فیلمم کن - معرفی, نقد و بررسی فصل دوم سریال فارگو-Fargo - season 2

 

ماجرای فصل دوم سریال فارگو - Fargo Season 2

رای گرهارت GerhardtRyeکوچک‌ترین و بی‌عرضه‌ترین پسر خانواده گرهارت که سندیکای جنایتکاران ایالت داکوتای شمالی را رهبری می‌کنند، وارد یک رستوران بین‌راهی نزدیک شهر فارگو می‌شود. او به یک قاضی زن که دارایی او و شریکش را مسدود کرده بود و همچنین آشپز و گارسون آن رستوران شلیک کرده و آن‌ها را می‌کشد. سپس درحالی‌که در وسط جاده محو تماشای یک بشقاب‌پرنده نورانی است با یک اتومبیل برخورد می‌کند. پگی بلوم کوئیست Peggy Blumquist راننده اتومبیل که خیال می‌کند رای مرده است با بدن نیمه‌جان او که در شیشه شکسته شده ماشین گیر کرده به خانه رفته و ماشین را در گاراژ پارک می‌کند. شوهر قصاب پگی Ed، رای را زنده در گاراژ خانه پیدا می‌کند. رای به اِد شوهر پگی حمله کرده و اد مجبور می‌شود تا او را بکشد. زن از شوهرش می‌خواهد که موضوع را برای پلیس فاش نسازد. اد روز بعد گاراژ را تمیز کرده و جنازه رای را شب‌هنگام و پنهانی به قصابی صاحب‌کار خود برده تا آن‌را درون چرخ‌گوشت انداخته و شواهد جرم را از بین ببرد. در رستوران بین‌راهی افسر پلیس لو سالورسون Lou Solverson که این روزها درگیر بیماری سرطان همسرش است، مشغول ارزیابی محل جنایت است و متوجه نمی‌شود چرا قاتل، اتومبیل خود را در بیرون رستوران جاگذاشته است. پدرزن افسر پلیس هنک لارسوHank Larsson که کلانتر آنجا است برای تحقیقات بیشتر به رستوران سر می‌زند و سرنخ‌هایی را به دست می‌آورد.

پدر گرهارت ها سکته مغزی کرده و قادر به اداره خانواده که دچار مشکلات مالی شده نمی‌باشد. سندیکای جنایتکاران کانزاس سیتی موقعیت را مناسب دیده و نمایندگان خود را برای خرید تشکیلات خانواده گرهارت به فارگو می‌فرستد. در خانه، مادر گرهارت ها Floyd Gerhardtکه اکنون رئیس تشکیلات شده است پیشنهاد کانزاسی‌ها را با دو پسر دیگرش دادDodd و بیرBear در میان گذاشته وآنرا قبول نمی‌کنند. همچنین از پسران خود می‌خواهد که به دنبال پسر گمشده، رای نیز باشند. پلیس اثرانگشت رای را بر روی هفت‌تیر پیداشده در رستوران، یافته و او را تحت تعقیب قرار می‌دهند. این در حالی است که داد و نوچه سرخپوستش ازیک‌طرف و مایک میلیگان Mike Milligan فرستاده سندیکای کانزاس سیتی و همراهانش از طرف دیگر به دنبال رای هستند. پگی و شوهرش اد عمداً اتومبیل خود را به درخت می‌کوبند تا ذهن پلیس را نسبت به آسیب واردشده به ماشین منحرف کنند. در همین حال افسر پلیس لو با بازرسی از ماشین به درگیر بودن این زن و شوهر در ناپدید شدن رای پی می‌برد. به خانه آن‌ها رفته و ضمن برشمردن خطرات ناشی از آدم کشان خانواده گرهارت آن‌ها را تشویق به همکاری و گفتن ماجرا می‌کند. اد تحت تأثیر زنش از بازگو کردن آنچه گذشته سر باز می‌زند. هانزی Hanzee همان سرخپوست دستیار داد که در خانواده گرهارت بزرگ شده با شامه‌ی قوی خود به پگی و اد می‌رسد و در شومینه خانه آن‌ها سگک کمربند رای را پیدا می‌کند. در همین اوضاع‌واحوال گرهارت ها نیز برای جنگ با مافیای کانزاس سیتی آماده می‌شوند.

