معرفی, نقد و بررسی فیلم اورست-Everest
-
منتشر شده در 14 دی 1394
ماجرای فیلم اورست - Everest
یک کوهنورد کهنهکار سرپرستی یک گروه هفت هشت نفره به نام مشاوران ماجراجو را برای فتح قله اورست به عهده دارد. ظاهراً امورات آقای سرپرست از این راه میگذرد. کوهنوردان آماتور با پرداخت پول و تحت راهنمایی و سرپرستی او به نپال میآیند تا بلندترین نقطه جهان را فتح کنند. در داخل گروه افرادی هستند که تابهحال چندین بار صعود ناموفق داشته و این بار بهقصد فتح نهایی آمدهاند. همچنین زن ژاپنیای هم هست که تابهحال به 6 قله بزرگ صعود کرده است. آدمهای مختلفی از قبیل تاجر، نجار، نامهرسان و خبرنگار که همگی عشق کوه و کوهنوردی هستند در این تیم حضور دارند. البته در کمپ اصلی گروههای دیگری از کشورهای مختلف برای بالا رفتن از هیمالیا دیده میشوند.
صعود بهآرامی شروع میشود. در همان ابتدا تاجر مکزیکی درروی پل معلق دچار مشکل و تزلزل شده اما ادامه داده و با گروه همراه میشود. کوهنوردهای غیرحرفهای داستان پس از یکی دو تا حادثه نسبتاً خطرناک خود را به آخرین و نزدیکترین کمپ به قله میرسانند. روز نهایی فرا میرسد و سرپرست گروه که سخت نگران سلامتی افراد تیمش است و تابهحال تلاشهای شرافتمندانهای را برای جمعوجور کردن تیمش انجام داده، افراد را صبح زود آماده صعود نهایی میکند. هوا ظاهراً برای صعود عالی است اما در ادامه راه از کمپ اصلی خبر میرسد به علت طوفانی که درراه است باید بعد از فتح قله سریعاً پایین بیایند. در نزدیکیهای قله چند نفر از افراد تیم با مشکل بدنی روبرو شده و از ادامه راه منصرف شده و به پایینبر میگردند. تاجر مکزیکی نیز مشکل بینایی پیداکرده و به توصیه سرپرست گروه در همانجا منتظر دستورات بعدی میماند.
گروه که نزدیک قله است همراه با گروههای دیگر بعد از پشت سر گذاشتن مشکل نصب طناب در یک گذرگاه خطرناک موفق به فتح قله میشوند. در راه برگشت سرپرست گروه با یکی از اعضای تیم روبرو میشود که از گروه عقبافتاده بود. او علیرغم اصول حرفهای تصمیم میگیرد که دوباره و بهتنهایی این کوهنورد را تا فتح قله همراهی کند تا بعد از دو صعود ناموفق او را به آرزویش برساند. پس از فتح قله و در راه برگشت درحالیکه زمان را ازدستدادهاند، با کپسولهای خالی اکسیژن و طوفان روبرو میشوند. افراد تیم، تاجر مکزیکی را که بهسختی میتواند ببیند با خود به پایین میبرند. تلاش برای رسانیدن اکسیژن به سرپرست و همراه وی موفقیتآمیز نبوده و شرایط آن دو هرلحظه وخیمتر میشود. تحمل همراه وی تمامشده و به پایین دره سقوط میکند. باقی افراد نیز در حال پایین رفتن دچار طوفان شده و تعدادی از آنها موفق به رسانیدن خود به کمپ میشوند. کوهنورد زن ژاپنی یخزده و میمیرد اما تاجر مکزیکی در کمال ناباوری پس از گذشت یکشب در میان برف، خود را زنده به کمپ میرساند (در داستان اصلی دو دست و بینایی خود را از دست میدهد) . دو نفر از راهنمایان گروههای دیگر نیز نمی توانند جان سالم به درببرند. سرپرست تیم که نیز دچار سرمازدگی شدید و کمبود اکسیژن شده پس از یک روز مبارزه، جان خود را ازدستداده و جنازهاش در نزدیکی قله اورست برای همیشه باقی میماند.
