فیلمم کن - نقد فشرده فیلم دختری در قطار The Girl on the Train

train1

 

نقد فشرده فیلم دختری در قطار The girl on the Train
اگر نگاهی سریع به فیلم "دختری در قطار" آخرین ساخته‌ی تِیت تیلور Tate Tylor کارگردان آمریکایی و سازنده The Help 2011 بیندازیم شاید تصور کنیم که با یک اثر کاملا روانکاوانه مواجه هستیم. تعداد و چیدمان شخصیت‌های زن و مرد، وضعیت نامتعادل قهرمان اصلی داستان و فرآیند گرفتار شدنش در این وضعیت و وجود یک دکتر روانشناس در فیلم همه نشانه‌هایی هستند از پیدایش این تصور در ذهن ما. اما "دختری در قطار" حقیقتاً ,و فقط یک تریلر جنایی کمی معماگونه است و حتی نمی‌توان گفت که می‌تواند مخلوطی با ژانر روان‌شناسانه باشد. همین انتظار و یا تصور باعث برداشت و تحلیل‌های نادرست در مورد آن شده است. این اثر با داشتن فقط پوسته‌ای از ماجراهایی که برخاسته از روان کاراکترهای آن است بیشتر در فضایی گیج گونه به سرگرم کردن تماشاچیان خود طی یک ماجرای قتل می‌پردازد که البته این نمی‌تواند یک ایراد ذاتی باشد. فیلم حکایت زنی معتاد به الکل با بازی امیلی بلانت Emily Blunt است که فکر می‌کند خود عامل از هم پاشیدن زندگی خانوادگی‌اش است و روزها را بدون هدف و با پول نفقه‌ی شوهر سابقش در رفت‌وآمد در یک قطار می گذراند که در همین احوالات شاهد غیرمستقیم یک جنایت در یکی از خانه‌های در مسیر قطار است. با وارد شدن این زن به جریان این جنایت سرانجام موفق به حل معما و پیدا شدن قاتل شده و از آن مهم‌تر پی می‌برد که مسبب این شوربختی در زندگی‌اش، شوهر هوسران و زن‌باره‌اش بوده که ازقضا آدمکش قصه نیز هست. فیلم با حرکتش در طول زمان و با عقب و جلو رفتن در همین زمان، کم‌کم پرده‌هایی را از جلوی چشم بیننده به زمین می‌افکند تا ضمن مشتاق نگاه‌داشتن او، همه را در پایان فیلم غافلگیر نیز کند. از این منظر فیلم نسبتاً موفق است اگرچه دست اندازهای هم در داخل این مسیر، خصوصاً از چشم بیننده تیزبین مخفی نمی‌ماند که از آن جمله می‌توان اشاره داشت: دکتر روانشناس از نقشش فراتر رفته و بیشتر به یک مرشد بدل شده است و در عوض کارآگاه زن بایستی کمی درونگرایانه تر بازی می‌کرد، همچنین پیوند زدن قسمت ابتدایی فیلم یعنی شرح‌حال زن الکلی به ماجراهای قسمت دوم و وارد شدن به اصل معما کمی مشکل پیدا کرده است.