درگیری میان خانواده گرهارت و سندیکای کانزاس سیتی بیشتر شده و نفراتی از هر دو طرف کشته می‌شوند. دختر داد Simone که از خانواده دل خوشی ندارد برای مایک میلیگان جاسوسی کرده و باعث حمله آن‌ها به خانه می‌شود. عموی او بیر متوجه خیانت وی شده و دختر برادر خود را در زمین‌های خارج شهر به ضرب گلوله به قتل می‌رساند. افسر پلیس لو، شوهر پگی را به بازداشتگاه می‌برد. خانواده رای که اد و پگی را مقصر مرگ رای می‌شناسند به خانه آن‌ها هجوم می‌آورند. داد و دو همراهش ضمن بی‌هوش کردن کلانتر وارد آنجا می‌شوند. برادر دیگر، بیر و چند نفر دیگر برای آزاد کردن پسر خود و گرفتن اد که اکنون تحت حفاظت پلیس است به پاسگاه می‌روند. در خانه، پگی با تیزهوشی موفق به کشتن دو همراه داد و اسیر گرفتن خود او می‌شود. افسر پلیس برای محافظت از اد او را یواشکی از پاسگاه خارج می‌کند. هانزی سرخپوست متوجه شده و آن‌ها را تعقیب می‌کند. اد به خانه رفته و به همراه پگی و اسیرشان یعنی داد متواری می‌شوند. در یک کلبه جنگلی پناه گرفته و قصد معامله با خانواده گرهارت دارند که در تماس با آن‌ها ناموفق می‌مانند. اد با مایک میلیگان وارد معامله شده و در ازای محافظت از او و همسرش در مقابل گرهارت ها حاضر است که داد را به آن‌ها تحویل دهد. مایک موافقت کرده و برای روز بعد قرار می‌گذارند. هانزی رد اد و پگی را گرفته و موفق به پیدا کردن آن‌ها در کلبه جنگلی می‌شود. در یک رویکرد عجیب رئیس خود یعنی داد را کشته و با آمدن پلیس متواری می‌شود. رئیس پلیس احمق و یک‌دنده آن منطقه از دخالت لو ناراحت شده و عملیات را خود به عهده می‌گیرد. پلیس اد و پگی را به یک متل در داخل شهر منتقل می‌کنند. هانزی به‌دروغ بیر و سایر افراد خانواده گرهارت را برای نجات داد به هتل می‌کشاند. درگیری بالا می‌گیرد و رئیس پلیس و افراد گرهارت کشته می‌شوند. بیر در نزاع تن‌به‌تن با لو در حال خفه کردن وی است که روشنایی یک بشقاب‌پرنده حواس بیر را پرت کرده و لو موفق می‌شود او را از پای درآورد. در این کشاکش مادر خانواده نیز توسط هانزی کشته می‌شود. اد و پگی موفق به فرار می‌شوند که در این هنگام اد توسط هانزی زخمی می‌شود. آن‌ها وارد سوپرمارکتی شده و در سردخانه آنجا پناه می‌گیرند. اد زخمی نتوانسته دوام بیاورد و می‌میرد. پگی که حالت متعادلی ندارد توسط لو پیداشده و به زندان منتقل می‌شود. هانزی که تصویرش به‌عنوان تحت تعقیب پخش‌شده، فرار می‌کند و سپس توسط یک فرد ناشناس دارای هویت جدیدی شده و از کشور می‌گریزد. مایک میلیگان که خود را عامل اصلی از بین رفتن خانواده گرهارت می‌داند به کانزاس برگشته و توقع ترفیع مقام دارد اما در کمال ناباوری به او اتاقی کوچک و یک کار اداری ساده سپرده می‌شود. لو به نزد همسر بیمار و دختر کوچکش برمی‌گردد.

