نقد فشرده سریال تاریک Dark
-
منتشر شده در 30 دی 1396
نقد سریال تاریک Dark
سالها پیش امواج جنبش موج نو در سینما موجب شد تا بسیاری از دلدادگان سینما از لذت غوطه خوردن در آبهای ولرم و رنگارنگ پندار پردازی محروم شده و به ساحل پر از اشباح منجمد افسرده پرتاب شوند. ایدئولوژیهای از پیش پذیرفتهشده مانند ویروسهای ذهنی، شاهزادهی خوش بالوپر دوربین به دست را در سیاهچال عفریتهی پاگنده ی قلم به دوش محبوس کرد. اگرچه گاهی کورسویی از نور به داخل این محبس تابانیده میشد اما تا هنوز هنرمندان بسیاری علاقه دارند که فقط در دهلیزهای تاریک و نمور آن فیلم بسازند. همین موجب بدگمانی همیشگی به محصولات تصویری شیفتگان این نوع تفکر در سینما خصوصاً ساختهشدهها در سرزمینهای همیشه ابری اروپا میشد. در برابر این نوع اندیشه نادیده میدانستیم که قرار است به اندوهناکترین شکل ممکن پی به واقعیتهای پیش و پا افتاده و کسالتبار فرآیند زندگی ببریم. قبل از دیدن اولین قسمت از سریال آلمانی "تاریک Dark" نیز این حس را داشتیم اما دیری نپایید که بفهمیم این بار اشتباه کردهایم و قرار است که بیشتر از کمی لذت ببریم.
این سریال موضوع تاثربرانگیز خانوادههایی که جبراً خانواده ماندهاند را در آزادسازی انرژی غیرقابلتصور هستهی اتم و پی آمدهای ناگوار آن، خردمندانه و هنرمندانه توسط یک تونل کوتاه و یک ماشین کوچک زمان تعریف میکند. پسربچههایی که در یک دورهی زمانی 70 ساله گم و پیدا میشوند و زمان برای ساکنین یک شهر غم گرفتهی جنگلی در آلمان که یک نیروگاه هستهای مرموز سالها در آن مشغول به کار است مدام به عقب و جلو میرود. مسافران زمانی که خانههایشان را از تکنولوژی هستهای حرارت زا روشن و گرم میکنند درحالیکه قلبهایشان از پس روزها سرد و سردتر میشود. پدری که برادر و پسر نوجوانش به شکل اسرارآمیز مشابهی و با فاصلهی چند دههای ناپدید میشوند و پسری که درمییابد پسر نوجوان گمشده همان پدر پا به سن گذاشتهی حلقآویز شدهاش است. به طرز بهتانگیزی بو میبرد دختری را که عاشقانه دوست دارد کسی جز عمهاش نیست و کسی که با مادرش رابطهی نامشروع دارد پدرِ پدرِ خودش بوده است. در فضای بی جنبوجوش و همیشه بارانی شهر، اهالی مظطرب آن کمکم خود را آمادهی علنی شدن اخباری میکنند که سالها پنهانی در کوچهپسکوچههای شهر در هیبت غریبهای در رفتوآمد بوده است. اگرچه با به جلو رفتن سریال، ماجراها پیچیدهتر و دنبال کردن آنها دشوارتر میشود اما همزمان نیز بر لذت پیگیری ماجراها و عقب و جلو کردن زمانها و دگرگونی شخصیتها افزوده و افزودهتر میشود.
