
معرفی، نقد و بررسی فیلم پرده-The Veil
-
منتشر شده در 03 بهمن 1394

ماجرای فیلم پرده - The Veil
در سال 1985 در ایالت کالیفرنیا و در یک مزرعه به نام حجاب بهشت (Heaven’s Veil Ranch) جیم جاکوبز رهبر یک فرقه مذهبی که ظاهراً دارای قدرتهای ماوراءالطبیعه بوده به همراه 46 نفر از مریدان و فرزندانشان دست به خودکشی جمعی میزنند. 25 سال بعد تنها بازمانده از آن تراژدی هولناک، دختری به نام سارا به همراه یک تیم مستندساز به سرپرستی دختر جوانی به نام مگی به محل فاجعه بازمیگردند. مگی نیز غیرمستقیم به این حادثه مرتبط است. پدر او پلیسی است که بلافاصله خود را به مزرعه رسانیده و شاهد آن اتفاق غمانگیز بوده است. مگی تعریف میکند که پدرش بعدازآن حادثه حالوروز خوشی نداشته و خودکشی کرده است. حال، او با ساخت یک فیلم مستند قصد دارد این معما را برای خود و برادرش که نیز همراه او است رمزگشایی کند. او عکسهایی از مکان حادثه دارد که نشان میدهد تعداد زیادی دوربین در آنجا کار گذاشتهشده بوده اما از فیلمها هیچ اثری به دست نیامده است. آنها به مزرعه که دستنخورده و متروکه است، میرسند. در هنگام ورود به نگهبان پیر عجیبی برمیخورند که سارا را بعد از گذشت 25 سال بهخوبی به یاد می آورد. بعدها این پیرمرد را دریکی از صحنههای فیلم مربوط به 25 سال پیش میبینیم که توسط جاکوبز کشته و زنده میشود. گروه وارد مزرعه و خانه شده و همگی احساس عجیبی نسبت به آنجا پیدا میکنند. سارا باآنکه در آن زمان 5 سال بیشتر نداشته اما به شکل باورنکردنی میتواند با قرار گرفتن در موقعیتها، آن دوران و اتفاقان آن را بهخوبی تجسم کند.
صبح روز بعد گروه با بازبینی یکی از دوربینها متوجه نورهای غیرطبیعی در آنجا میشود. همچنین یکی از دوستان خود به نام اِد را به همراه ماشینشان پیدا نمیکنند. دو تا از پسر و دخترها برای پیدا کردن کمک، پیاده بهطرف اولین آبادی راه می افتند و سارا بقیه گروه را به یک کلبه متروک که مکان موردعلاقه جیم جاکوب بوده است، میبرد. در کلبه به اسکلت زنی به همراه یک دوربین فیلمبرداری برمیخورند که بعدها مشخص میشود مادر سارا است. همچنین تعداد زیادی فیلمهای گمشده که توسط جیم جاکوب و مادر سارا ضبطشده بود را پیدا میکنند. ابتدا فیلم دوربین همراه جنازه را نگاه میکنند که نشان میدهد مادر سارا چگونه مرده است و سپس شروع میکنند فیلمها را از ابتدا تماشا کردن. در همین موقع آن دونفری که برای آوردن کمک رفته بودند، وحشتزده برگشته و افراد را سر صحنه تصادف اِد که اکنون مرده است میبرند. در خلال دیدن فیلمها با شخصیت جیم جونز بیشتر آشنا میشوند. او معتقد به پرواز روح از بدن بوده که آن را در طی مراحلی و البته با تزریق یک ماده شیمیایی به مریدان خود نشان میدهد. وی ثابت میکند که میتواند روح خود را در کالبد دیگران وارد کرده و از جانب آنها سخن بگوید. در فیلم دیگری خود را به مدت 6 ثانیه میکشد و با تزریق یک پادزهر مجدداً به زندگانی و البته با قدرتی بیشتر برمیگرداند.
