نقد فشرده فیلم لیدی برد Lady Bird
-
منتشر شده در 08 اسفند 1396
نقد فیلم لیدی برد Lady Bird
هرچند ماه یکبار در سینمای آمریکایی شاهد این هستیم. بازبینی و کاوش در زندگی چند رفیق دبیرستانی که یک شخصیت اصلی کمی خوشگل دارد با یکی دو تا رفیق تپل که بروروی چندانی نداشته و خنگ به نظر می رسند. بدون اینکه درک چندان دقیقی از وضعیت خانواده و دردسرهای والدین داشته باشند، در مدرسه شیطنت میکنند، سیگار میکشند و یواشکی مواد میزنند، دنبال اولین تجربهی همخوابگی هستند، تو گروه تئاتر رقابت میکنند، در تکاپوی اخذ مجوز برای رفتن به کالج هستند و سر آخر نگران شریک مراسم رقص آخر دوره که نهایتاً همهچیز به خوشی تمام میشود و فیلم پیام خود را منتقل میکند. یکی از کلیشههای پوست کلفت سینمای صنعتی آمریکا، چراکه تا به امروز دوام آورده و با کمی تغییر تروتازه و حتی به اوج توجهها هم میرسد. این بار "گرتا گرویگ Greta Gerwig" زنِ تازه کارگردان شدهی آمریکایی شانس خود را در این تم آزموده که خب موجب محبوبیتش هم شده است. خیلی از تماشاگران بزرگسال تصوری واقعگرایانه از فیلم دارند و فکر میکنند اکثر رویدادهای درون اثر از زندگی خود "گرویگ" وقتیکه در ساکرامنتو (محل وقوع فیلم) بزرگ میشده الهام گرفته شده است. درحالیکه تنها وجوه مشترک میان کارگردان و شخصیت اصلی فیلم، دختری با نام مستعار "لیدی برد Lady Bird" ، در شهر ساکرامنتو، رفتن به مدرسهی خصوصی کاتولیک، فعالیت در گروه تئاتر و نداشتن علاقه به این شهر بوده است. کارگردان/نویسنده فیلم هیچگاه در دبیرستان نام مستعاری نداشته، مواد مصرف نمیکرده، مادر و خانوادهای با این اوضاع نداشته و هیچکدام از کارهای لیدی برد را انجام نمیداده است درحالیکه در مصاحبههایش اظهار میکند که آرزوی انجام آنها را همواره در دل اینطرف و آنطرف میبرده است. ازاینرو فیلم حاوی شخصیتهای ساده لیک کاملاً تخیلی است. اما اینکه چرا فیلم کاملاً کلیشهای او اینقدر موردتوجه قرار گرفته (البته نه از نظر گیشه) حتماً دلیل خاصی داشته است. خب، گریم و طراحی لباس فروتنانه، هدایت موزون بازیگران، مقاومت در مقابل وسوسهی مبالغهآمیز کردن برخی اتفاقات و البته هنرنمایی چندتایی از آرتیستها مانند خانم "سیرشا رونان Saoirse Ronan" همه در این قضیه نقش داشتهاند اما به تصور ما دلیل این توجه در جای دیگری است. "گرویگ" کارگردان مدتهاست که نقشهی ساخت فیلمی در این مایه را در سر میپرورانده است و با مرور دقیقی بر تمام فیلمهایی با موضوع نوجوانانه تمام جزییات را برای مدتی طولانی تنظیم و مدام آنها را ویرایش میکرده است. در حقیقت و در خلال این فرآیند او رِندانه با برش دادن و چسبانیدن بهترین قسمتهایی که در فیلمهای مشابه قبلی وجود داشته توانسته با حذف زوائد خستهکننده فیلمش را برجسته کند. حتی در سطحیترین فیلمهای بچه دبیرستانی هالیوودی بازهم یک چندتایی دیالوگ شیرین تفکر زا و صحنهی درگیر کننده به گوش و چشم میرسد و میآید. منتها در فیلم "لیدی برد" تعداد آنها از حد انتظار فراتر رفته است تا آنجا که به این کشمکش تلخ و شیرین دوران نوجوانی رنگ متفکرانه پاشیده بود.