بارن بو اودا Baran bo Odar اولین کارگردانی است که برای نت فلیکس یک مجموعهی تلویزیونی غیر انگلیسیزبان (آلمانی) ساخته است. این کمپانی آمریکایی (Netflix) با غافلگیر کردن مالکین استودیوهای سنتی فیلمسازی با سرعتی زیاد در حال تجربه کردن مسیرهای جدید در ساخت و توزیع محصولات سرگرمکنندهی تصویری و پی افکندن شبکهای از استعدادهای این صنعت در جهان است. جالب است که سیاستهای اینترنت محور این شرکت مورد استقبال عامهی مردم قرارگرفته تا آنجا که با پدیدار شدن لوگوی سفید و قرمز این کمپانی در ابتدای هر فیلم یا سریال، همگان تا حدودی یقین حاصل میکنند با یک محصول سرگرمکنندهی تفکر زا طرف هستند. سریال "تاریک" با فاصله گرفتن از شیوهی فیلمسازی اروپایی، مخاطب قرار دادن همه، تغییر مفهومی- بصری در یک داستان مکرراً به نمایش درآمده، کارگردانی غیر وابسته به محل جغرافیایی و پیروی از خطمشی نت فلیکس توانست میان سریال بینهای بینالمللی به موفقیت برسد. بااینکه چهرهی هیچیک از هنرپیشههای سریال آشنا به چشم نمیآید اما هدایت خوب آنها در بستر نسبتاً بیعیب فیلمنامه، بازیهای یکدست و بهدوراز افراط، آنان را قابلقبول و کل اثر را تماشایی کرده است. معماهای درون اثر همزمان با افزایش پرشهای زمانی تکثیر پیدا میکنند و تماشاچی بهمنظور عقب نماندن از درک اثر از پیش و پس کردن مداوم اتفاقات و شخصیتها دچار هیجانی نهفته و لذتی زیرپوستی میشود.
آدمی در تخیلات خود و فیزیکدانان نظری در تئوریهایشان هیچگاه از ساخت ماشین زمان و حرکت با سرعت نور بدون اینکه جرمش به بینهایت میل کند دست برنداشتهاند. جبران اشتباهات ،مسبب بافته شدن یکی از بزرگترین آرزوهای بشر شده است، سفر به گذشته و کنجکاوی و زیادهخواهی، او را بر آن داشته تا بخواهد بر مسیر بعد چهارم به آینده مهاجرت کند. از طی اینهمه سال، تمام این آرزوها در نوشتههای کتابها و بر تصاویر فیلمها ذخیرهشده است که از تکرار مدام آن فرسوده نشدهایم و هر بار که آن را با داستانی نو و یا لحنی جدید میخوانیم و میشنویم به وجد میآییم. مجموعهی تلویزیونی "تاریک" یکی از تازهترینهاست که با به چالش کشیدن قواعد خودساخته (خانواده) که آدمی از آن خسته به نظر میرسد و با فرورفتن به یک تونل کرمچاله مانند از قِبَل بازی با بعد زمان میخواهد که یا گسستهای موجود را ترمیم کند و یا این قواعد وابسته به زمان را از اساس متحول کند. آشکار است که زمان نابودگر عشق است و عاشق درگذر آن از تابوتوان میافتد و چه در عمل و یا در ذهن از مسیر شرافتمندانه خارجشده و افتضاح به بار میآورد. تنها با به عقب برگشتن فرصت جبران آنها را مییابد. زمان با گذشتش بر همهی این فجایع سرپوش میگذارد اما اثر موردبحث مغایر با بسیاری از فیلمهای هالیوودی با بکار گرفتن تجهیزات ساده و با گذر حسابشده از درگاههای زمان و تردد سنجیده در نقبهای آن این سرپوش را از آنچه گذشته و خواهد گذشت برمیدارد. آگاهانه التهاب بیهوده نمیآفریند تا از پس فرونشستن آن دست به دامان قصههای فرعی پادرهوا شود. در فصل اول این سریال علیرغم تصوراتمان از ساختههای اروپایی، درگیر و مستفیض شدیم اما ناامیدانه چه خوب میشد اگر نت فلیکس مدبرانه با پشت پا زدن به سیاست دنبالهسازیهای دردآور از ارزش آنچه میسازد، مانند همین سریال، کم نکند.