معرفی, نقد و بررسی فیلم هشت نفرت انگیز-The Hateful Eight
-
منتشر شده در 15 اسفند 1394
ماجرای فیلم هشت نفرتانگیز - The Hateful Eight
جان روث John Ruth یک جایزهبگیر است که یک زن تبهکار قاتل به نام دیزی دومرگ Daisy Domergue که برای زنده و مردهاش ده هزار دلار پاداش در نظر گرفتهاند را با یک دلیجان به شهر صخره سرخ Red Rock در ایالت وایومینگ میبرد تا آنجا وی را به دار بیاویزند. راه پوشیده از برف است، کولاک شدیدی نیز دارد از راه میرسد و کالسکهچی برای رسیدن به یک سرپناه بسیار عجله دارد اما مجبور میشود کالسکه را برای مرد سیاهپوستی به نام سرگرد مارکوس وارن Major Marquis Warren که جاده را بسته است نگاه دارد. او نیز یک جایزهبگیر معروف دیگر است که قصد داشته سه جنازه را به شهر صخره سرخ ببرد که اسبش به دلیل سن زیاد مرده و او در میانه راه مانده است. جان روث پس از سین جین وسواس گونه و شناختن سرگرد او را سوار کالسکه میکند. در ادامه راه آنها مجبور میشوند که به دلیل درگیری میان دیزی -زن زندانی- و سرگرد که منجر به پرتاب شدن جان و زن زندانی به بیرون از کالسکه میشوند مجدداً توقف کنند. در این موقع کالسکه چی دوباره غریبهای دیگر را در جاده میبیند. غریبه که خود را کریس مانیکس Chris Mannix معرفی میکند از آنها درخواست دارد که او را به صخره سرخ ببرند. پرسشهای جان روث دوباره شروعشده و غریبه اظهار میکند که برای تحویل گرفتن سمت کلانتری به شهر صخره سرخ میرفته که اسبش در میانه راه تلف شده است. جان روث ابتدا از بردن او خودداری میکند ولی بعداً با احتمال اینکه ممکن است راست گفته باشد و با او سروکار خواهد داشت او را سوار کالسکه میکند. در راه آنها بیشتر باهم آشنا میشوند.
کولاک برف هر لحظه شدیدتر شده و دلیجان موفق میشود خود را به یک استراحتگاه بینراهی که توسط زن سیاهپوست میانسالی به نام مینی مینک Minnie Mink اداره میشود، برسانند. یک مرد مکزیکی به نام باب Bob که خود را در غیاب صاحب استراحتگاه مسئول آنجا معرفی میکند به کمک آنها آمده و به همراهی سرگرد اسبها را به اسطبل منتقل میکنند. در این حین سرگرد سوالاتی را از باب در خصوص رابطهاش با مینی میکند و سپس به دیگران در کلبه ملحق میشوند. جان روث که همواره از غافلگیر شدن توسط افراد گروه تبهکاران برای آزادی دیزی نگران است شروع به تفتیش و ضبط سلاح مسافران دلیجان قبلی که پیش از آنها به استراحتگاه رسیدهاند میکند. مسافران قبلی عبارتاند از 3 مرد: اسوالد موبری Oswaldo Mobray مأمور اجرای اعدام، جو گیج Joe Gage که برای دیدن مادرش آمده است و مرد پیری به نام ژنرال سندی اسمیترز Sandy Smithers که برای زیارت قبر پسرش به صخره سرخ میرود. سرگرد که در دلیجان با جان روث پیمان همکاری بسته بود به او در خصوص خلع سلاح دیگران کمک میکند. فضای داخل کلبه به دلیل پوست سیاه سرگرد شدیداً علیه او هست و بسیاری از گفتگوها نیز در همین مورد رد و بدل می شود. مشخص میشود که ژنرال و سرگرد همدیگر را از زمان جنگهای داخلی امریکا میشناسند. سرگرد کمکم ماجرای کشته شدن حقارت آمیز پسر ژنرال را به دست خودش بیان کرده و پیرمرد را تحریک به درگیری میکند. پیرمرد که از ماجرای کشته شدن اینچنینی پسرش به شدت عصبانی شده است به روی سرگرد هفتتیر کشیده اما در این دوئل به دست او کشته شده و جنازهاش به بیرون برده میشود.