نقد و بررسی فیلم اورست - Everest
اجازه دهید همین ابتدا بگویم که قرار نیست با فیلمی مواجه شوید که بهاندازه قله اورست عظیم باشد. بخش بزرگی از فیلم قابل پیشبینی است. وقتیکه جمله "این یک داستان واقعی است" را در همان ابتدا میبینید حدس میزنید که قرار است با فیلمی با حوادث غمانگیز خصوصاً در پایان فیلم روبرو شوید. همچنین صحنه خداحافظی سرپرست تیم با همسر باردارش برای شما آشکار میکند که او فرزند به دنیا نیامدهاش را هرگز نخواهد دید. یا هنگامیکه پی میبرید یکی از داوطلبین تابهحال دو صعود ناکام داشته و تا نزدیکی قله هم رفته است بر شما عیان میشود که این بار حتماً موفق خواهد شد اما احتمال کشته شدنش را هم میدهید همانطور که من دادم. خب پس با یک فیلمنامه تقریباً از پیش لو رفته طرف هستید. پس دو چیز باقی میماند که شمارا به دیدن ادامه فیلم امیدوار نگاه دارد. یکی صحنههای بدیع و شگفتانگیز از رشتهکوه هیمالیا به همراه جلوههای ویژهای از طوفانها و حادثههای طبیعی برای کوهنوردان و دیگری ماجراهای بین شخصیتها که بانفوذ به درون کوهنوردان و دیالوگهای سنگین درهمپیچیده شده باشد. ازآنجاییکه با یک فیلم نیمه هالیودی-نیمه اروپایی سروکار داریم، بخش به تصویر کشیدن هیمالیا و اورست تا حدود 60درصد شمارا راضی خواهد کرد. فکر میکنم که خیلی از صحنههای فیلم در موقعیتهای واقعی (نه لزوماً لوکیشن هیمالیا) فیلمبرداری شده است. جلوههای ویژه به دلیل نیمه اروپایی بودن فیلم چندان زیاد نیست. این در حقیقت به باورپذیر بودن فیلم و داستان واقعیاش بسیار کمک کرده است. خصوصاً اگر جلوههای ویژه برای اینچنین فیلمهای طبیعتمحور حرفهای نباشد فیلم به یک افتضاح بدل خواهد شد. صحنه های داخل استودیو نیز کاملا قانع کننده به نظر می رسند. اما در بخش دوم شما با یک داستان بسیار ساده و عادی طرف هستید. چیزی وجود ندارد که پیدا کردن آنها بر عهده بیننده گذاشتهشده باشد. گفتگوی بین شخصیتها کاملاً عادی است . غیر از یکی دو جمله زیبا مابقی گفتگو ها، همین حرفهای عادی است که منو شما هم هرروز آنها را میزنیم. اصلاً قرار نیست فیلم شمارا باشخصیت کوهنوردان درگیر کند. اطلاعات تماشاگر در مورد پیشینه آنها از ابتدا تا آخر فیلم در اندازه هیچ باقی میماند. معمولاً کوهنوردانی در این اندازه دارای شخصیتهای جالبی میشوند. فیلم میتوانست با پرداختن به این قسمت، پای دیگر حواس بیننده غیر از بینایی را به ماجرا بکشد. با این حال فیلم اصلا خسته کننده نیست و نقاط مثبت آن در تقابل با کاستی هایش به یک پیروزی نسبی دست پیدا می کند.
بعدازاینکه فیلم را دیدید شاید با من همعقیده باشید که چهره و تیپ و سن اکثر بازیگرهای انتخابی به کوهنوردانی در این سطح نمیخورد. بهجز جیک جیلنهال Jake Ginellhaal و سم ورتینگتنSam Worthington که البته هردو نقشهای فرعی داشتند، سایر بازیگرها بیشتر به آدمهای بازنشسته این ورزش شباهت داشتند تا کوهنوردانی سرحال و آماده یک صعود بزرگ. جیسون کلارک Jason Clarke ، در نقش راب هال، با آن صورت و اندام نسبتاً فربه در قالب یک کوهنورد کهنهکار اصلاً پذیرفتنی نبود. شاید هم به همین خاطر بود که همش اکسیژن کم میآوردند (اینجا را شوخی کردم). بااینحال او در به تصویر کشیدن نقش یک سرپرست و راهنمای شرافتمند که بیشتر عاشق کارش هست تا دستمزد، کاملاً موفق عمل کرده است. همینطور جاش برولین Josh Brolin یکی دیگر از نقشهای اصلی علیرغم بازی خوبش بیشتر به یک جودوکار شبیه بود تا کوهنورد. وجود تعداد زیاد ستاره در یک فیلم معمولاً ذهن تماشاگر را از داستان و هدف فیلم منحرف میکند. فکر میکنم تعداد بیش از اندازه هنرپیشه های سرشناس به همراه انتخاب اشتباه تعدادی از بازیگرها (به لحاظ چهره، گریم و فیزیک بدنی بازیگر) به فیلم لطمه زده است. اگر قرار بود که به شخصیت های موجود در قصه پرداخته نشود پس این همه بازیگر حرفه ای معروف در فیلم چه می کنند؟ این سوالی است که چند باری از خودم پرسیم.