گروه از اتفاقات عجیبی که در آنجا میافتد نگران میشود و افراد قصد دارند هر چه سریعتر آنجا را ترک کنند. یکی از پسرها در خانه موردحمله یک روح قرارگرفته و کشته میشود. روح قاتل در بدن وی رسوخ کرده و با ظاهر مقتول به میان تیم برمیگردد. 2 نفر دیگر از گروه شبانه آنجا را ترک میکنند و در بین راه متوجه زندهبودن اِد میشوند. یکی از آنها برای کمک بهطرف شهر راه میافتد اما نفر دوم توسط روح دیگری که هماکنون در بدن اد متجلی شده است کشته میشود. سپس اد تسخیرشده به همراه دختر کشتهشده که او هم توسط روح دیگری جان گرفته است بهطرف کلبه راه میافتند. در کلبه همه افراد بهجز مگی کشتهشدهاند و بدن آنها توسط ارواح سرگردان مزرعه تسخیرشدهاند. مگی که از این موضوع بیاطلاع است به تماشای آخرین حلقه فیلم مینشیند. در این حلقه جیم جاکوب همه افراد را بهمنظور مرگ موقتی و به دست آوردن قدرتی جدید دورهم جمع کرده است. او همه را تشویق به خوردن زهر میکند. مادر سارا اجازه خوردن سم به بچههای کوچکش را نمیدهد. طی مشاجره ای که با رهبر فرقه دارد مشخص میشود که پدر بچهها و سارا کسی جز جیم جاکوب نیست. سارا موفق به فرار شده و مادر او نیز به دنبالش روان میشود. همه افراد سم را خورده و موقتاً میمیرند. در همین لحظه پلیس از راه میرسد و کسی را که مسئول تزریق پادزهر است را به ظن قاتل بودن و با شلیک گلوله از پای درمیآورد. همه افراد گروه بدون پادزهر برای همیشه کشته میشوند. حالا مگی پی به علت خودکشی پدرش که خود را در نرسیدن پادزهر مقصر می دانسته، میبرد. همچنین متوجه رفتار غیرعادی افراد تیمش و سارا میشود. از داخل کلبه میگریزد اما توسط جیم جاکوب که اکنون به دنیا بازگشته است به درخت مصلوب و کشته میشود. صبح فردای آن شب دهشت انگیز پسری که برای کمک رفته بود به همراه تعدادی پلیس به مزرعه بازمیگردد. او و پلیس ها نیز به دست ارواح کشته می شوند. در پایان، شبح جیم جاکوب را در حال سخنرانی برای ارواح خانواده خود و مریدانش که اکنون در داخل بدن مگی، دوستان او و پلیسها جای گرفتهاند میبینیم. او با صدای بلند از قولی که 25 سال پیش به آنها داده بود و آن نامیرایی، ظهور دوباره و حکمفرمائی برجهان است سخن میگوید.
نقد و بررسی فیلم پرده - The Veil
این فیلم الهام گرفته از یک رویداد واقعی است که در طی آن نزدیک به 1000 نفر از مریدان جیم جونز یک کشیش آمریکایی به دستور وی و همراه با او خودکشی میکنند که بزرگترین خودکشی تاریخ را رقم میزنند. تعلیمات و سخنرانیهای ابتدایی او بیشتر متمرکز بر تبعیض نژادی و عدالت اقتصادی بود. اما با افزایش تعداد پیروانش افکار و رفتار او رادیکالتر شده و مریدانش را در یک جامعه کوچک و جدا از دیگران محدود میکند. نهایتاً با درگیر شدن با دولت آمریکا، جونز و پیروانش به همراه فرزندانشان با خوردن سم به زندگی خود پایان می دهند. از برنامهها و سخنرانیهای جونز چیز زیادی (نوار و یا فیلم) بهجا نمانده است. این درحالیست که جونز از آرمانشهر خود بهقصد تبلیغات خیلی فیلم تهیه میکرده و آنها را برای مردم آمریکا نمایش میداده است. اینکه او چگونه توانسته است اینچنین روی مریدان خود تأثیر بگذارد تا آنجا که آنها جانشان را به خاطر وعدههای او فدا کنند هنوز در پردهای از ابهام قرار دارد. این نقطه کور تاریک و پیدانشدن فیلم ها و همچنین وجود چند جوان کنجکاو، دستمایهای شده است تا یک نویسنده بر اساس شخصیت جونز و این فاجعه غم انگیز مرموز، فیلمنامهای با مضامین ماوراءالطبیعه و دلهرهآوری را بنگارد. داستاننویس از دل آن رویداد واقعی شخصیت جیم را بیرون کشیده و با آمیختن آن به افسانهها و اسطورههای یونانی و همچنین عدد جادوئی و نیمه شیطانی هفت او را بهعنوان نظمدهنده نوینی برای عالم معرفی میکند.