در میان مشاجره میان ژنرال و سرگرد شخصی که دوربین فقط دستش را نشان می دهد در قهوه جوش بالای بخاری سم مهلکی میریزد. جان روث و کالسکهچی از آن خورده و به طرز دلخراشی میمیرند. سرگرد با دیدن این صحنه سریعاً دستبهکار شده و تمام مردان حاضر را جلوی دیوار به خط میکند. کریس یا همان کلانتر آینده شهر صخره سرخ را از بین مظنونین معاف میکند چراکه او کم نمانده بود که از همان قهوه مسموم بخورد. سرگرد به همراه کریس شروع به تحقیق برای مشخص کردن قاتل مینمایند. اینجاست که او حقایقی را در مورد آن مرد مرموز مکزیکی که خود را دوست مینی صاحب استراحتگاه معرفی کرده بازگو میکند و بعدازاینکه ثابت میکند او دروغگویی بیش نبوده و بهاحتمال بسیار مینی و چند نفر دیگر را امروز صبح کشته است، او را با هدف دادن چند گلوله به قتل میرساند. سرگرد با علم به اینکه باب قهوه را مسموم نکرده چون در آن زمان مشغول کار دیگری بوده است، دو نفر مرد باقیمانده را تهدید میکند که اگر نگویند چه کسی مسبب مسموم کردن قهوه است همه آن را به خورد دیزی بدهد. در این هنگام جو گیج یکی از افراد تیم نجات دهنده ی دیزی لب به اعتراف گشوده و خود را مسئول مسموم کردن قهوه معرفی می کند. اسوالد که خودش را مأمور اجرای اعدام جا زده بود هفتتیر کوچکی را از زیر پالتوی خود بیرون کشیده و به پای کریس شلیک میکند و خود نیز در اثر شلیک کریس از پای درمیآید. مردی که تا کنون ناشناس مانده و در زیر کف کلبه پنهان شده است همزمان به سرگرد شلیک کرده و او را به سختی مجروح میکند. اینجا فیلم به عقب برگشته و شرحی از آنچه امروز صبح در استراحتگاه گذشته است را نشان میدهد. برادر جوان دیزی به همراه سه آدمکش دیگر با یک دلیجان به استراحتگاه واردشده، مینی، دو کارگر او، یک مهمان مرد و دختر کالسکهچی را بی رحمانه کشته و منتظر ورود خواهر اسیرش و جان روث شکارچی می شوند. اما با اضافه شدن غیرمنتظره ی سرگردِ جایزهبگیر و کریسِ کلانتر، اوضاع آنگونه که میخواهند پیش نمیرود. فیلم مجددا به زمان حال برمی گردد و سرگرد زخمی برادر دیزی را تهدید به کشتن خواهرش کرده و از او میخواهد که از مخفی گاهش یعنی کف کلبه بیرون بیاید. او اجباراً بیرون آمده اما بلافاصله به دست سرگرد کشته میشود. آدمکش چهارم نیز در همین کشمکش کشته شده و کریس کلانتر دیزی را که سعی داشت با او وارد معامله شود را به دار میکشد. پس از کشته شدن تمام تبهکاران داخل کلبه، تنها بازماندگان این کشتار یعنی سرگرد سیاهپوست و کریس کلانتر زنده میمانند تا براثر جراحت و خونریزی که دارند کمکم جان دهند.