"لیدی برد" یا همان کریستین در آستانهی تمام کردن دوران شوخ نوجوانی و پا گذاشتن به فصل جدی جوانی دچار نوعی بحران هویتی شده است. بلوغ جسمی را حس میکند و در روابطش با همسالان و بزرگترها تنش میسازد تا هم لذت ببرد و هم خودآزاری کند. شاید دارد تمام احتمالات برای شکل دادن به هویت جوانی را میآزماید تا به شایستهترین آنها برسد. از تفاهم با دیگران خصوصاً مادر و برادری که به فرزندخواندگی پذیرفتهشده و دوستدخترش که همگی در یک خانه زندگی میکنند لجوجانه سر باز میزند و تمام محدودیتهایی که برای دل خواستههایش به وجود آمده را بر سر شهری که در آن زاده و بزرگشده یعنی ساکرامنتو آوار میکند. تغییرات کیفی که در درونش در حال اتفاق افتادن هستند را شناسایی میکند اما به درک کردن آنها پشت می کند. از همدردی دیگران خصوصاً پدر برای رسیدن به مقصود خودش که آن را از پشت شیشهی غبارگرفتهی زادگاهش همواره نظاره میکند سوءاستفاده کرده و صلاح میداند پس از رسیدن به هدف دست به دلجویی زند. از جذابیت روابط بین فردی غافل نیست اما همهی آنها را به پسر و دخترهای همسن خود که به آنها اهمیت میدهد محدود میکند و ازآنچه در دل بزرگترها میگذرد خبری نمیگیرد. سردرگمی طبیعی که در این سن عارض همه میشود در او به آسیبهای ملایم روانی و کمی هم فیزیکی منتهی میشود و از حجم نگرشهای مثبت در وی کم میکند. اگر به گروه تئاتر ملحق میشود تنها برای جلبتوجه نیست بلکه میخواهد قابلیتهای روابط اجتماعیاش را در ایجاد صمیمیت بیازماید. به لحاظ فکری میخواهد از سنش جلوتر باشد اما رفتارهای طبیعی گرایانه ی این دوران او را به انجام همان شوخیها و دروغهای معمول وامیدارد. بااینکه خود را زرنگ میداند اما در انتخاب اولین دوستپسر دچار اشتباه وحشتناکی میشود ولی مأیوس نشده اما نهایتاً بازهم از این نوع ارتباط سرخورده شده و متوجه میشود باید از روی تفنن به آن نگاه کند. از تجربیاتش در اولین همخوابگی چندان راضی نیست و از بخش عاطفی آن چیزی نصیبش نمیشود. بهطورکلی شخصیتی نیست که نظیر آن را بتوان راحت در اطراف خود پیدا کنید. جهت پیکان بردارهای درونش به هر سویی است که برآیند گیری از آنها را غیرممکن میکند. نویسنده و کارگردان، مانند دکانی که همهچیز میفروشد ویژگیهای جورواجوری را در ویترین او به نمایش گذاشتهاند که در عالم امکان وقوع آن خیلی محتمل نیست اما نحوهی پیشبرد قصه با مشغول کردن ذهن بیننده با جزئیاتی که به آنها پرداخته نمیشود و همچنین ظرافت بازی هنرپیشهای که برای ایفای نقش این دختر بهظاهر معمولی اما درواقع غیرمعمولی قرارداد امضاء و وزن کم کرده، بیننده را باکمال میل وادار میکند تا با وی همراه و همساز شود.
فیلم خانم "گرویگ" اگرچه قابلتوجه است اما تأثیرش عمیق و طولانیمدت نبود خصوصاً برای افرادی که از نوجوانی فاصله گرفتهاند. وارونه و غیرمستقیم تعریف کردن از زادگاهش نه برای آمریکاییان بلکه حالا با مشهور شدن فیلمش، برای جهانیان زیرکانه بود که با خوشاقبالی نیز همراه شد. جزئیاتی در فیلم بودند که مطرح و سپس هوشمندانه رها میشدند مانند بیماری "پدر لویاچ Father Leviatch" ، برادری از نژادی دیگر، تاثیر مدرسه کاتولیکی و چندتایی دیگر که بدون برهم زدن تمرکز بیننده بر روی موضوع اصلی اجازهی خسته شدن به تماشاچی را نمیداد. از اینکه پرژکتورهای زیادی را برای برق انداختن به فیلم و پوست بازیگرانش روشن نکرده بود خوشحال شدیم. دیالوگها کمی برای نوجوانانی در این سن سنگین بود و قسمتهای مهم آن بیشتر بزرگ سالانه به گوش میرسید که این با توجه به اینکه معمولاً نویسندگان در خارج از این دوران آنها را مینویسند جلوگیری کردن از آن اجتنابناپذیر خواهد بود. برحسب تجربهای که از اینچنین فیلمهایی داشتیم ابتدا آن را خیلی جدی نگرفتیم لیکن چون فیلم از استانداردهای موردنظر ما بالاتر بود با یک حالت کمی متفکرانه به آن امتیاز بیشتری دادیم. بههرحال شاید خطا نرفته باشم که فیلم "لیدی برد" را یک عذرخواهی 90 دقیقهای کارگردان فیلم بدانیم از اشتباه دوران نوجوانیاش دربارهی ساکرامنتو و همچنین تجلی آرزوهای ازدسترفته برای دورانی که همهی ما تصور میکنیم میتوانست خیلی جسورانهتر و خوشتر ازآنچه گذشت میگذشت. اثر خانم گرویگ بااینکه چندان غافلگیرانه نبود بااینکه چندان مهیج نبود بااینکه چندان خارقالعاده نبود اما مانند پر دادن کفتری بود با بالهای قیچی شده که گمان میکردیم حتی به لب بام هم نخواهد رسید ولی ناباورانه توانست که تق تق کنان در آسمان ساکرامنتو اوج بگیرد و دور این شهر بارها چرخ بزند، مانند ماشینی بود که نمیشد با آن تخت گاز رفت اما قِر قِر کنان برای گردشهای شبانه در خیابانهای ساکرامنتو معرکه به نظر میرسید، مانند باد سرمستی بود که اگرچه نمی توانست پره های سنگین یک آسیاب قدیمی در حاشیه ی ساکرامنتو را بچرخاند اما زوزه کنان زلف های ما دخترکان را در حال و هوای ناهشیاری نوجوانی حسابی آشفته می کرد.