موضوعی وجود دارد که داستاننویس و کارگردان علاقه دارند تا ذهن ما با آن درگیر شود. آن درباره میخ است که بارها در سخنرانیهای جیم جاکوبز برای پیروانش به آن اشاره میشود. میخها ازآنجا مهم هستند که بدن عیسی مسیح با آن به صلیب چوبی کشیده میشود.اما منظور رهبر فرقه حجاب بهشت میخهای آهنی قابلرؤیتی که میتوانند بدن فیزیکی ما را به تنه درختی و یا تختهای مصلوب کنند، نیست بلکه میخهایی نادیدنی است که میتوانند روح بزرگوار و باارزشی را اسیر کالبد پست و پوسیده ما کنند. او عامدانه از آوردن نام خدا و یا نسبت دادن عقاید و افکارش به کسی یا چیزی دیگر طفره میرود و هر آنچه را روی میدهد ناشی از تلقی خودش از طبیعت و این جهان میداند. جاکوبز نیازی به استفاده از انجیل برای تعالی روح نمیبیند و حتی ضمنی معجزه راه رفتن بر روی آب را یک ترفند ساده میپندارد (اشاره به معبری باریک در زیرآب برکه مزرعه که میتوان راه رفتن بر سطح آب را تداعی کرد). او دارای افکاری التقاطی است و درآنواحد به وجود، قدرت، استقلال و تجرد روح، همچنین تناسخ و حتی زندگی روح بدون بدن و ابدی بودن آن اعتقاد دارد که در طول فیلم گوشههایی از آن را به هوادارانش نیز ثابت میکند. اگرچه در فیلم به شخصیت فلسفی و چگونگی طی طریق جاکوبز پرداخته نمیشود اما از شواهد امر برمیآید که او دارای قدرتهای فراانسانی است که از تجارب شخصی و قدرتهای ذهنی خود او ناشی میشوند. او را در انتهای فیلم میبینیم که نعرهزنان قولی که به حواریونش داده بود را تکرار میکند حتی اگر 25 سال از آن گذشته باشد. او صریحاً به نامیرایی روح خود و آنها اشاره میکند که در پوستههایی جدید (کالبد مگی، دوستان او و پلیسها) به عالم امکان بازگشته بودند. فیلم، فهمیدن خیلی از ابهامات و ایجاد رابطه میان پدیدهها را به بیننده واگذار میکند. شاید حتی نتیجهگیری کلی نیز شامل این قضیه شود. اما یک پیام آن کاملاً مشخص است و اینکه روحهای مهربان، ساده و بخشنده برای تسخیر کالبدهای جدید بایستی این خصوصیات نیک را به کناری نهاده و خشن، ترسناک و زورگو شوند. به عبارت بهتر فیلم نشان میدهد که چرا ما از روح میترسیم چراکه اگر آنها این دنیا را ترک نکرده و در آن سرگردان باقی بمانند، در فرآیندی گریزناپذیر گرفتار شده که خروجیاش فقط میتواند ارواح خبیثه و البته متوهم باشد.
در خطابه پایان فیلم که از جانب شبح جاکوبز (چون روح جاکوبز اینک در بدن اِد ظهور کرده است. از عینک میتوانید متوجه شوید) حماسی وار ایراد میشود، موضوع فیلم وارد مرحله تازهای میشود. در این خطابه متوجه میشویم که جاکوبز دارای مقامات خاصی از نوعی عرفان ویژه (احتمالاً عرفان گنوسی) هست. عرفانی که تقابل میان روح و جسم انسان در مرکز ثقل آن قرار میگیرد. عرفانی که برای عموم مردم آشنا نبوده و فقط عدهای برگزیده از آن اطلاع داشتند. جاکوبز بهروز رستگاری که آن را روزی زیبا معرفی میکند معتقد است و به اینکه دوباره توسط خدایی به نام یالدابائوث (yaldabaoth) دوبارهسازی میشوند، اشاره میکند. در حقیقت و مطابق با اسطورههای گنوسی، یالدابائوث جهان فعلی ما را آفریده است که البته از این آفرینش پشیمان شده و توبه میکند و سرانجام توسط خدای متعال بخشیده شده و دوباره به جهان بالا (غیر از جهان مادی ما) بازگردانده میشود. در این میان جاکوبز نیز گویی با شش قدرت دیگر در طی هفت مرحله برای تحول این دنیای ما که اشتباهی بیش نبوده است دوباره زنده میشود. اگر به تصاویر جلوی خانه در ابتدا و انتهای فیلم دقت کنید هفت نفر را میبینید که تنها فرد مشترک در دو عکس، سارا است درحالیکه ارواح شش نفر عکس اول در بدن شش نفر از تیم مگی حلول کردهاند. در اسطوره یالدابائوث مرزی بین این جهان و جهان بالا وجود دارد که جاکوبز در این فیلم، مزرعه کوچک خودش را بعنوان رفیع ترین مکان این مرز معرفی می کند و بر همین اساس آن را چادر بهشت (حجاب بهشت) نامگذاری میکند. یعنی جائیکه او برای ظهور در روز موعود در آن پنهانشده است. جاکوبز با این خطابه در حقیقت این را بیان میکند که یالدابائوث از ابراز ندامت خود نیز پشیمان شده و خلق این دنیا را اشتباه نمیداند و اینک جاکوبز و شش نفر برگزیده دیگر را برای رهبری این دنیا منصوب کرده است. ولی برای من بیننده روشن نیست که فیلمساز بنا بر اعتقاد قلبی به این تئوری باور داشته و این فیلم را ساخته است و یا میخواسته است بگوید هرکسی که شبیه جاکوبز ادعای قدرتهای مافوق بشری، برگزیدگی و رهبری دارد بهنوعی و از لابلای دفتر ضخیم تاریخ اسطورهای (غیرواقعی)، توجیهی برای ظهور خود و شیره مالیدن بر سر آدم های ساده لوح بیرون کشیده است. فیلم ما را در اینکه جاکوبز یک رهبر معنوی خیرخواه است یا یک کلاهبردار عوضی معلق نگاه می دارد اما بینده دعا می کند اگر قرار است شیره ای بر سرش مالیده شود لااقل از نوع تقلبی و بی کیفیت نباشد.