نقد و بررسی فیلم هشت نفرتانگیز – The Hateful Eight
نقد این فیلم را اجبارا با یک جمله ی تکراری و شاید ملال آور شروع می کنم. ساختههای کارگردان این فیلم یعنی آقای کوئینتین تارانتینو Quentin Tarantino دارای چند مشخصه همیشگی هستند. دیالوگهای طولانی و کشدار بر سر موضوعات بسیار ساده و جزئی تا جایی که بیننده در آخر به التماس میافتد که خدا کند هرچه زودتر صحنه عوض شود (اصولاً او از چیزهای طولانی همانند نام و نام خانوادگیاش لذت میبرد). خشونت کارتونی، به این معنی که شما از خشونتی که در فیلم میبینید نه میترسید و نه منزجر میشوید چون شما احساس واقعی بودن از آنها ندارید. اصرارش به انتقامگیری از سفیدپوستان به نمایندگی از سیاهها با اینکه رنگ پوستش سیاه نیست. اغراق تعمدی و آشکار در تأثیر گلوله و دشنه بر سر و بدن آدمها. اهمیت دادن وسواس گونه به عنصر موسیقی در طول فیلم و دستآخر ساموئل ال جکسن Samuel L. Jackson. فیلم آخر او هم، " هشت نفرتانگیز " تمام موارد اشاره شده در بالا را داراست. این فیلم در ژانر وسترن ساخته شده است ولی ظاهراً از این ژانر تنها دلیجان و کلبهی چوبیاش هست که خیلی به چشم میآمد. من مؤلفههای معنوی و گرافیکی معمول وسترنی را ندیدم. اولاً که قهرمان فیلم به کلی سیاهپوست است، دوماً شخصیتهای وسترن اینقدر وراج نیستند، سوم اینکه در این ژانر فیلمنامهنویسها موضوع را معمولاً معمایی نمیکنند و همچنین در فیلمهای وسترن تأکید بر استایل تیراندازی و ماهیت رولور است نه محل برخورد گلوله و ترکیدن سر و فواره زدن خون. بهطورکلی اما واضح از لوکیشن های دشت و صحرا، طرز ادای دیالوگها، تعقیب و گریزها، شخصیت زن لطیف کننده فیلم، نحوه تیراندازی و ششلولبندهایی با کمربندهای آویزان که از قواعد این ژانر هستند خبری نیست. نامگذاری فیلم هم کمی عجیب است. در فیلم، تقابلی میان آدمهای خبیث و آدم خوبها وجود ندارد و درنتیجه بیننده درک و لمس مشخصی از واژه نفرت نمیتواند پیدا کند. نبودن آدم خوبها بهخودیخود مشکلی برای فیلم ایجاد نمیکند ولی فقدان آنها است که نامگذاری برمبنای "نفرت" را زیر سؤال میبرد. همینطور اگر تارانتینو واژه "هشت" را به مناسبت هشتمین فیلمش انتخاب کرده باشد این گزینش کمی لوس و خودخواهانه تلقی خواهد شد. تقسیمبندی فیلم هم به شش فصل، زائد به نظر میرسید و بر اساس تغییر محتوا، زمان و یا مکان صورت نمیگیرد. فکر میکنم وقت آن رسیده که تارانتینو برای ممانعت از افول خود و آثارش به ایده و دستنوشتههایی غیر از خودش روی بیاورد. سبک مشخص او بیشتر بر جنبه ی دیداری اثر استوار می شود و بهرهگیری از اندیشه و قلم دیگران بر طرز فیلمسازی و شهرتش اثر نامطلوب باقی نمیگذارد. بیشتر از آنکه او را نگران تغییر و یا اختلال در سبکش کند به وی در مقبولیت بیشتر میان هنرمندان و سینمادوستان عادی یاری می رساند.
فیلم با صحنهای متمرکز بر یک مسیح چوبی صلیب شده و یک دلیجان که از دوردست نزدیک میشود با موسیقی جادویی که بر رویش گذاشتهشده است شروع میشود و به بینندگان نوید خوشی از یک فیلم متفاوت را میدهد. البته فیلم واقعاً متفاوت بود اما باقی آن به قدرتمندی صحنه ابتدایی فیلم نبود. مانند همیشه تارانتینو از هنرپیشههایش بهترین بازی را میگیرد. اگرچه ال جکسون Samuel L. Jackson چون همیشه مسلط و قدرتمند بازی میکند اما کرت راسل Kurt Russell که مدتها ازش خبری نداشتیم محشر به نظر می آید. استفاده از چنینگ تاتوم Channing Tatum در نقش برادر دیزی ولو به مدت کوتاه اصلاً ایده خوبی نبود یا حداقل باید از یک گریم متفاوت استفاده میشد. مقدمهچینی برای کشتن آن خدمه ی بی دفاع استراحتگاه بین راهی توسط برادر دیزی و گروهش اگرچه منطبق بر منطق تارانتینو است اما خیلی سست بوده و به ابهت فیلم لطمه زده است. فیلمبرداری، صحنهپردازی، آرایش هنرپیشهها و طراحی لباسها هم که بینظیر بود. تارانتینو در چفت و بست کردن این چیزها دیگر استاد شده است. فیلم به لحاظ آنچه میبینیم به خوبی سرگرمکننده اما به سبب آنچه میشنویم اندکی خستهکننده است. اضافه کردن کاراکتر کارآگاه به شخصیت اصلی سرگرد یعنی نفس شکارچی بودن انسان، ابتدا مهیج ولی در ادامه وصله پینه شده به شخصیت های هفت تیرکش معمول این فیلم ها به نظر می رسد. آمیخته کردن برف و کولاک و انسان و اسب و کلبه به این زیبایی را در کمتر اثر سینمایی مدرن میتوانیم بینیم. عناصر زنده و مردهی داخل استراحتگاه چوبی که بیشتر اثر در آن فیلمبرداری شده است هنرمندانه درهمتنیده شده و خاطره فیلمهای قدیمی وسترن را بهخوبی زنده میکند.