با دیدن این فیلم ممکن است خیلی از بینندگان اعتقاد پیدا کرده باشند که می‌شد این اثر بهتر از این باشد. احتمالاً آن را با "دختر گمشده" ی دیوید فینچر Gone girl مقایسه می‌کنند و از آن نتایج مأیوس‌کننده‌ای می‌گیرند. صرفا نتیجه گیری بر اساس مقایسه دو فیلم با توجه به اینکه تفاوت در تعداد و نوع متغیر های موثر بر آن همیشه وجود دارد (خصوصا برای فیلمسازی که هم هنر است و هم صنعت) چندان منصفانه به نظر نمی رسد. این درست است که در مورد همین فیلم و ساختۀ فینچر، آن را نمی‌توان یک قیاس مع‌الفارق تلقی کرد اما می‌توان همین نتیجه را در مقایسۀ “دختر گمشده” با فیلم انگلیسی “بانی لیک گم شده” Bunny Lake is Missing 1965 را نیز گرفت و فیلم دختر گمشده را از آنچه هست ضعیف تر نشان داد. به تصور من ظرفیت داستان دختری در قطار بیش از این نبوده است. من کتاب را نخوانده‌ام اما اگر آنچه در فیلم می‌بینیم برداشت مستقیمی از آن بوده باشد، اثر تا حدود نود درصد از پتانسیل کتاب و قصه را استفاده کرده است. خب، بازی بازیگران بد نیست، امیلی بلانت از پس نقشش به‌خوبی برآمده است و هیلی بنت Haley Bennett بر خلاف نقش‌آفرینی‌اش در هفت دلاور جدید The Magnificent Seven 2016 ، خیلی بهتر ظاهر شده است. سایر قسمت‌های فیلم هم که چندان ناقص به نظر نمی‌رسند. پس مشکل فیلم در کجاست که این احساس در طول فیلم دست از سر ذهن بیننده برنمی دارد. تنها منطقه‌ی ضعیف فیلم همان نگاه سطحی به روان شخصیت‌هاست که گویی از خود داستان برآمده است (با استناد به گفته‌ی آنان که کتاب را خوانده‌اند) که البته با استدلال جنایی کردن قصه کمی از فشار انتقادی‌اش کم می‌شود. بااینکه احوالات 3 زن (با کارآگاه 4 تا) در مرکز ماجراها قرار دارد اما این شرارت یک مرد است که این وقایع را شکل می‌دهد نه خصوصیات این 3 نفر. پس عمده‌ی قصه به نشان دادن عکس‌العمل‌های این 3 زن شامل حسادت، حسرت، سرگشتگی، گذشته‌ی تلخ و اعتیاد می‌پردازد درحالی‌که اصل ماجراها از اعماق درون یک مرد هوسران دروغ‌گوی دغل‌کار بی‌اخلاق ناشی می‌شود. نویسنده اصلی داستان، فاعل این همه ماجرا را بعنوان یک جنایتکار سطحی که جنایاتش را بدون تفکر، فی البداهه و در کمال سلامت روح و روان پیش می برد در نظر گرفته و طبیعتا به آن توجهی نمی کند و فیلمساز نیز نقش او را به اندازه ی یکی از عناصر بی جان میزانسن پایین می آورد و در عوض مفعول های به ظاهر مهم قصه همه دچار آسیب های روانی شده اند که البته فقط روایتگر داستان باقی می مانند و فیلمساز از آنها برای اجرای فرامینش استفاده می کند. سناریست و کارگردان بصورت ناخودآگاه و تحت تأثیر داستان و وفاداری به آن، اشتباها درصدد کاویدن روان زن‌ها برمی‌آیند درحالی‌که رابطه ی خاص روانی میان مرد قاتل و زنان قربانی (هر سه زن به نوعی قربانی هستند) حلقه ی مفقوده بوده و دوربین فیلمساز ناامیدانه در درون قربانیان چیزی را برای برجسته‌سازی دنبال می کند که احتمالا آن را نمی یابد و مدام مجبور می‌شود که با عقب‌گردهای تصویری (فلش بک) فیلم را به جلو ببرد. مشابه این تصور هم برای بینندگان به وجود می‌آید و آن‌ها در انتظار کنار رفتن ابرهای تیره‌ی روی شخصیت زنان موجود در قصه کماکان باقی می‌مانند درحالی‌که فیلم نهایتاً به حل شدن جنایت اتفاق افتاده می‌پردازد. ولی روی‌هم‌رفته فیلم دوست‌داشتنی بوده و رگه‌هایی از تازگی خصوصا رابطۀ میان زن ها و ماجراهایی با یک ریشه مشترک جذاب را در آن می‌شد دید.

 

train3

نوشتن دیدگاه

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Purple Cyan Golden Green Yellow

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family
Direction