کارگردان باید برای گره زدن احساس شخصیتها با طبیعت مغرور اورست از نماهای نزدیک چهرههای کوهنوردان درصحنههای عاطفی، درگیری، حادثهای و غمانگیز بیشتر استفاده میکرد. چهرههای برفگرفته و بهشدت آفتابسوخته کوهنوردان بههیچوجه کلیشه محسوب نمیشود بلکه برای اینچنین فیلمی یک الزام هست. متأسفانه کارگردان اینجا به دلیل مرز کشیدن میان طبیعت و انسان (بخش نیمه اروپایی فیلم) از این موضوع پراهمیت غافل شده است. او عکاس وار شیفته عظمت اورست شده و میخواسته که آنرا بارها به ما متذکر شود درحالیکه نبرد میان غرور انسان و کوه تنها در حد چند جمله کوتاه باقی میماند. این باعث شد تا ضربههای احساسی فیلم حتی برای بینندههایی مثل من که با یک بیت شعر هم اشکشان درمیآید، کمرمق شده و خاطره فیلم حتی برای چند دقیقه در ذهنشان باقی نماند و هم اینکه شانس بردن جایزه در یکی دو تا فستیوال نه آنچنانی توسط جیسون کلارک و جاش برولین کم شود.
و اما این فیلم از نگاه کلی چند تصویر ناخوش آیند و نهچندان درست در ذهن من ایجاد کرد. فیلم بهگونهای پردازششده است که بیننده گمان میکند بالا رفتن از قله اورست چندان مشکل به نظر نمیآید، فقط باید کپسول اضافه اکسیژن یادتان نرود. وقتیکه بک ودرز (جاش برولین) در روی پل معلق دچار آن وضعیت میشود شما گمان میبرید که او برای اولین بار به کوهنوردی آمده است. درحالیکه برای فتح بلندترین مکان روی زمین باید چند سالی ممارست و تمرین و کلی مهارت و استقامت ذخیره کرده باشید که در شخصیتهای این فیلم ابداً به چشم نمیخورد. یا اگر فیلم را دیدهاید و یا در آینده دیدید، زن کوهنورد ژاپنی را به یاد بیاورید که در فیلم اشاره میشود که شش قله بزرگ را پیشازاین مغلوب خود کرده است. فکر نمیکنم منظور از قلههای بزرگ، دماوند خودمان و یا کلیمانجارو باشد. چون بالا رفتن از این قلهها آسان بوده و بیشتر به پیادهروی شباهت دارد . پس منظور حتماً قلههایی کمی کوتاهتر از K2 و نانگا است. کوهنوردهای تازه کارهم میدانند که به لحاظ تکنیکی صعود به این دو قله بهمراتب دشوارتر از فتح اورست است. این بیشتر به خاطر نوع و زاویه شیبها و دسترسی به نوک کوه است که گفته میشود. پس با این مفروضات شما هم این خانم ژاپنی را کوهنورد بسیار حرفهای در نظرخواهید گرفت اما با دیدن این فیلم و حرکات و رفتار آنها تصور میکنید که او و حتی سایر کوهنوردهای تیم "مشاوران ماجراجو" همگی تازهکار بوده و دست چپ و راستشان را هم بلد نیستند. چون فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است بعید میدانم که نویسنده، محتویات داستان را تغییر داده باشد. پس دلیل این مشکل را تنها در عدم پرداخت نامناسب شخصیتها و تبعیت نکردن از سلوک تخصصی یک کوهنورد، توسط تیم سازنده فیلم اورست میتوانیم جستجو کنیم. شاید هم کارگردان به دلیل اینکه در ایسلند از چند تا یخچال طبیعی بالا و پایین رفته گمان کرده که نیازی به مشاوره متخصص ندارد. از اینها گذشته فیلم تداعی کننده این موضوع ناخوشایند است که راب هال (جیسون کلارک)، سرپرست گروه، مسئول یک تور اورست گردی است تا یک عشق کوه کهنهکار. گویی که فتح قله اورست برای او یک کار پیشپاافتاده، تکراری و عادی است که با بالا و پایین کردن چند توریست پیروپاتال و عکس انداختن روی قله، امرارمعاش میکند. اگر هم در اجرای برنامهاش مشکل پیش آمد تنها دلیل آن به همراه نداشتن چند کپسول اکسیژن اضافی بوده است نه چیز دیگر. اگرچه کارگردان حقیقتاً میخواسته به تمجید از غرور نهفته طبیعت و عظمت هیمالیا بپردازد اما عملاً شکوه و جلال اورست را تا حد یک کوه دو سه هزار متری که برای بالا رفتن از آن چند تا کورهراه کشیدهاند و چند نردبان هم تعبیه کردهاند، تنزل داده است. کوهنوردانی در دامنه اورست وجود دارند که برای راهنمایی و همراهی حتی یک مبتدی دستمزد دریافت می کنند و اگر این اشتباه است یک فیلمسازنباید حتی ناخواسته گناه آنرا به پای این کوه زیبا و باشکوه بگذارد. شاید هم من اشتباه می کنم و کارگردان قصد داشته است تا بگوید که اورست حریفانی در اندازه خود می خواهد و از اینکه هر کسی پای بر رویش بگذارد غمگین است و گاهی هم برای تنبیه آنان، چند نفری را به کام مرگ می کشاند.