فیلم هشت نفرتانگیز نتوانست بین بینندههای عادی سینما و برخی منتقدین خیلی موفق باشد. برخی علت آن را اظهار نظر های خود تارانتینو در مورد درگیری میان این دو نژاد در جامعه آمریکا و توهینهای بسیار بیشرمانه شخصیت سرگرد مارکوس وارن که یک سیاهپوست است به سایر سفیدپوستان فیلم خصوصاً صحنهای که کشتن پسر ژنرال را توصیف میکند میدانند. تاجاییکه در آمریکا برخی از افراد و صنوف این فیلم را بایکوت کرده بودند. اما فکر نمیکنم این دلیل عدم توفیق این فیلم در فروختن بلیت باشد. به نظر من تکراری بودن تم فیلم که قبلاً آن را بهنوعی در اثر قبلیاش جنگوی آزاد Django Unchained دیده بودیم موجب این استقبال سرد از آن شده بود. این نشان داد که داستانسرایی او در پرداختن به سیاهپوستانی که در هفت تیرکشی قهرمان میشوند و جانانه سفیدپوستان را سوراخسوراخ میکنند دیگر چندان خریداری ندارد. این موضوع سیاه پوست بودن و تضییع حقوق آنان بر اساس رنگ پوستشان به پوششی بدل شده است که آنها دائما اعمال ناپسند خود را در زیر آن پنهان کرده و یا آنرا توجیهی بر انجام آنها بدانند. کشیده شدن غالب آنها به سمت مصرف مواد مخدر، قاچاق و کارهای خلاف هیچ ربطی به رنگ پوستشان خصوصا در کشور های مترقی نداشته و آنها از این موضوع کهنه شده تاریخی برای برکشیده شدن غیرواقعی خود در جامعه استفاده می کنند. در این میان هنرمندانی که می کوشند این موضوع را در مرکز توجه کارهایشان قرار دهند نمی دانند که با این کار به توهم رنگین پوستان بیشتر دامن می زنند. ظاهراً استفاده از استعداد یک سفید پوست برای بر حق نشان دادن چند سیاه پوست خود نشانه ای از تفاوت بین این دو نژاد است که به چشم نمی آید اما تاثیر معکوسش حکایت از فاصله اندازی بیشتر میان آنها دارد. خب از موضوع دور نشویم، ما میدانیم که استعداد تارانتینو در نوشتن قصهای چندلایه محدود هست و چون اصرار دارد که کار نویسندگی و کارگردانی را همواره خود انجام دهد، اجباراً قسمت زیادی از انرژیاش مصروف به خوبی رویهم نهادن دیالوگها بر زبان شخصیتهایی میشود که قرار است رفتار و کردارشان، غیرقابل پیشبینی و جدید باشند. هنگام نوشتن داستان او مجبور می شود که دائماً بارها و بارها صحنه ها را مطابق با استاندارد و تخیل خود در ذهنش فیلمبرداری کند و این مترادف با شنا کردن فقط در سطح دریاچه ای از کلمات و جملات خواهد بود. هر چقدر هم که در این زمینه مستعد باشید اما شما را از شیرجه زدن به عمق باز می دارد. به همین دلیل است که او بیشتر ماهی شکار می کند تا مروارید. او کارگردان بسیار خوبی است اما نویسندگیاش چندان تعریفی ندارد. او میداند که نوشتههایش چندان عمیق نیستند و این ضعف را با تصویری که منحصر به خودش هست جبران میکند. او چشمان تیزبینی برای گرفتن صحنههای عادی و مغزی خلاق برای تغییر آنها به غیرعادی بودن دارد اما در جور کردن جملاتی با محتوایی عالمانه و فلسفی دچار مشکل میشود. اگر هم بیرون کشیدن معانی آنچنانی از صحنههای خون آلود پرخشونت و بکشبکش را بهعنوان وظیفه به بیننده واگذار کند باید بگویم که این کمال بیانصافی است. او به درست انجام دادن اینها قانع به نظر میرسد اما کمکم باید فکری در مورد تکراری بودن ایدههایش نیز بکند وگرنه فیلم بعدی اش با فروش کمتری مواجه خواهد شد. وجود فیلمسازهای متفاوت مانند تارانتینو غنیمت ارزشمندی برای سینما و علاقهمندان به آن است اما نگریختن از اندیشههای متصاعد شده ی همیشگی از یک ذهن شکلگرفته موجب بیرونقی بازار آنها و فراموششدنشان میشود و او را از متفاوت و غنیمت بودن باز می دارد.
