نقد فشرده فیلم حیوانات شبگرد Nocturnal Animals
-
منتشر شده در 05 ارديبهشت 1396
نقد فشرده فیلم حیوانات شبگرد Nocturnal Animals
این جملات را صرفاً برای تسلی خاطر آن دسته از دوستداران سینما که فیلم "حیوانات شبگرد" را دیدهاند اما از نفهمیدن و یا حتی درک نکردن آن احساس ضعف ذکاوت میکنند، مینویسم. در پس ماجرای این اثر، معنای حکیمانهای که دریافت آن نیاز به داشتن مقامات معنوی خاصی باشد قرار ندارد. یک زن میانسال باکلاس که یک گالری هنر مدرن را اداره میکند سالها قبل عشق شوهر نویسندهاش را نادیده گرفته و به خاطر یک مرد خوشتیپتر، او را ترک میکند و درزمانی که روابطش با مرد دوم به سردی و انتها گرائیده است پیشنویس یک کتاب را از شوهر اول دریافت کرده تا آن را بخواند و دربارهی آن نظر دهد. منظور نویسنده از نگارش و ارسال کتاب به همسر سابقش این بوده است که زن از پس خواندن آن متوجه شود که مرد در زندگی زناشویی خود نهتنها دچار اشتباهات فاحشی نشده که مستحق جدایی باشد بلکه در این کشاکش همانند یک موجود دستوپابستهی ضعیف شاهد دلخراشترین صحنههایی بوده است که عذاب زیادی را برای سالها به او تحمیل کرده است. پس از به پایان رسیدن داستان، زن این آمادگی را پیدا میکند که زندگی گذشته را احیا کند اما مرد نویسنده گویا قصد دیگری هم از ارسال پیشنویس کتاب داشته که شاید گرفتن انتقام و یا شریک کردن همسر در رنج کشیدنهایش بوده باشد. ازاینرو بر سر قرار شام حاضر نشده و زن را با ناکامیهای درونیاش تنها میگذارد.
نقطه چرخش فیلم یعنی رها کردن مردی که زندگی مشترکشان با نوعی دوستی معنوی عمیق آغاز شده بود و پیوند خوردن با کس دیگری که تنها به دلیل چهرهی زیبایش صورت گرفته بود دارای یک ضعف بنیادی است که از چشم بسیاری از بینندگان و منتقدینی که لب به تحسین فیلم گشودهاند به دور مانده است. چگونه یک زن مدرن اندیش که لذت بردن از پدیدهها را در زیبایی ساده انگارانه ی آنها جستجو نمیکند و آن را هر روزه در گالری منحصربهفردش برای هزاران بازدیدکنندهی متفاوتش به رخ میکشد حاضر میشود تا زندگی با مردی که معتقد بود قدرتی متفاوت در اوست و او را بهخوبی باور دارد رها کند و فقط به خاطر زیبایی ظاهری با مردی سر کند که تنها به خاطر بالا بردن موقعیت اجتماعی با او ازدواج کرده است. این انتخاب هوس گونهی لحظهای یا چرخش آنی در زندگی، از زنی با اینچنین بینش و درکی بعید بوده و همچنین با یافتههای متخصصین انسانشناسی نیز مغایرت دارد. توازنی میان ادراک زن از شریک زندگی و نحوه ی تقریبا شهوانی تغییر آن وجود ندارد. این روزها بچههای دبیرستانی هم میدانند که عشق، لذت غیرقابل فهم زودگذری است که با آزاد شدن چند هورمون به اوج رسیده و پس از ته کشیدن این هورمونها، عشق هم در خوشبینانهترین حالت به عادی بودن و تحمل منجر شده و در خیلی اوقات هم به تنفر. پس اگر کارگردان امروز فیلم (تام فورد Tom Ford) و طراح مد دیروز معتقد است که عشق اینگونه است و شخصیت زن پس از سالها نشستوبرخاست با هنرمندان و لمس آثار و افکار آنان به این نوع بلوغ رسیده پس او در هنگام آن تصمیمگیری نابخردانه، ناپخته و بیتقصیر دست به این جدایی زده و مستحق این انتقام از جانب یک شخصیت فهیم مانند یک نویسنده نیست. از اینکه بگذریم از میان آنانی که به تماشای فیلم رفتهاند که چندان زیاد هم نبودهاند تصور نمیکنم که نئو نوآر بودن فیلم را بتوان دلیل اصلی عنوان کرد. حضور هنرپیشههای حرفهای و مستعد مانند جیک جیلنهال Jake Gyllenhaal، مایکل شانون Michael Shannon، امی آدامز Amy Adams و آرمی هامر Armie Hammer در کشانیدن این تعداد بیننده به سالن سینما علت عمده بوده است هرچند که حضور شخصیت دلسوز و بیمار کلانتر که مایکل شانون در نقشش فرورفته بود در داخل قصه زیادی و خنثی جلوه میکرد. حس میکردم که درونمایه قصه بهمانند قفس تنگی بود که اجازه نمیداد این بازیگران حرفهای کار خود را با فراغ بال انجام دهند و شاید ذهن طراح مد و کارگردان، تام فورد، اینچنین میخواسته تا هنرپیشهها در داخل لباسهای تنگ از پیش دوختهشده جای تحرک چندانی نداشته باشند و در مرکز توجه قرار نگیرند و همگان بدانند که در پس این داستان فشن گونه یک ذهن مستعد متفکر نقشهکش متفاوت پنهانشده است که مرتباً از پشت پردهی عریض سینما برای عرضاندام سرک هم میکشد. هدایت هنرپیشهها میتوانست بهمراتب بهتر از این باشد و تفکرات خودنمایانه ی کارگردان را در جا بهجای فیلم میشد حس کرد (کسانی که در کار مد هستند به مانکنها اجازه خودنمایی نمیدهند ازآنجهت که لباس مهم بوده و باید به چشمها بیاید نه آنکسی که آن را بر تن کرده است). از کل فیلم، گفتگوی واقعبینانهی مادر و دختر در رستوران برایم جدید و متنوع بود و همچنین گنجانیدن نشانههایی در گالری که با قسمتی از هدف فیلم همسو بود مانند تابلوی انتقام REVENGE و مجسمهی نشخوارکنندهای که تنش پر بود از تیر جالب جلوه میکرد. در پایان بایستی اضافه کرد که هیچ معنای خاصی غیر ازآنچه شما دریافت کردهاید وجود ندارد و اگر از این فیلم لذت نبردهاید آن را بهحساب ناتوانی خود در فهم اثر نگذارید و اگر هم که لذت بردهاید یا از بافت ابهامآمیز سیاهرنگ کابوس گونه که به شیوهای مدرن بیان شده است بوده و یا اینکه حس کردهاید در ادراک آن با دیگران متفاوت و یا از آنها جلوتر هستید.