگی که یک خامه و یک فکر متعالی و البته بیشتر از مقداری ذوق تنها نیازش بوده، همیشه لباس پر زرق و برقی بوده است که میتوانسته با ابزارهایی که علم هر روزه آنها را پیچیده تر می کند هر اندام ولو ناموزونی را باشکوه سازد نه آن هیبتی بوده که هر جامهی بدقواره ای را خوشدوخت و شکیل بنماید.