داستان، داستان رنگها است، داستان سرخی و سپیدی و سیاهی است. سرخی خون، سپیدی برف و سیاهی پوست. داستان غرور و پاکی و تفاوت.
پس اگر قصه، قصهی رنگها است، نفرت چه رنگی است؟ نفرت
امیر از زاهدان 29/12/1394
جو گیج اعتراف کرد که قهوه رو مسموم کرده(داخل متن نوشتین که اسوالد موبری این کارو انجام داده)
فیلمم کن: امیر جان ممنون از دقت شما. تصحیح شد.
داود از تهران 03/01/1395
والا ما که نمیدونیم شما به چی میگی فیلم. اما واسه ما فیلم یه داستانی که خوب تعریف بشه و این فیلم یه داستان خوب رو خیلی خوب تعریف کرد. داستانشم با جانگو خیلی خیلی فرق داشت. جانگو اصلا از نظر جذابیت به این فیلم نمی رسید. داستان جانگو یه جورایی سرراست بود اما هشت نه. معنی نفرت تو فیلمم دقیقا حسی بود که بین همه این آدما تو اون کلبه وجود داشت. سفید و سیاه، دزد و جایزه بگیر و ... . راستی یه نکته واسه نقد فیلم کل داستانو تعریف نمیکنن.
فیلمم کن: منظور این بود که حال و هوای هر دو فیلم یکسان است. سیاهپوستی که در مرکز فیلم قرار دارد، هفت تیر می کِشد، آدم می کُشد و جایزه می گیرد - - نفرت از آن دسته احساساتی است که آنی ایجاد نمی شود و معمولا با گذشت زمان شکل می گیرد. شناخت شخصیت های داخل فیلم آنگونه و آنقدر نبود که موجب تنفر شود. به جز سرگرد و مارشال که کینه قدیمی داشتند مابقی حتی همدیگر را ندیده بودند حال چگونه ممکن است که از همدیگر متنفر شوند. این حالت برای تماشاچی هم صادق است. بهرحال ما هنوز فکر می کنیم نام نفرت انگیز چندان مناسب فیلم نبود - - اما در مورد تعریف داستان، افرادی هستند که به خواندن قصه ی فیلم علاقه دارند چه فیلم را دیده باشند چه ندیده باشند. برخی نیز از روی ماجرای فیلم به این پی می برند که فیلم برای آنها مناسب است یا خیر. اما آن دسته که مایل به فاش شدن قصه قبل از دیدن فیلم نیستند نباید ماجرا را بخوانند. ضمناً ما ماجرای فیلم را جدا می نویسیم تا بیننده در این خصوص اختیار انتخاب داشته باشد. همچنین نقد فیلم بدون اشاره به مختصری از ماجرا گنگ و مبهم به نظر می رسد خصوصا برای آنانکه هنوز فیلم را ندیده اند. اما بهرحال باید در فضای وب فارسی حداقل یک نوشته چند پاراگرافی در مورد ماجرای فیلم های ارزشمند وجود داشته باشد - - در خصوص فیلم هشت نفرت انگیز به غیر از تعاریف مستقیمی که از آن و عوامل سازنده گفته شده بود تصور می شود حتی در دل انتقاد های منفی ما نکات مثبتی نیز نهفته بود.
داود جان از اینکه این مطلب را خوانده بودید خوشحالیم و از اینکه زحمت کشیده بودید و نطرتان را گفتید بسیار سپاسگزاریم. امیدواریم که ما و خوانندگان این سایت همواره از نظرات شما بهره مند شویم.
حمید از تهران 15/01/1395
به شدت با نظر شما در مورد تکراری شدن فیلم های تارانتینو موافقم.
من اصلا از فیلم لذت نبردم. همانظور که گفتید صحنه های خشن فیلم غیر واقعی است و این هنر تارانتینو در تمام کارهای اوست.
رمز آلود کردن فیلم بسیار مصنوعی انجام شده.