فیلم به شکل حیرتانگیزی متناسب باهدف خودش و نوع دستهبندیاش یعنی ماورا الطبیعه ی ترسناک ساختهشده است. هیچچیز زائدی در فیلم دیده نمیشود. اگرچه شخصیتهای فیلم همه جوان هستند اما از لوسبازی و اداواطوار مسخرهای که معمولاً در این سبک فیلمها دیده میشود اصلاً خبری نیست. بازیها نه اینکه خیلی پرفروغ باشند بلکه خیلی ساده و مناسب و در خدمت هدف فیلم هستند. لوکیشن مزرعه حرف ندارد و تلفیقی از مکانهای مخوف برای ترسیدن و چشماندازهای زیبا برای عروج روح است (مثلاً تکهای از بهشت). فیلمبرداری و نورپردازی فیلم نیز عالی به نظر میرسد. نور چه در لابلای شاخههای بلند درختان مزرعه در حال رقصیدن باشد، چه در فیلمهای ضبطشده از آموزشهای جاکوبز و چه صحنههای فلش بک بهدرستی و زیبایی بر روی نوار فیلم تأثیر خودش را گذاشته است. بازی رهبر فرقه یعنی آقای جاکوبز واقعبینانه و تأثیرگذار است. از کاربری مواد شیمیایی بهمنظور روانگردانی، هوشمندانه پرهیز شده و از آن برای کمک به طی طریق فقط استفاده میشود. فیلم جان میدهد برای کسانی که عاشق بازیهای ذهنی و پیدا کردن چیزی در لابلای حرفها و تصاویر هستند. تماشای آن را از دست ندهید اما یادتان نرود که آن را باور نکنید.
قصه ها می گویند یالدابائوث پشیمان است اما نمی گویند او از آفرینش جاکوبز ها که اینگونه حرف می زنند پشیمان شده است یا از آنهایی که اینگونه حرف های جاکوبز ها را باور می کنند.
پارسا از ساوه 19/12/1394
آقا دمتون گرم..خیلی زحمت میکشید. برای انتخاب فیلم کار مارو خیلی راحت کردید.با قدرت ادامه بدید خواهشا همه جور پشتیبانیتون میکنیم
فیلمم کن: پارسا جان، خیلی لطف دارید. از اینکه سایت ما را قابل می دانید سپاسگزاریم.
امین از شهر جدید هشتگرد 31/01/1395
قبل از اینکه نقد و بررسی شما رو بخونم این فیلمو دیدم،خیلی از جاهاشو فهمیدم ولی بازم یکم گنگ بود برام
مخصوصا آخرش
اما بعداز خوندن مطالبتون مخصوصا یالدابایوث بیشتر دستگیرم شد.
خیلی ممنون کارتون خوبه.
امیر از شیراز 27/05/1395
واقعا مطلب عالی بود
ممنون
عالیا از تهران 11/06/1395
این فیلم رو دیدیم خیلی قشنگه والبته وحشتناک من که خوشم اومد داستان دار بود
میترا از کرج 05/09/1396
میخوام فیلم رو دانلود کنم اسمش رو که میزنم نمیاره میشه راهنمایی کنید
فیلمم کن: این وب سایت اختصاص به نقد فیلم دارد و گزینه ای جهت دانلود فیلم ها در آن وجود ندارد.
اصلان از اصفهان 09/04/1397
سلام فیلم واقعی و فوق العاده هسش حتما ببینید.
محمد جفری از اهواز 15/10/1397
فیلم واقعا زیبایی بود من که دوست داشتم دلیل نمره ی کمش اینه که فکر میکنم این فیلم بیشتر با باور های شرق تطابق داره تا غرب. پیشنهاد میکنم ببینید فیلم رو