 

نقد و بررسی فصل دوم سریال فارگو - Fargo Season 2

فصل دوم از سریال فارگو اگرچه از هر نظر مستقل از فصل اول است اما ارزیابی آن به شکل شگفت‌آوری بدون در نظر گرفتن فصل اول غیرممکن است. اصل تحلیل رفتن استعداد عوامل سازنده یک اثر فوق‌العاده موفق و فقدان فرصت کافی برای بازیابی این استعداد جهت ساخت دنباله‌ای بر آن، برای فارگو نیز صادق است. این بدین معنی است که داشتن انتظار ظاهر شدن فصل دوم در حد و اندازه فصل اول بیهوده است. حال اجازه دهید نگاهی به نقاط اشتراک و افتراق این دو فصل بی اندازیم. هسته اصلی درهردو دقیقاً یکی است. در قصه هر دو، آدم‌های ساده‌ی پخمه‌ی دست و پا چلفتی که در اثر یک حادثه، معجزه‌وار زبروزرنگ می‌شوند که در مرکز داستان خودنمایی می‌کنند. همچنین آدمکش خونسرد نیز در هر دو فصل حضور دارد. فقط در فصل دوم خونسردی قاتل ما کافی به نظر نمی‌رسد. به نظر من چیزی که نمی‌توانم توصیفش کنم را کم داشت. پایان قصه برای هر دو فصل شبیه یکدیگر است، شخصیت‌ها به جان یکدیگر افتاده و پلیس که بیشتر ناظر اتفاقات است، پیروز نهایی معرفی می‌شود. در فصل اول پلیس متحیر است و در فصل دوم متفکر. هر دو در یک منطقه جغرافیایی سردسیر اتفاق می‌افتند با این تفاوت که عنصر برف به‌اندازه‌ای که در فصل اول به چشم می‌آید، در فصل بعدی پررنگ نیست. بازهم کشتن و جنایت از مواد اصلی محسوب می‌شوند با این تفاوت که در فصل اول قاتلین، هنری و بر اساس یک نقشه‌ی ولو ساده آدم می‌کشند اما در فصل دوم جنایت‌کاران، کیلویی و گنگستری دشمنان خود را به آن دنیا می‌فرستند. ازنظر زمانی متعلق به دو دوره متفاوت هستند و شخصیت و بازیگر مشترک در آن‌ها دیده نمی‌شود. فصل دوم اگرچه بعد از فصل اول ساخته‌شده است ولی به لحاظ تقدم زمانی قبل از فصل اول قرار می‌گیرد. لو سالورسون افسر پلیس در فصل دوم در حقیقت پدر مالی سالورسون، افسر پلیس فصل اول است. ساختار هر دو به لحاظ فنی یکسان و هر دو کاملاً خوش‌ساخت هستند. بازی هنرپیشه‌ها در فصل دوم بدون نقص است اما یک سرو گردن کوتاه‌تر از فصل یک . بازی کریستین دانست Kirsten Dunst در نقش آرایشگر مشنگ آب زیر کاه راضی‌کننده نبود. در فصل اول، قصه‌ها و شخصیت‌های فرعی هنرمندانه به دور هسته اصلی داستان در چرخش بودند اما در فصل دوم هرکدام در گوشه‌ای ساز خودشان را می‌زنند. برای مثال می‌توانم به بیماری سرطان همسر افسر پلیس، جاسوسی نوه دختری گرهارت ها برای گنگسترهای کانزاسی، شخصیت پلیس لباس شخصی مفلوکی که به کمک لو آمد و گل سرسبد آن‌ها حضور آدم فضایی‌ها اشاره‌کنم.