بازی ها عالی و فضا سازی ها خیلی خوب بود. اما داستان نه . دیالوگ ها هم مانند کارهای قبلی او جذاب نبودند.
ممنون از نقد شما.
موفق باشی.
صادق از تهران 18/01/1395
من آدمی نیستم که زیاد فیلم نگاه کنم،ماهی چهار پنج تا واسه تنوع میبینم
به عنوان یه بیننده ی عادی،من فوق العاده از فیلم لذت بردم
اگرچه ژانر دلخواه من وسترن نیست،اما خیلی خیلی خوشم اومد از فیلم.
ممنون از زحماتتون.
وحید از شیراز 04/02/1395
من فيلم سگدوني تارانتينو رو تقريبا هفت يا هشت سال قبل بود که ديدم ولي به شدت حس کردم داستان دوتا فيلم خيلي بهم نزديکه.
هردوش داستان عده اي تبهکار هست که در يه مکان مشخص طي يه سري فعل و انفعالات همشون همديگرو ميکشن.
شايد به اين علت جذابيتش واسم کم شد و ميدونستم که ته فيلم همشون کشته ميشن
خشایار از تهران 07/02/1395
سلام و وقت بخیر ...
مخالفتم با آنچه شما بعنوان نقد فیلم در سایت خود نشر دادید زیاد بود که حس کردم بستر صحبت ها از دایره انچه نویسنده این نقد آن را اخلاق و ادب میشمارد خارج میشود؛ به همین دلیل از از ابراز نظرم (به این به اصطلاح نقد) در پیامهای مردمی صرف نظر کردم و متاسفانه هم صفحه تلگرامی به آن متصل نبود و لذا توفیق یادگیری و اخلاق اموزی را نیافتم ....
جناب منتقد عزیز (که من معتقد به شباهت شما به وبلاگ نویس هستم تا منتقد منصف سینمایی) در راستای حقی که در ابراز نظر خود به صورت عمومی برای خود قائل بودید لطف بفرمایید و پیام من را درج و در صورت تمایل برای بحث بیشتر با بنده حقیر تماس بگیرید ...
.........
فقط در پایان تنها نکته یی رو به شما و تمام فیلم دوستانی رو که این مطالب رو میخونن عرض میکنم :
(به نقل از خود تارانتینو) اونهایی که از این جور فیلم لذت نمیبرند میتونن بابت فیلم من هزینه نکنند و فیلم دیگه یی رو ببینن ...
(به نقل از خودم) پیشنهاد من برای دوستان محافظه کار اخلاق مدار که اتفاقا بسیاری از انان در مراکز تصمیم گیری سیما / سینما و تئاتر این مملکت یافت میشوند (که خود من هم در راستای کسب مجوز برای نمایشنامه هایم بارها با آنها دچار اشکال بودم) این است که همچنان سینمای فاخر ایران رو دنبال کنند و از ساخته های اخلاق گرای مرحوم فرج ا... سلحشور / ده نمکی و ابراهیم خان حاتمی کیا لذت ببرن ...
فیلمم کن: جناب آقای خشایار از ابراز نظر شما سپاسگزاریم. همانگونه که آقای تارانتینو آزادانه فیلم های خود را می سازند و ممکن است بسیاری از مواردی که در فیلمسازی معمول است را نادیده بگیرند که خب ایرادی هم ندارد، بینندگان هم می توانند نظرات خود را ولو نادرست در مورد کارهای ایشان بیان کنند. اما این نوشتۀ مختصر درباره ساخته ی ایشان از دید یک بینندۀ کاملا عادی سینما مطرح شده است نه دست اندرکاران این صنعت و یا هنر. اتفاقا ای کاش شما هم نظر خود را درباره این فیلم در همینجا باقی می گذاشتید تا خوانندگانی که به این صفحه مراجعه می کنند که تعدادشان هم کم نیست بتوانند از تفکر و تصورات متنوعی که درخصوص این فیلم است آگاه شوند. اگر ملاحظه بفرمایید سبک انتشار نظرات خوانندگان در این سایت با فرمت رایج متفاوت است به دلیل اهمیت دادن به این بخش و اندیشۀ دیگران حال چه موافق و چه مخالف.