S از مشهد 16/01/1397
حقیقتا من با دیدن این فیلم هیچ لذتی نبردم و به نظرم این قبیل داستان زیاده از حد نقل شده ،به نظرم یک دختر لج باز که کاراکتر اصلی فیلم هم هست ،روش درستی رو برای تبدیل شدن به قهرمان فیلم طی نکرد.بالافرض هم اگر امکان داشته باشه بازم جذاب نبود(حداقل برای من)و میشه نکته مثبتش رو توی همون کارگردانی خانم گرتا گروینگ دونست؛دقیقا اتفاق فیلمthe shape of water و کارگردانش گیرمو دل تورو تو این فیلم هم تکرار شد
فیلمم کن: علی رغم اینکه این فیلم سروصدایی کرد اما تعداد کسانیکه فیلم رو نپسندیده بودند نیز کم نبود.
آماتور از تهران 15/02/1397
فیلم اصلا برای من هم جذابیت نداشت تا آخر نگاه کردم منتظر اتفاقی بودم که این همه تعریف و تمجید شاید اون اتفاق خاص باشه
ولی انصافا فیلم بی محتوایی از نظر من بود
ارزش یه باز دیدن هم نداشت
فیلمم کن: تصور می شود این فیلم فقط در مقایسه با فیلم های کاملا مشابه (هم سبک) وضعیت بهتری داشت. به همین دلیل بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
مهدی از لنگرود 28/02/1397
فیلم رو خودم دانلود نکردم در عوض به دوستم بیشنهاد کردم که دانلود کنه تا هر دو با هم ببینیم .دوستم که بعد از دانلود دیدن قسمت های از فیلم اصلا راضی نبود ولی من برای اون نمره ی قابل قبولش دیدمش هر چند در نهایت خیلی چیز خاص و در خور توجه برای ما نداشت حتی برای نوجوانان ایرانی هم به نظرم چیز خاصی وجود نداشت مگر همون تماس تلفنی آخر و برگشت به اصل خود . در کل ارزش فقط یکبار دیدن رو داشت .راستی این متن اخر رو نذاشتین اینجا که چه توصیه ایی دارین برای مخاطب ها ؟!
فیلمم کن: مهدی جان سپاس دوباره. شاید تمجید بیش از اندازه درباره ی این فیلم باعث شده بود تا انتظار کسانیکه آن را ندیده اند بالا رفته و پس از تماشایش کمی سرخورده و حتی نا امید شوند. نوشته ی ما هم بیشتر بر اساس قیاس این فیلم با همنوعان خودش بود تا با سایر فیلم های خوب این روزها. همانطوریکه قبلا اشاره کرده بودم تعداد دوستانی که فیلم را نپسندیده اند کم نیستند خصوصا آنهاییکه از دوران پر شر و شور نوجوانی خارج شده اند. بطور کلی این دسته فیلم ها کاملا به سبک زندگی آمریکایی تعلق دارد که مبالغه درباره ی آن بسیار دیده می شود اما درمورد این فیلم خاص باید اضافه کنم که کارگردان/نویسنده موفق شده بود تا یکی دو لایه نسبتا غیر احساسی ابتکاری را در زیر پوسته ی نسبتا تکراری فیلم بگنجاند.
مهدی جان اگر منظور همان جملات تقریبا غیر مرتبطی است که گاهی در پایان نوشته آورده می شود باید عرض کنم آن برای نقد های فشرده در نظر گرفته نمی شود چرا که اگر تعداد آنها زیاد شود تاثیر معکوسی بر روی خواننده خواهد داشت.