وقتی‌که بشقاب‌های پرنده را در سکانس حساس قسمت آغازین فارگو می‌بینید، تنها یک کار هست که می‌توانید کنید. این است که از خود بپرسید، این دیگه چی بود؟ از کجا آمده بود؟ اصلاً واسه ی چی اینجا بود؟ خب به شما اطمینان می‌دهم پاسخی گیر نخواهید آورد. در آن سالی که ماجراهای این سریال اتفاق می‌افتد روزنامه‌ها و مجلات و تلویزیون خصوصاً در داخل آمریکا پر بود از اخبار مربوط به رؤیت و سقوط و حمله بشقاب‌پرنده‌ها. والدین آمریکایی در طول هفته چهره کج‌وکوله این آدم فضایی‌های معصوم را به‌مراتب بیشتر از فرزندانشان می‌دیدند. اما این‌ها چه ربطی به فارگو دارد. هر چه فکر کردم رابطه‌ای میان آدم کشی‌های گرهارت ها و علاقه آدم فضایی‌های معمولاً صلح‌طلب به این جنایات نتوانستم پیدا کنم. نمی‌توانم هم تصور کنم که آدم فضایی‌ها برای دیدن صحنه‌های کشت و کشتار زمینی ها و یا پرت کردن حواس قاتلین این‌همه راه تا زمین آمده بودند. گول تفسیر و تعبیرهای فیلسوف مآبانه را نیز در این مورد نخورید. اجازه بدهید واضح بگویم اگر هرکسی سعی در فلسفی-هنری کردن حضور بشقاب‌پرنده‌ها در این فصل سریال باشد، اصلاً حرفش را باور نکنید. هیچ دلیل مبتنی بر عقل برای توجیه آن پیدا نخواهید کرد. شوخی وار این احتمال وجود دارد که نوا هاولی Noah Hawleyخالق این سریال قرار است که کار بعدی‌اش یک اثر علمی تخیلی باشد و فرصت را غنیمت دانسته و خبر آن را زودتر و به شکلی رمزگونه به طرفداران خود داده است. بهر حال تخیل تکراری بشقاب‌پرنده که متعلق به ذهن او هم نیست نمی‌تواند انتظارات بیننده فارگو را که طالب ناگفته‌ها و ناشنیده‌ها هست را برآورده کند. دست‌آخر هم بگویم که حکایت این بشقاب‌پرنده نورانی محض خاطر کلاس گذاشتن بود و بس.

وقتی‌که مشغول تماشای این سریال بودم، منظورم هر دو فصل است، بارها غافلگیر شدم. در فصل اول وقتی‌که لستر زنش را کشت، هنگام مکالمه لستر با مالوو در درمانگاه، فرآیند تغییر شخصیت لستر، نحوه انتقام لستر از برادرش و یک‌چند تایی دیگر. هر بار متحیر شده و کلی حظ می کردم. اما برای فصل دوم تعداد سورپرایزها بیشتر شده بود، تنها تفاوتی که داشت این بود که لذت نمی‌بردم. وقتی‌که متوجه شدم چقدر مهندس وار و راحت می‌توان یک نورافکن را به یک لامپ چند وات تبدیل کرد. از اینکه روح فارگو را در فصل اول جاگذاشته بودند و هیچ آدرسی هم از او برای برگرداندنش نداشتند. از اینکه آن مزه ترش و شیرین شخصیت لستر، این ساده‌لوح زرنگ، بی‌دلیل تبدیل به مزه تلخ پگی، این رِند مشنگ شده بود. از اینکه یک کتاب جلد چرمی با قصه‌ای پرکشش چه ناباورانه به یک جزوه درسی خسته‌کننده‌ی منگنه شده بدل شده بود. به‌هرحال آنچه در فصل دوم آمد سرگذشت عادی خانواده های گنگستر و شقاوت و قساوت آنها برای حکمفرمایی و پول درآوردن بود که بارها نمونه های آن را از سینما و تلویزیون دیده بودیم. من به نوبه خودم انتظار داشتم روند غیر منتظره سریال ادامه پیدا کند اما اینگونه نشد. از گوشه کنار هم شنیدم که فصل سوم در راه است و امیدوارم که نویسنده در غیرعادی کردن داستان و آنچه درونش هست تنوع ایجاد کند نه در تلاش برای چسبانیدن تخیلات ناهمسان به یکدیگر برآید.

 

ناشناسی در ناکجاآبادی گفته بود: "خیالت را به هر گوشه آسمان گره بزن، اصل زندگی این است". قامت فارگو در فصل دوم آن‌قدر بلند نبود که دستش به میخِ گوشه آسمان برسد.

نقد و بررسی فارگو - فصل اول

{fastsocialshare}

 

نوشتن دیدگاه

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Purple Cyan Golden Green Yellow

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family
Direction