مجید از کرمان 22/04/1395
با سلام و احترام
به عنوان یک بیننده ی عادی از فیلم بسیار لذت بردم هرچند زمانی که نقد بالا را مطالعه کردم در بسیاری از موارد (و با مرور فیلم ) ایرادات وارده را منصفانه ارزیابی کردم ( با اطلاعات و تجربه اندک و صد البته غیر آکادمیک خودم ) اما نگته قابل توجه برای من اطلاعات و یا زوایای جدیدی بود که در طرز نگاه به یک فیلم برایم ایجاد شد و این مهم نه با فقط همین نقد از همین فیلم که هر بار نقدی رو میخونم ( حتی اگه از آقای فراستی باشه که با سلایقم جور نیست ) برام پیش میاد و زاویه و دیدگاه جدیدی رو تجربه میکنم
به هر حال با همه ی لذتی که از فیلم بردم نقد بالا هم برام لذت بخش بود خصوصآ بیان روان و در عین حال دقیق و گاهآ طنزآمیز ( مثلا اشاره به طولانی بودن اسم کارگردان ) و همچنین ستودن نقاط قوت فیلم ( از نظر منتقد محترم ) و در آخر نمیخوام ایرادی به خشایار عزیز بگیرم (شایدم در تایید فرمایشات ایشون باشه ) میخوام بگم برخورد مسئولین و دست اندرکاران این مملکت خصوصآ در این حوزه و مخصوصآ با انتقادات مغرضانه از آثار بعضآ ارزشمند هنرمندان عزیز ( که شاید خشایار هم یکیشون باشه ) باعث گارد گرفتن هنرمندان در مقابل هر منتقد هنری میشه ، چون تخصصی ندارم بیش از این وارد این بحث نمیشم فقط خواستم از ناشر نقد کمی دلجویی کرده باشم
از زحمات همه ممنونم
فیلمم کن: مجید عزیز از اینکه نظرت را با ما و سایر خوانندگان این نوشته درمیان گذاشتی قدردانی می کنیم. وب سایت فیلمم کن اساسا یک فیلم سینمایی و یا یک سریال تلویزیونی را از دید یک تماشاگر عادی نگاه و ارزیابی می کند (زیرا ما هم جزء بینندگان عادی سینما هستیم). اما گاهی اوقات به دلیل اینکه مجالی در یک نوشته کوتاه به دست نمی آید و یا محدودیت های دیگر شاید رسانیدن منظور به دقیق ترین شکل ممکن میسر نبوده و گاهی اوقات مجبور هستیم که در لفافه بنویسیم. اینجاست که ممکن است سوء تعبیر و یا برداشت اتفاق بیفتد شبیه به آنچه برای خشایار رخ داد. بهرحال مهم این است که بعد از سرگرم شدن توسط یک اثر تصویری کمی هم درباره آن مطالعه، کنکاش و استدراک داشته باشیم. ضمنا این گفته در مورد لدت بردن تارانتینو از اسامی بلند از مادر خود تارانتینو نقل شده است.
سروش از اهواز 09/04/1395
شما دانش کافی درباره تارنتینو وسبک کاری این کارگردان رو ندارید بنابرین نقدتون به هیچ وجه درست نیست.
سارا از مشهد 11/08/1395
این دومین نقدیه که از سایت شما میخونم و باید بگم از بین بقیه بهترین هستید...
مهارت و نکته بینی نویسنده در تحلیل فیلم ، دانش و تسلط بر جنبه های مختلف فیلم سازی و کارگردانی ...همه باعث شده که از نقدهاتون بسیار لذت ببرم. به نظرم کسانی که از نقد شما خوششون نیومده به احتمال زیاد یا فیلم درست ندیدن یا کلا فیلم باز نیستن و یا اینکه با نقد و تحلیل فیلم آشنایی ندارند.
بهرحال نظرات شون محترم... بنده با تحلیل شما بسیار موافق هستم و این جمله " فیلم به لحاظ آنچه میبینیم به خوبی سرگرمکننده اما به سبب آنچه میشنویم اندکی خستهکننده است" بسیار به دلم نشست واین جمله به تنهایی گویای همه چیزه. من به شخصه تا نیمه فیلم داشتم چرت میزدم و ازدیالوگ های خسته کننده به ستوه اومده بودم...
درکل زاویه دید نقاد برام جالب توجه بود و خیلی تعجب کردم که فقط فیلم های 2015 به بعد رو قرار دادید. امیدوارم آرشیوتون تکمیل کنید چرا که بهترین فیلم های سینمای جهان در سال های ماقبل2015 هست که جای تحلیل و بحث داره ....