صعود به مرتفعترین نقاط زمین، انسانهایی نترس و عاشق را طلب میکند. صدای خفیف بالتازار کورماکور Baltasar Kormákur کارگردان فیلم اورست در سینهکش اورست گم شد و او نتوانست عظمت مردان، زنان و کوهی که در زیر پای آنان فروتنانه میغرد را به تصویر کشد.
رضا شهره از آمل 12/10/1397
دوست عزیز
کوهنورد ژاپنی شش قله ی بلند شش قاره رو صعود کرده بود که به جز یکی بقیه چندان نیاز به توانایی اعجاب برانگیز ندارن
در ضمن اورست به خودی خود کوه ساده ای نیست اما چون روی تمام مسیر از قبل طناب ثابت نسب میشه نیازی به کار فنی نداره کما اینکه تراژدی 96 هم از جایی شروع شد که تیم به هیلاری استپ می رسن و می بینن که طناب های ثابت هنوز نصب نشده و به جز دو راهنما هیچ کسی قادر به عبور نیست (از جمله کوهنورد ژاپنی )
تاکید می کنم که این موضوع بیشتر در مورد اورست مصداق داره و نگاهی به تعداد صعود های اورست موید این ادعاست.
نتیجه این که برای صعود اورست توان فیزیکی برای کوه پیمایی ( و نه کوهنوردی ) در دمای بسیار پایین و توانایی مالی پیش نیاز های اساسی هستن مگر اینکه کسی بخواد مسیر جدید گشایش کنه که این هم در اورست چندان معمول نیست
البته تسهیلات یاد شده مربوط به دهه نود هستن که هنوز باربر های خصوصی معمول نشده بودن وگرنه الان بیشتر صعود کننده گان اورست یک باربر اختصاصی هم می تونن همراه داشته باشن که علاوه بر حمل کوله پشتی و اکسیژن اضافی اون ها رو برای سخت ترین کار باقی مانده یعنی عبور از نردبان های افقی و عمودی مورد حمایت قرار می دن!
به شرط اینکه بتونی چهل پنجاه هزار دلار ناقابل هزینه کنی!
فیلمم کن: ممنون از پیامتان. فیلم های سینمایی وقتی به شرح ماجراهای واقعی یا به پدیده های واقعی می پردازند برای جلب نظر مخاطب معمولا به مبالغه و غلو کردن روی می آورند. مشخص شده است که نشان دادن واقعیت لخت و عور چندان لطفی ندارد. حتی در مورد فیلم های بیوگرافی این نیز صادق است با اینکه در برخی جاها ممکن است مسیر داستان تغییر کند. در مورد این فیلم، جفت و بسط کردن این لحظات (واقعی و غلو شده) چندان سینمایی از کار درنیامده است درنتیجه فیلم از تاثیر گذاری عقب می ماند. بهرحال باید توجه کرد که نام فیلم "اورست" است و این مصادف است با شکوه و جلال مرتفع ترین نقطه ی جهان که کوهنوردان زیادی را به کام مرگ کشانده است و کارگردان (نه ما) سعی می کند که بالا رفتن از آن را بسی دشوار و مهیج نشان دهد. اگرچه صعود به اورست از مسیر های مشخص شده این روز ها ساده تر از گذشته به نظر می رسد اما تصور نمی شود صعود از آن مانند ام.تی. فوجی باشد و قابلیت های اولیه فراتر از کوه پیمایی و البته پول مورد نیاز خواهد بود است.