در آخر از سایت خوب تون تشکر میکنم و از مدیر سایت برای انتشار نقدها در اینستاگرام با ذکر نام سایت اجازه میگیرم...
فیلمم کن: سارای عزیز. از اینکه نوشته های ما مورد پسند شما قرار گرفته بسیار خوشحالیم و از اظهار محبت شما سپاسگزار. به دلیل اینکه این وب سایت تازه کار و شخصی بوده و با امکانات محدود اداره می شود توان انتشار سریع و یا متعدد بررسی فیلم ها را نداریم. به این دلیل از نگاه کردن به پشت سر با اینکه می دانیم چه منظره های زیبایی را از دست خواهیم داد معذور هستیم. بازنشر نوشته ها توسط دوستان موجب افتخار ما خواهد بود.
مهدی از لنگرود 17/04/1396
عذرخواهی به دلیل انتشار دیرهنگام پیام شما. دچار مشکل بودیم.
با سلام خسته نباشید
من از دیشب با سایت شما اشنا شدم و و از همون دیشب تقریبا بیست یا سی تا از نقد هایی رو به فیلم هایی که دیده بودم خوندم . از بعضی ابراز شگفتی (بروکلین) و از بعضی ابراز شگفتی منفی(چندتا بودن) کردم ولی به هر حال متشکر از اینکه این همه وقت میذارین و نقد میکنید ...و اما در مورد این فیلم با بعضی از نظرات شما من جمله دیالوگ های طولانی و حوصله سر بر ...خون و خون ریزی افراطی و زامبی گونه موافقم ولی د ربعضی موارد موافقم نیستم من جمله اسم فیلم که با نظر دوستی که در بالا گفتن بیشتر موافقم تا شما...از نظر هیجان و لذت بردن از فیلم هم باید بگم من خودم بار اول که فیلم رو با یش زمینه کارگردان و بازیگر میدیدم حداقل تا نیمه فیلم لذت خاصی نبردم و طولانی بودن فیلم داشت خسته ام می کرد و از زمانی ماجرا ها و ریختن سم شروع میشه من رو به عمق داستان و هیجان لذت برد می دونین مثل چی میمونه داتسان فیلم شبیه یه سونامی می مونه که اول اب دریا عقب و عقب میره به ارامی ولی بعد با چنان شدتی به سمت شما میاد که مو به تنتون سیخ میشه...
در اخر بازم میخوام تشکر کنم و تقاضا دارم که فعالیتتون بیشتر کنید و فیلم هاو سریال های بیشتری برای نقد قرار بدین و حتی ضعیف تر ها رو هم ادم حساب کنید ...
فیلمم کن: مهدی جان از اینکه نوشته های ما نظر شما را جلب کرده است بسی خوشحالیم. فیلم های این کارگردان همواره دارای چیزهای جدید غافلگیرکننده ای است که دیدن آنها لذت بخش است. یک نقد در جامع ترین شکل خود بازهم یک نظر شخصی محسوب می شود. چنانچه نوشته ی ما در مورد این اثر موجب دقیق تر شدن خواننده و تعمق بیشتر وی نسبت به آنچه دیده است اگر شود تا حدود زیادی هدف ما را برآورده است. موافق و یا مخالف بودن امری است طبیعی. ضمن سپاس از لطف شما حتما سعی خواهیم کرد که اینگونه شود.
گلی از تهران 29/09/1396
خیلی خیلی خیلی ممنونم بابت اینکه داستان فیلم ها را کامل تعریف میکنید. تعداد سایت هایی که این کارو انجام میدن بسیار کم است. من به شخصه اول داستان یک فیلم را میخوانم و بعد فیلم را میبینم چون اینگونه انتخابم برای فیلمی که دوست دارم بهتر است.
مرسی از شما
فیلمم کن: گلی جان ما هم از شما ممنونیم که نوشته های ما رو میخونید. برخی معتقدند که برای نقد یک فیلم نباید ماجرای فیلم لو داده شود. به همین دلیل ما آن را کاملا جدا و در 3 پاراگراف جداگانه می نویسیم که اگر دوستانی مایل بودند از خواندن آن صرف نظر کنند و یا قسمتی را مطالعه نمایند. اما خیلی از طرفداران سینما از خواندن ماجراها لذت می برند مانند شما و ما.
سجاد از بیرجند 16/07/1399
نقد خوبی بود
.
و ممنون از اینکه داستان فیلم رو نوشتید